با توجه به رویکرد سیاسی دونالد ترامپ، یکی از بیشترین تمرکزهای ترامپ در حوزه مسائل سیاست خارجی بوده است. مسائل کره شمالی، سوریه، چین، روسیه، عربستان سعودی و ایران بیشترین نگرانی و حوزه عمل وی در حوزه سیاست خارجی بوده است. بحث مهاجران مرزهای جنوبی آمریکا و به ویژه احداث دیوار مرزی نیز از اولویت های ترامپ بوده است. 

دکترین سال2017 امنیت ملی آمریکا که در دوره ترامپ تصویب شد، رویکردهای وی درباره سیاست خارجی را تا حدودی منعکس می نماید. ترامپ در این دکترین مسائل و دیدگاههای راهبردی خود را در خصوص موضوعات داخلی و خارجی مطرح می کند. ایالات متحده برای حدود 70 سال قبل از انتخاب ترامپ، پروژه بین الملل گرایان با محوریت ساخت جهان بر مبنای جاه‌طلبی‌های واشنگتن را دنبال کرده و پایه‌های اساسی بعد از جنگ سرد را بنیان نهاده است. در انتخابات 2016 هیلاری کلینتون به‌عنوان نماینده بین الملل گرایان رأی نیاورد و ترامپ با شعار «نخست امریکا» و تغییرات بنیادین در سیاست خارجی به قدرت رسید.

دونالد ترامپ معتقد بود که سیاست‌هایش مذاکره، ثروت، قدرت و استقلال را در رقابت جهانی به همراه دارد. ترامپ اولین رئیس جمهوری در امریکا در بعد از جنگ جهانی دوم است که موضوع حقوق بشر را در عمل از دستور کار سیاست خارجی امریکا خارج ساخت. ادعای ترویج دموکراسی همواره یکی از بنیادهای اساسی ایالات متحده بوده است، اما ترامپ از این میراث فاصله گرفت. او استدلال کرد که ایالات متحده فاقد توان رقابت برای ترویج دموکراسی در خارج است و موضوع ارزشها از تجارت واقعی و اولویت امنیت ایالات متحده فاصله دارد. وی با این منطق موضوعات حقوق بشری و دموکراسی را در حاشیه قرار داد. در همین راستا ترامپ معتقد بود که امریکا به دلیل هزینه های مالی و نظامی زیاد، تعهدی برای حفظ امنیت متحدان خود در چارچوب صیانت از ارزشهای دموکراسی و حقوق بشری ندارد.

در این راستا دونالد ترامپ در آئین دکترین امنیت ملی سال 2017 آمریکا می گوید: مردم آمریکا من را انتخاب کردند تا عظمت آمریکا را بازگردانند. من قول داده ام که دولت من، امنیت، منافع و رفاه شهروندان آمریکا را در صدر اولویت قرار دهد. ما به منافع «نخست آمریکا» در سیاست خارجی شهروندان خود اولویت خواهیم داد و از حقوق مستقل خود به‌عنوان یک کشور محافظت خواهیم کرد. آمریکا بار دیگر در عرصه جهانی رهبری خواهد کرد. اکنون متحدان آمریکا سهم بیشتری در دفاع مشترک برعهده‌گرفته‌اند و ائتلاف‌های قدرتمند ما بیش‌ از پیش تقویت‌شده است. همچنین، ما به‌روشنی اعلام کردیم که آمریکا دیگر تهاجم اقتصادی یا شیوه‌های غیرمنصفانه تجاری را تحمل نخواهد کرد. ما سرمایه‌گذاری بی‌سابقه‌ای در ارتش آمریکا انجام داده‌ایم. ما مرزهای خود را کنترل می‌کنیم و روابط تجاری‌مان را بر اساس انصاف و سود متقابل برقرار می‌کنیم و در دفاع از حاکمیت آمریکا هیچ عذر و بهانه‌های نمی‌آوریم.

چنان‌که ازدکترین امنیت ملی آمریکا برمی‌آید شعاراول آمریکا، کانونی‌ترین هدف ترامپ بود که در رقابت‌های انتخاباتی او نیز عنوان می‌شد. از این منظر، در دوره ترامپ، هرهدف با اولویت‌های دوم یا بعدی باید با توجه به هدف کانونی اول آمریکا تفسیر و یا برنامه‌ریزی می شد و هدف اول آمریکا در تمام حوزه‌های اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و سیاست خارجی ایالات متحده ارجحیت و برتری داشت. هدف اول آمریکا، یکی از روشن‌ترین  اقدامات ترامپ در تعریف «خود» و «دیگری» و تفکیک آنها بود و بر اساس آن تمام تمام کشورهای دیگر باید در خدمت هدف اول آمریکا قرار گیرند.

اجرای مدل مد نظر ترامپ در اقتصاد جهانی و سیاست خارجی آمریکا، موجب ایجاد «خود» و «دیگری» در عرصه سیاست خارجی امریکا شد و اساساً دیگران در رویکرد اعلامی ترامپ جایی نداشتند، مگر آن‌که به‌عنوان ابزار مورداستفاده یا استناد باشند. این رویکرد در توئیت های ترامپ در توئیتر کاملاً انعکاس داشت و موجب تقویت نژادپرستی و تنفر در داخل و سرخوردگی متحدان آمریکا در آسیا و اروپا گردید.

در واقع روی کارآمدن ترامپ در عرصه سیاست خارجی تضاد بین دو جریان جهان‌گرایی (بین الملل گرایان) Cosmopolitanism و ناسیونالیسم را نمایان تر ساخت. حضور ترامپ در ریاست جمهوری به عنوان نماینده جریان ناسیونالیستی نشان داد که استمرار جهان‌گرایی با 70 سال سابقه در سیاست خارجی آمریکا مورد تایید اکثریت  رای دهندگان آمریکایی نیست. بنظر می رسد از چهار مکتب مربوط به سیاست خارجی آمریکا یعنی مکاتب جفرسونی، ویلسونی، جکسونی و همیلتونی، ترامپ از منظر تاکید بر اولویت امنیت و رفاه اقتصادی آمریکا و بدبینی به روابط خارجی؛ پیرو مکتب جکسونی و از منظر انتقاد از اتحاد ها و ائتلاف های خارجی و بدبینی به آنها و تاکید بر برتری امریکا در تجارت خارجی، پیرو مکتب جفرسونی بود.

چنان‌که از اقدامات ترامپ در دوره‌ی تصدی ریاست جمهوری برمی‌آید، ترامپ در ایجاد بدعت‌های بی سابقه در سیاست خارجی امریکا پیشرو بوده است. فاصله گرفتن از متحدان، به راه انداختن جنگ‌های تعرفه ای و تجاری، اهانت به ترویج دموکراسی و گرامیداشت اقتدارگرایان در کشورهای خودکامه  از جمله عربستان سعودی از جمله این اقدامات است. او از بازگشت به شکنجه به بهانه مبارزه علیه تروریسم حمایت کرد و از ملی‌گرایی بیگانه هراسانه، استقبال کرد. ترامپ مرتب تکرار می کرد که جهانی شدن روندی دروغین است که ایالات متحده را به تخریب سوق می دهد. ترامپ با گرایش به انزوا گرایی نژادپرستانه در مقابل بین الملل گرایی، از بسیاری از کنوانسیون یا نهادهای بین المللی نظیر شورای حقوق بشر، سازمان بهداشت جهانی، یونسکو و معاهده پاریس خارج شد.

در یک جمع بندی کلی می توان گفت سیاست خارجی آمریکا در دوره ترامپ موفق نبود چرا که باعث شد که انتقادات از ترامپ و اعتماد به آمریکا نه تنها در آسیا، بلکه در اروپا نیز کاهش بی سابقه ای پیدا کند. بطوریکه بر اساس نظر سنجی موسسه پیو، تنها 26 درصد آلمانی ها و 16 درصد فرانسوی ها نگرش مطلوبی به ترامپ داشتند. سودا دیوید ویلب محقق اندیشکده بنیاد مارشال امریکا در تبیین این موضوع معتقد است: « از یک سو دونالد ترامپ به متحدانش از جمله اروپا بی اعتنایی می کرد، تا کنون هیچ رئیس جمهور امریکا، اروپا را دشمن نخوانده بود از سوی دیگر اروپایی ها به عملکرد منفی ترامپ در داخل امریکا نگاه می کنند و به این نتیجه می رسند که امریکا نمی تواند حتی در دوره بایدن شریک خوبی برای اروپا باشد».