پیامدهای ریاست جمهوری ترامپ(8) خروج امریکا از معاهده ها و سازمان های جهانی

در قسمت هشتم این برنامه به خروج امریکا از معاهده ها و سازمان های جهانی می پردازیم

دونالد ترامپ اساسا نگرش بدبینانه ای نسبت به کنوانسیون ها و سازمان های جهانی داشت و از منظر تجاری آن ها را سازمان هایی تلقی می کرد که از اعتبارات و بودجه ایالات متحده سوءاستفاده می کنند، در حالی که به ادعای ترامپ، در برخی از این سازمان ها،  ایالات متحده کمترین نفوذ را دارد. این نوع نگرش به ویژه از زمان گسترش ویروس کووید19 شدت گرفت که مهم ترین آن، نگاه منفی به سازمان بهداشت جهانی بود. ترامپ با ادعای نفوذ چین در سازمان بهداشت جهانی از این سازمان مهم جهانی خارج شد. ترامپ از برخی کنوانسیون و سازمان های جهانی خارج شد و از برخی دیگر نیز قصد داشت در صورت انتخاب برای  4 سال بعدی خارج شود.

برخی از پیمانها و سازمان هایی که امریکا در دوره  ترامپ از آن خارج شد، شامل این موارد هستند:

-توافق هسته ای با ایران یا برجام.

-معاهده اقلیمی پاریس؛ ترامپ دلیل خروج از این توافق را حمایت از منافع اقتصادی آمریکا و تقویت صنعت زغال­ سنگ اعلام کرد. ترامپ تعهدات ایالات متّحده در این توافق را ناعادلانه و تهدیدی برای اشتغال و تولید ناخالص ملّی دانست.

-شورای حقوق بشر سازمان ملل؛ ادعای نادیده گرفتن حقوق بشر در کشورهایی چون ونزوئلا، ادعای رویکرد ضد صهیونیستی این شورا، عملی نشدن اصلاحات مورد نظر آمریکا و تلاشهای ناکافی متحدین در همراهی با آمریکا، به عنوان دلایل خروج واشنگتن از این شورا اعلام شده است.

-قرارداد تجارت آزاد آمریکای شمالی موسوم به نفتا(NAFTA)؛ ترامپ نفتا را تهدید اقتصاد، اشتغال و تولید در آمریکا میدانست و با تهدید به خروج از پیمان، اصلاحات اساسی در این پیمان را شرط نمود. در نهایت با پذیرش اصلاحات مدنظر ترامپ در اجلاس گروه بیست در بوئنوس آیرس، روسای دولت آمریکا، کانادا و مکزیک قرارداد جایگزین را با نام توافق ایالات متّحده -مکزیک-کانادا امضا کردند.

امریکا در دوره ترامپ همچنین به منظور حمایت از رژیم صهیونیستی، از سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد(یونسکو) خارج شد. یونسکو بارها از اقدامات رژیم غاصب قدس علیه میراث فرهنگی فلسطینیان انتقاد کرده است.

علاوه بر آنچه ذکر شد، ترامپ همواره در تقابل با ناتو بوده و انتقاداتی علیه ناتو بویژه هزینه های مالی آن داشت. این انتقادات پیشتر در اجلاس  سران ناتو در ولز مطرح شده بود و طی آن مقرر شده بود که کشورهای عضو، 6 درصد از تولید ناخالص داخلی را به هزینه های دفاعی این سازمان اختصاص دهند. ترامپ بارها ضمن یادآوری عدم تحقق این موضوع، نارضایتی خود را از این پیمان اعلام نموده بود. او حتّی در اجلاس سران ناتو اختصاص 4 درصد تولید ناخالص داخلی را مطرح کرد که مورد پذیرش اعضاء قرار نگرفت.

دکتر وحید کریمی کارشناس مسائل امریکا معتقد است: «ترامپ قصد داشت که از پیمان ناتو خارج شود، بویژه اینکه ترامپ با روسیه روابط مساعدی داشت اما انگلستان با «سیاست اغفال» مانع این اقدام ترامپ شد. انگلستان در دوره ترامپ، چین را در کانون تهدید ناتو قرارداد و از این طریق از تمایل ترامپ برای خروج از ناتو کاست اما بعد از پایان دوره ترامپ، مجدد روسیه در کانون تهدید ناتو قرار گرفت».

دولت ترامپ با هدف کاهش هزینه و ارتقای صنایع داخلی آمریکا، حمایت از کارگران آمریکایی و افزایش دستمزدها از پیمان تجاری اقیانوس آرام(TPP) یا ترانس- پاسیفیک خارج شد و فرمان لغو آنها را امضا کرد. حتّی سازمان ملل به عنوان مهمترین سنگ بنای نظم بین المللی پس از جنگ دوّم جهانی نیز از انتقادات ترامپ در امان نبوده است؛ او معتقد بود عملکرد این سازمان با ظرفیت بالقوه خود همخوانی ندارد. ترامپ همچنین مسئولیت آمریکا در تأمین 22 درصد از بودجه عادی سازمان ملل را غیرمنصفانه توصیف کرد و بخشی از این مقدار را کاهش داد.

با توجه به رویکرد ترامپ در صورت انتخاب مجدد وی به ریاست جمهوری، احتمال خروج امریکا از کنوانسیون و سازمان های جدید وجود داشت اما با به قدرت رسیدن جو بایدن این روند متوقف شد و حتی بازگشت آمریکا به پیمان های گذشته نیز در حال انجام است.

تجدیدنظر در عضویت در سازمان ها و پیمان‌های ذکر شده در دوران ترامپ، راهبرد ایالات متحده نسبت به مسائل جهانی را به‌شدت تغییر داد و مسیر دیگری شکل گرفت.

جفری ساچس  Jeffrey Sachs استاد دانشگاه کلملیا، معتقد است که: «ایالات متحده در سیاست خارجی موقعیت بهتری ندارد و به‌سرعت در حال از دست دادن نفوذ خود است. ایالات متحده در زمان تصدی ترامپ دشمنانی در همه نقاط جهان حتی بین متحدان سنتی در کانادا و اتحادیه اروپا و یا مانند چین و روسیه، ایران و دیگر کشورها یافته است. شعار «اول آمریکا» برای بقیه دنیا تحریک‌کننده است و موجب نقض عهد، جنگ‌های تجاری و اقدامات یک‌جانبه، تقابل با موافقت‌نامه‌های سنتی شده و تنش‌ها در حال ظهور و گسترده شده است. اقدامات محرک ترامپ موجب گسترش و بی‌اعتنایی تفکر طولانی‌مدت استثناگرایی شده است.»

بر خلاف نگاه‌های خوشبینانه که معتقدند با کنار رفتن ترامپ از کاخ سفید، آمریکا دوباره به این معاهدات و توافقات بازخواهد گشت و همکاری امنیتی در سطح جهانی به شکل قابل قبولی پیگیری خواهد شد، به نظر می رسد تبعات اقدامات ترامپ برای مدت ها بر سیاست خارجی امریکا سایه خواهد انداخت. چرا که این راهبرد ترامپ، سلب اعتماد متحدان و افزایش نگرانی از رویه شدن این اقدامات را به دنبال داشت و بر افزایش بی نظمی در نظام بین‌الملل، تاثیرات زیادی برجای گذاشت. شکننده کردن و تجزیه سیستم امنیتی جهانی، در خطر انداختن صلح، تزریق تردید نسبت به هنجارهای حقوقی بین‌المللی و به چالش کشیده شدن اجزای اصلی ثبات استراتژیک فضای پساجنگ سرد، تنها بخشی از تبعات اقدام امریکا در خروج از کنوانسیون و سازمان های بین المللی در دوره ترامپ می باشد.

در حقیقت با نگاهی به فهرست بلند خروج آمریکا از پیمان ها و معاهده های بین المللی و عدم تعهد به آنها یک نکته مهم و کلیدی خود را نمایان می کند؛ تاکید غیرمنطقی واشنگتن بر سیاست «اول آمریکا» و بی توجهی به رویکرد چندجانبه گرایی با هدف تثبیت سیطره این کشور بر امور بین الملل. اما این تلاش ها برای آمریکا نتیجه ای جز انزوا، تشدید تنش ها، کاهش نفوذ، انتقاد و فاصله گرفتن متحدان سنتی نداشته است و روی کار آمدن جو بایدن نیز تاثیر جدی در بهبود این روند نداشته است.

پیامدهای ریاست جمهوری ترامپ(7) سیاست خارجی در قبال چین

روسای جمهور ایالات متحده از حزب جمهوریخواه یا دموکرات در دوران معاصر، همواره دیدگاه‌های مختلفی از همکاری تا رقابت و حتی تقابل نسبت به چین و رشد قدرت سیاسی و اقتصادی این کشور داشته اند. قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، چین به عنوان قدرتی ضعیف تر در جهان دوقطبی به شمار می‌رفت و اهمیت چندانی در محاسبات دو قدرت غرب و شرق نداشت، در آن مقطع، چین بیشتر به لحاظ نگرش سوسیالیستی، در بلوک اتحاد جماهیر شوروی محسوب می شد اما پس از فروپاشی شوروی در سال 1991 و پیگیری جهان تک‌قطبی توسط واشنگتن، آمریکایی ها به شدت از ظهور چین به عنوان قدرت جهانی ابراز نگرانی کردند و همواره سعی در مهار این کشور داشتند.

طی سه دهه اخیر، دیدگاه های مختلفی راجع به چگونگی برخورد با چین در ایالات متحده شکل گرفته است. مهمترین این دیدگاه‌ها، دیدگاه مهار چین می باشد. این دیدگاه معتقد است که چینی‌ها در آینده ممکن است قدرتی برابر و یا حتی با رشد اقتصادی سریع‌تر از ایالات متحده داشته باشند، بنابراین دولت های مختلف امریکا بویژه در سال‌های اخیر سعی در پیگیری دیدگاه های رقابتی و تقابلی با چین در حوزه‌های مختلف داشته اند. دولت ترامپ همین رویه بویژه در بعد تقابلی آن را پیش گرفت. دونالد ترامپ در فرایند تبلیغات ریاست جمهوری، سیاست تهاجمی و تجدید نظرطلبانه خود را از منظر ملی گرایی اقتصادی علیه چین مطرح نمود.

از دیدگاه ترامپ، باید با ایجاد موانع تجاری بر سر تولید کالاهای چینی از قبیل افزایش تعرفه های گمرگی بر کالاهای وارداتی چینی، از تولید امریکا حمایت کرد. از دیدگاه ترامپ اگر چین از مزایای پیوستن به سازمان تجارت جهانی سود برده است درعوض کارگران آمریکایی بیکار شده اند. در بین روسای جمهور آمریکا، ترامپ غیردوستانه ترین رویکردها را دربرابر چین از خود نشان داد و حتی رویکرد تجاری چین را تجاوز کارانه دانسته است. وی بر آن باور بود که آمریکا با میدان دادن بیش ازحد به قدرت های اقتصادی نوپا، بازارهای جهانی بیشتری را به آن ها واگذار می کند. به نظر می رسد این رویکرد ترامپ، برآمده از نگاه مرکانتلیستی وی به تجارت خارجی به عنوان یک بازی با نتیجه برد و باخت است.

محور دیگر سیاست تجدیدنظرطلبانه ترامپ علیه چین، تأکید وی بر روابط با تایوان و عدم تبعیت از سیاست چین واحد بود، البته وی پس از تشکیل کابینه همانند دیگر رؤسای جمهوری آمریکا با شیوه عملگرایانه از سیاست چین واحد تبعیت نمود. این امر به نوعی نشانگر درک جدید ترامپ از ساختار نظام بین الملل و معادلات قدرت منطقه ای و جهانی است. البته نقش وزرات امور خارجه در تعدیل سیاست خارجی ترامپ بویژه در دوره رکس تیلرسون مؤثر بوده است. از دیدگاه رکس تیلرسون، وزیر امور خارجه وقت، "اهداف روابط آمریکا و چین نه ستیز و نه تقابل بلکه همکاری برد ـ برد و رعایت ملاحظات متقابل است." این در شرایطی است که در دوره حضور مایک پمپئو در وزارت امور خارجه امریکا، تقابل در روابط امریکا با چین به شدت افزایش پیدا کرد.

مهمترین فاکتور در مناسبات امریکا و چین در دوره ترامپ، مسائل اقتصادی بود. این دو کشور از سال 1979 بیشترین حجم مبادلات تجاری را با یکدیگر داشته اند و حجم تجارت دو کشور به جز در مواقعی خاص و یا بحران های اقتصادی، همواره رو به رشد بوده است، به طوری که صادرات چین به آمریکا طی سالهای 2009 تا 2018 حدودا 5/1 برابر و واردات چین از آمریکا طی همین دوران 7/1 برابر شده است. تا پیش از آغاز جنگ تجاری آمریکا علیه چین میزان صادرات چین به آمریکا معادل 540 میلیارد دلار و میزان واردات چین از آمریکا معادل 120 میلیار دلار بوده است؛ این در حالی است که در سال 2019 به دلیل آغاز جنگ تجاری و تعرفه ای بین دو کشور صادرات و واردات چین به و از آمریکا به ترتیب به 419 و 98 میلیارد کاهش پیدا کرد.

آمریکا در دوره ترامپ با تاکید برناعادلانه بودن روابط تجاری خود با چین، شروع به جنگ تجاری کرد. انتقادات ترامپ بر دو موضوع متمرکز بود. اول: تراز تجاری منفی بیش از 300 میلیارد دلاری در تجارت با چین. دوم: شیوه انتقال ناعادلانه فناوری ها و موسسات تولید فناوری از آمریکا به چین. برای این منظور چین برخی شرکت های فناوری آمریکایی و غیرآمریکایی را که در زمینه صنایع کلیدی مثل صنایع نیمه هادی و روباتیک فعالیت میکردند؛ خریداری کرده بود که این موضوع با انتقاد ترامپ همراه بود.

بعد از حدود یک سال و نیم تنش در روابط تجاری چین و آمریکا از ژوئیه 2018 تا ژانویه 2020 ، توافقنامه اقتصادی و تجاری بین ایالات متحده و چین در واشنگتن به امضا رسید و از 14 فوریه 2020 لازم الاجرا شد؛ طبق این توافقنامه، ایالات متحده تا حدودی تعرفه های مقرر در بند 301 قانون تجارت 1974 را کاهش داده و یا به حالت تعلیق در می آورد. در واقع تعرفه های گمرکی ۱۵ درصدی آمریکا که برای حدود ۱۸۰ میلیارد دلار از «واردات آمریکا از چین» تعیین شده است؛ به نصف کاهش یافت. آمریکا همچنین اعلام کرد که تعرفه های گمرکی ۲۵ درصدی وضع شده بر ۲۵۰ میلیارد دلار از واردات آمریکا از چین همچنان به قوت خود باقی خواهند ماند. آمریکا لغو این تعرفه های گمرکی جدید را موکول به مراحل بعدی توافق تجاری بین دو کشور کرد؛ در مقابل چین نیز نرخ تعرفه هایی که بر واردات آمریکا اعمال کرده بود، را حفظ کرد.

براساس توافقنامه واشنگتن، چین می بایست واردات کالاها و خدمات آمریکایی را طی 2 سال حداقل به 330 میلیارد دلار می رساند. یعنی حداقل 200 میلیارد دلار بیش از سطح صادرات آمریکا به چین در سال 2017 . چین باید در 4 گروه محصولی اقدامات لازم را برای افزایش واردات در امریکا اجرا می نمود؛ در عین حال چین متعهد شد که اصلاحات ساختاری را در نظام اقتصادی و تجاری، حقوق مالکیت معنوی، اسرار تجاری، علائم تجاری، سیاست های کشاورزی، سیاست ارزی، خدمات مالی و انتقال فناوری انجام دهد. سیاست های سختگیرانه ترامپ در قبال چین، حتی موجب تغییر مناسبات به سود اروپا شد. در واقع جنگ تجاری که با سیاست های ترامپ آغاز شد، فرصت بی سابقه ای را برای نزدیک شدن چین و اتحادیه اروپا در زمینه هماهنگی جهت حمایت از قوانین تجارت بین المللی و چندجانبه گرایی در برابر یکجانبه گرایی ترامپ فراهم نمود. از این منظر در داخل امریکا انتقادات متعددی به رویکرد ترامپ در قبال چین مطرح شده است.

در مجموع ترامپ در راهبردهای کلان ایالات متحده همچون اسلاف خود حفظ هژمونی ایالات متحده را دنبال کرده و در برابر شکل گیری یک دولت قوی بعنوان رقیب همچون چین از خود واکنش نشان داد. ترامپ در مواجهه با چین بیشتر سعی کرد به صورت یکجانبه با افزایش توان و قابلیت نظامی خود به خصوص در حوزه آسیا پاسیفیک و دریای جنوبی چین و شروع جنگ تجاری و تعرفه ای در بُعد اقتصادی، چین را موازنه و مهار نماید.

«آن بورن کروگر» معاون سابق صندوق بین‌المللی پول در مطلبی برای پایگاه تحلیلی پراجکت‌سیندیکیت با عنوان «استراتژی شکست خورده آمریکا در قبال چین» استدلال کرده است که: استراتژی واکنشی آمریکا با هدف مهار رشد فزاینده چین، در دولت ترامپ شکست خورد و تداوم آن در دولت بایدن نیز محکوم به شکست خواهد بود. امریکا برای موفقیت در رقابت با چین باید یک استراتژی تهاجمی را جایگزین استراتژی تدافعی خود کند.

ترامپ اگرچه توانست در حوزه نظامی، فاصله قدرت نظامی ایالات متحده را در برابر چین تا حدودی حفظ نماید، اما در حوزه اقتصادی نه تنها نتوانسته مانع استمرار رشد چین و یا کاهش آهنگ رشد آن شود، بلکه حتی  شواهد آماری نشان از شکست سیاست ترامپ در مهار استمرار رشد اقتصادی چین بویژه در دوره همه گیری بیماری کووید 19 دارد. علیرغم تلاش های ترامپ، پکن به سادگی توانست محصولات مورد نیاز خود را که از آمریکا وارد می کرد. با واردات محصولات کشاوزی از برزیل و دیگر کشورها جایگزین کند، اما ایالات متحده نتوانست چنین اقدامی را به انجام برساند. لذا در جنگ تجاری دو کشور در ازای هر کاهش 4 میلیارد دلاری صادرات چین به آمریکا، حدود 11 میلیارد دلاراز صادرات آمریکا به چین کاهش یافت.

 علاوه بر آنچه ذکر شد، سیاست های یکجانبه ترامپ، جایگاه بین المللی آمریکا را دچارآسیب کرد. بگونه ای که حتی اعتماد متحدین اصلی و قدیمی آمریکا را کاهش داد. همین موضوع به میزان توانایی امریکا در مصاف با چین بویژه در حوزه اقتصادی و تجاری تاثیر منفی گذاشت. در واقع گرچه در دوره ترامپ، مراکز و اندیشکده های امریکایی بیش از هر دوره ای، چین را به عنوان یک تهدید برای امریکا بازنمایی کرده اند اما امریکا در عمل نتوانسته به اقدام جدی علیه چین دست بزند.

ونزوئلا برای همکاری با آمریکا امتیازهای بالایی را طلب می‌کند

«هادی اعلمی‌فریمان» کارشناس مسائل آمریکای‌لاتین در تشریح دلایل و ابعاد سفر هیأت آمریکایی به ونزوئلا در بحبوحه بحران اوکراین در گفت‌وگو با ایلنا اظهار کرد: در مورد سفر هیات آمریکایی به ونزوئلا باید به این نکته توجه کرد که چندی پیش لابی‌های تجاری متصل به کنگره آمریکا صراحتاً این پرسش را مطرح کردند که چرا در وضعیت فعلی بحران اوکراین که چالش‌های زیادی برای حوزه انرژی به وجود آمده، ایالات متحده نباید از امکان‌های نفتی ونزوئلا به نفع خود استفاده کند؟ این پرسش در نهایت منجر به آن شد که یک هیأت سیاسی وارد کاراکاس شود که همین مساله نشان می‌دهد یکی از ابعاد بسیار مهم درگیری‌‌های اوکراین، محور انرژی است. به یاد داریم که از سال‌ها قبل نه تنها آمریکا بلکه کشورهای اروپایی هم سرمایه‌گذاری‌های عظیمی در حوزه انرژی‌‌های سبز و انرژی‌‌های تجدیدپذیر کرده بودند و به نوعی معتقد بودند که طی یک دوره مشخص و به صورت پلکانی می‌توانند این انرژی‌ها را جایگزین نفت کنند.

وی ادامه داد: بر همین اساس معتقدم سفر هیأت آمریکایی به ونزوئلا نه تنها نشان می‌دهد که جایگاه روسیه در صادرات انرژی به اروپا یک جایگاه مهمی به حساب می‌آید، بلکه نشان می‌دهد غرب در مورد جایگزینی نفت نتوانسته به دستاورد مهمی برسد. شاید برای ایالات متحده نیاز به صادرات انرژی از مبدأ مسکو چندان حس نشود اما اکثر کشورهای اروپایی به این منبع انرژی نیاز دارند. از سوی دیگر، توجه داشته باشید که یکی از سیاست‌های آمریکا طی دهه‌های گذشته پایین نگه داشتن قیمت نفت بوده و این در حالی است که ذخایر نفت ونزوئلا کماکان بالاترین ذخایر در سطح جهان به حساب می‌آید. بر همین اساس آمریکایی‌ها معتقدند که ونزوئلا در شرایط فعلی می‌تواند نیاز اروپا به انرژی را جبران کنند اما در این میان چندین مسأله وجود دارد. موضوع نخست این است که نظام سیاسی ونزوئلا که حالا نیکولاس مادورو آن را رهبری می‌کند، برآمده‌ از یک ساختار سوسیالیست است.

این تحلیلگر مسائل سیاسی تصریح کرد: اگر مادورو بخواهد دست به چنین کاری بزند، اساساً از آمریکا می‌خواهد که خط قرمزهای خودش و حزب سوسیالیست را قبول کنند و حتی به آنها می‌گویند که باید مشروعیت حکومتش در کاراکاس را مورد تایید قرار دهند. بدون تردید اگر دولت ونزوئلا قرار باشد چنین سرویسی به ایالات متحده بدهد، امتیازات بالایی را طلب خواهد کرد. مسأله دوم این است که ونزوئلا بدون شک از طرف آمریکایی می‌خواهد که تحریم‌های اعمال شده بر کاراکاس از سال ۲۰۱۵ تاکنون را رفع و رجوع کرده و روابط دیپلماتیک دو طرف که در سال ۲۰۱۹ قطع شد را ترمیم کند. بر همین اساس معتقدم این دو محور نشان می‌دهد که آمریکایی‌ها برای آنکه بتوانند از ذخایر نفت ونزوئلا استفاده کنند و به نوعی روسیه را تحت فشار قرار دهند، باید امتیازهای بالایی به مادورو بدهند. مسأله سوم نزاع‌های سیاسی در داخل ایالات متحده است.

اعلمی فریمان افزود: بدون شک همین حالا بسیاری از جمهوری‌خواهان و شاید دموکرات‌ها در مورد استفاده کردن از ونزوئلا توسط دولت بایدن برای ضربه زدن به روسیه در حوزه انرژی، مواضع مخالفی دارند و حتی ممکن است از این پرونده علیه بایدن استفاده کنند. نکته چهارم این است که اگر فرض را بر این بگذاریم که دولت آمریکا قرار باشد با ونزوئلا در قضیه تأمین انرژی اروپا مشارکت کنند، احتمال دارد تضمین‌هایی که از سوی کاراکاس درخواست شده، توسط مخالفان دولت بایدن تامین نشود و همین موضوع باعث شود یک جدال داخلی به وجود بیاید. نکته‌ای که در اینجا باید مورد توجه قرار بگیرد مقایسه ونزوئلا با ایران در این پرونده است. به نظرم مشکلات ایران با آمریکا نسبت به ونزوئلا قابل حل و فصل‌تر است. به عبارتی دیگر تهران راحت‌تر از ونزوئلا می‌تواند با آمریکایی‌ها بر سر تامین انرژی اروپا به توافق برسد؛ چراکه پیوند ونزوئلا با کوبا و همچنین دنبال کردن ایدئولوژی سوسیالیستی از سوی این کشور چندان برای جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها قابل هضم نیست.

وی در پایان خاطرنشان کرد: بر همین اساس اراده ما باید بر این باشد که در شرایط کنونی و در سناریوی فعلی، آنهم در حوزه تامین انرژی اروپا وارد عمل شویم و حتی به صورت دو جانبه با آمریکایی‌ها در این مورد صحبت کنیم. در نهایت باید بگویم که پرونده اوکراین و بحران پیش آمده میان روسیه و اروپا به این راحتی حل و فصل نخواهد شد، چراکه ما با یک «بحران تصاعدی» رو‌به‌رو هستیم و هر روز یک اتفاق جدید در عرصه نظامی و سیاسی اوکراین رخ می‌دهد. روس‌ها از تحریم‌‌های اعمال شده علیه خودشان به شدت خشمگین هستند و ممکن است که هر روز یک صف‌بندی جدید را شاهد باشیم. در نهایت معتقدم اگر ونزوئلا مشارکت در تامین انرژی اروپا را با آ‌مریکا قبول نکند یا اینکه در داخل ایالات متحده با درخواست‌های مادورو موافقت نشود، احتمال دارد که آمریکایی‌ها به سمت شرکای سنتی خود در حاشیه خلیج‌فارس بروند و انرژی اروپا را از سوی آنها تامین کنند.

کورسوی ناچیزی از امید؛ درباره سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی

در اوج ناامیدی های زمانه زرپرستی و زورپرستی و خواب رفتگی اخلاق سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی در باب پیش به سوی انقلاب اخلاقی تنها کورسوی بسار اندکی و ناچیز از امید پدیدار می کند.

از خواب گران غفلت و یا به غفلت زدن بیدارمان نمی کند،اما شاید کفه ترازو کمی به سمت طرفداران آرمان های اخلاق و زیست اخلاقی میل کند.گرچه با عنوان انقلاب در اخلاق موافق نیستم؛ لکن ارکان یادداشت را مطلوب می دانم.ابتدا تکلیف را با واژه انقلاب مشخص کنیم.

در فرهنگ دهخدا و معین آمده است: انقلاب :(ع مص ) برگشتن . بازگردیدن . برگردیدن و واژگون شدن و برگشتن از کاری و حالی . واگردیدن .تحول . بازگردانیدن .برگشتن از کاری .برگشتن . تقلب . انعکاس.دگرگون شدن . زیر و رو شدن . قیام گروهی برای واژگون کردن یک حکومت . قی .نا آرامی ، بی قراری ، هیجان .شورش ، عصیان. تبدیل صورتی به صورت دیگر (فلسفه ).براساس این تعریف ها مشخص است که اشتباه نکنیم که دو واژه ناسازگار انقلاب را در مقابل اخلاق بنشانیم که ویرانی ها به بار خواهد آورد، این واژه سپس مدافعانی خواهد یافت که اخلاق را بی رحمانه ذبح خواهند کرد.

ما در زیست های متنوع ادیان از ادیان ابراهیمی تا مکاتب دیگر نظیر بودیسم،کنفوسیوس گرایی،هندوئیسم نوعی آرمان ها و مناسک سراسر اخلاقی داریم که همگی بر فضیلت های زیست اخلاقی تاکید دارند. تنها نکته کلیدی مشترک در این زیست اخلاقی مفهوم آرامش و مراقبه(با نماز در ادیان ابراهیمی و مناسکی دیگر در سایر مذاهب) و رسیدن به مفهوم و معنای زندگی و ارتقای روحی است.امیدوارم مراد  یادداشت روزنامه، نه سیاسی، بلکه رسیدن به این مرحله از رشد بشر باشد.بسیار روشن است که ما انسان ها با خطا و آزمون های مکرر،بی اخلاقی ها در حوزه فردی و خانوادگی و ظلم به دیگران در انتهای تاریخ، بر خلاف پایان تاریخ فرانسیس فوکویاما که لیبرال دمکراسی را نمونه نهایی و غایی تاریخ  و آخر انسان می داند، به ناچار در ابتدای دوره های از زندگی قرار می گیریم که زیست اخلاقی را«طَوْعاً وَ کَرْهاً»(1)  بپذیریم،از خود بپرسیم چرا یکدیگر را می کشیم،چرا سلاح می سازیم،چرا به مرزهای اجتماعی یا فردی یکدیگر تجاوز می کنیم، چرا نابرابری ها(2) و تجارت های فاسد به قیمت فقر و گرسنگی میلیون ها تن منجر شده است.

واضح است نتیجه این عملکردهای ظالمانه و قدرت طلبانه به حرص، شهوت و تکبر ما آدمیان باز می گردد. جالب اینجاست این توصیه های اخلاقی را به تدریج برندگان جایزه اقتصاد نوبل سال های اخیر نیز به تدریج مطرح می کنند،مسائلی نظیر مصرف کم، مسئولانه و متعهدانه زیستن. لذا ما برای اخلاقی زیستن نیاز به انقلابی دیگر نداریم، زیست اخلاقی و بروز معنویت در کشور نیاز به آزادی دارد.در بستر آزادی در تفکر و اندیشه، در کتاب، در هنر و مطبوعات و اجتماعات و در گفت و گوی های معنادار آزاد است که می توان به زیست اخلاقی دست یافت، معیار این آزادی هم جایی است که زمانی همه ایرانیان به همه عقاید و هنر خود بتوانند آزادانه و با امنیت تضمین شده به ایران سفر کنند.

اعمال اخلاقی برابر فطرت از حاکمان و مردم همزمان آغاز می شود. ما گنجینه هایی غنی از اخلاق در نظریه در اختیار داریم، لکن عمل کنندگان کجایند؟ امیدداریم گفتمان جدید معنویت دراین کشور با دوری از تکبر،حرص و ثروت اندوزی و سرقت های کلان و خرد و با بازگشت به تواضع، احسان، نیکی و توجه به کلمه رحمان و رحیم و اندیشه درباره فلسفه زندگی آغازشود.

توضیحات:
1) وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ «رعد15» و هرکه در آسمان‌ها و زمین است، خواه ناخواه با سایه‌هاشان بامدادان و شامگاهان، برای خدا سجده می‌کنند.

2) بی رحمانه ترین نابرابری های تاریخ بشر در دوره ی ماست،با خود چه می کنیم؟ سندرز سناتور نوشته است:در آمریکای امروز 745 میلیاردر دارای ثروت بیشتری از ثروت 60درصد افراد پایین جامعه هستند...و ایضا در همه جای جهان چنین است.اصلی ترین هیزم جهنم همین صاحبان تمرکزثروت ها هستند.

برتری و فساد در میراث دینی

رفتار امام علی(سلام بر او) را به دنیا نفروشید!

رسم جالب و شگفت آوری شده است، برخی واقعیت های دین به نام مصلحت و تعبیرهای جدید به راحتی توجیه ، تفسیر و قربانی می شوند، بدون آنکه به عاقبت این امر توجه شود، عنوان کرده اند؛ به یقین برای توجیه مفاسد مالی، نیمی از نهج البلاغه گزارش فساد کارگزاران است، لکن نگفته است که بی درنگ پس از گزارش فساد در اموال عمومی شدیدترین خواری و ننگ بر فساد کننده اعمال شده است. فسادکننده مانند سارق است و برخورد با او باید مانند سارق و بلکه شدیدتر باشد،نه آنکه در حاشیه باشد و جابجا شود.اگر قرار باشد به رفتار علوی توجه شود ،باید به نگرش او به بی ارزش بودن حکومت نیز توجه شود.

از منظر قرآن و امام علی کارکرد حکومت ها خیر ،منفعت رساندن و عمران در دنیاست، باقی غرور، برتری طلبی و فساد است. غرض از یادداشت این است که اگر به معاد معتقد هستید، مفاد دینی را به بهای اندکی برای دنیا نفروشید.
سپس  اینکه رفتار امام علی، میراث دوران4 ساله او و نامه هایش همگی گنجینه ای بی بدیل برای بشریت است، اگر فهم و ادراک ما به استخراج آن برای ایجاد مدل عدالت ورزانه نرسیده است و در مقوله برپایی نظام قسط و عدل شکست خورده ایم، به برخی عمل می کنیم و برخی را فراموش کرده و سپس توجیه می کنیم، پس آن را بیهوده خرج نکنید و اجازه دهید شاید نسل جوان و جدیدی بیاید که از درون این گنجینه، روش های عدالت ورزانه، حکمرانی خوب و آزادی خواهانه و حقوق بشری را متناسب با فرهنگ زمانه استخراج کند.

یادتان باشد یک امام علی و چند تن اهل بیت بیشتر نداریم و هیچ یک از این بزرگواران داعیه ظلم، توجیه و برتری طلبی در دنیا نداشته اند.

گرایش صلح طلبانه بهترین استراتژی پرس تی وی در برابر بحران اوکراین

هادی اعلمی فریمان کارشناس روابط بین‌الملل در گفتگو با خبرنگار دانشجو با توجه به جنگ شکل‌گرفته میان روسیه و اوکراین، تحلیل خود از موضع گیری‌های اخیر جمهوری اسلامی از این درگیری‌ها را اینگونه شرح داد: زمانی که بحران و یا حادثه‌ای در منطقه و یا حول مسائل بین‌المللی اتفاق می‌افتد؛ لازم است سیاستگذاری و موضع گیری‌ها با توجه به اسناد بالادستی، قانون اساسی و به ویژه نگاه به افکار عمومی و منافع دراز مدت انجام شود.


وی گفت: افکار عمومی در داخل به شدت هوادار مقاومت اوکراینی‌ها است، صحنه‌های مقاومت اوکراینی‌ها یادآور مقاومت و جان فشانی ایرانی‌ها مقابل حمله عراق است. مساله بعدی منافع درازمدت ماست. به طور قطع ایجاد توازن با غرب و شرق به شکل همزمان و اعلام بی طرفی بهترین الگوی رفتاری ما باید باشد. مساله ناتو که دولت اشاره کرده است و مستند به اعلام مکرر روس هاست، نمی‌تواند علتی برای تجاوز به خاک کشوری دیگر باشد. به عنوان مثال ترکیه هم عضو ناتو و هم مرز جمهوری اسلامی است و اگر قرار باشد با این منطق استدلال شود همه همسایگان ما متحد غرب هستند و اکنون جای حضور اسراییلی‌ها شده است و ما همیشه باید در حال جنگ باشیم. به علاوه برابر منطق قرآنی و نگرش به آموزه‌های دینی تجاوز و حمله مصداق برتری طلبی و فساد حرث و نسل است.


اعلمی فریمان در پاسخ به این سوال که با توجه با اشتراکات سیاسی و بین المللی ایران و روسیه آیا این درگیری‌ها تبعاتی برای مردم ایران خواهد داشت، عنوان کرد: در صورتی که قرار باشد بی طرفی رعایت نشود و از یکی از طرفین درگیر هواداری شود، قطعا در میان مدت آسیب‌های آن را مردم و نظام متحمل می‌شوند. لازم است بی طرفی فعال و اعلام میانجیگری برای ایجاد صلح سیاست قاطع جمهوری اسلامی باشد. گرایش صلح طلبانه قطعا بهترین سیاست برای ایجاد اعتماد منطقه‌ای و کسب اعتبار و آبرو برای کشور به همراه خواهد داشت. شبکه‌های برون مرزی به ویژه پرس تی وی می‌توانند در این روز‌ها نقش آفرین باشند.


کارشناس روابط بین الملل اعتمادسازی را اولین گام پرس تی وی برای جذب مخاطب دانست و گفت: شبکه‌های خبری جمهوری اسلامی ایران منبعث از مرکز سیاست گذاری است که سیاست‌ها را مطرح و ابلاغ و آن را منعکس می‌کنند؛ شبکه پرس تی وی هم به نوعی تصمیم سازی‌های جمهوری اسلامی و گفتمان انقلاب اسلامی را منعکس می‌کند و این برای این شبکه نقطه قوت به حساب می‌آید؛ چراکه مخاطب بین الملل می‌داند برای اینکه بخواهد از اخبار جمهوری اسلامی مطلع شود باید به پرس تی وی رجوع کند. در اینجا مهمترین مطلبی را که بایستی در جذب مخاطب خارجی در نظر داشته باشیم بحث اعتماد سازی است.


وی در همین رابطه گفت: مخاطب خارجی شرایطش با مخاطب داخلی بسیار متفاوت است، آن‌ها به منابع مختلف خبری دسترسی دارند، منتها اگر احساس کنند که یک شبکه‌ای مثل پرس تی وی مبنا را بر صداقت و اطلاع رسانی درست و واقعی از حوادث قرار داده به آن جذب خواهند شد، کما اینکه در شرایط فعلی بایستی پرس تی وی در فضای مجازی هم بیش از پیش گسترش یابد، مردم مانند سابق از رادیو، تلویزیون و یا روزنامه‌ها برای اطلاع از اخبار استفاده نمی‌کنند، اطلاعات به صورت گسترده در فضای مجازی منتشر می‌شود، پرس تی وی باید بتواند به طور همزمان در توییتر، تلگرام، کلاب هاوس و. اخبار و اطلاعات را منعکس کند و اگر مخاطب یک مرتبه اخبارش را از شبکه جمهوری اسلامی می‌گیرد، احساس کند اخبار درستی دریافت کرده است این امر موجب افزایش جذب مخاطبان خواهند شد.


اعلمی فریمان با توجه به نقش ایران در منطقه خاورمیانه؛ به نقش رسانه‌های برون مرزی به عنوان یک ابزار گفتمان ساز پرداخت و درباره نقش این شبکه‌ها در کمک به دستگاه سیاست خارجی، گفت: یک از موضوعات بسیار مهمی که در عصر حاضر در حوزه روابط بین الملل مطرح است، موضوع قدرت نرم است؛ ما ناچاریم در فضای آینده یک گفتمانی بر مبنای قدرت نرم را شکل دهیم که قطعا رسانه‌ها یکی از ابزار‌های آن خواهند بود. اگر وضعیت در آینده به شکلی شود که ما بخواهیم بحث‌های تمدن سازی را پیش ببریم ناچاریم به کتاب و قلم، رسانه و گفتگو و تعامل دانشگاهیان و حوزه‌ها روی بیاوریم. پس اگر قرار باشد بحث‌های تمدن سازی اتفاق بیفتد ما باید به قدرت نرم رو بیاوریم، یکی از ابزار‌های قدرت نرم ما هم بحث‌های رسانه‌ای است که می‌تواند هم در حوزه دیپلماسی هم در حوزه‌های مختلف تبلیغی به کار رود.


این کارشناس روابط بین الملل در پایان گفت: چشم انداز شبکه‌های برون مرزی به طور کلی بستگی به خط مشی و سیاست گذاری کلان کشور دارد، شبکه‌ها هم بایستی پیرو تصمیمات سیاست کلان کشور باشند و همان خط را دنبال کنند.

حضور رسانه های مستقلی چون هیسپان تی وی در آمریکای لاتین بسیار تاثیرگذار است

هادی اعلمی فریمان کارشناس آمریکای لاتین و کارشناس سیاست خارجی ضمن اشاره به پوشش گزینشی اخبار و تحولات کشورهای آمریکای لاتین توسط رسانه های غربی و آمریکایی برای مردم این کشور گفت: قطعا حضور رسانه های مستقل در حوزه آمریکای لاتین همچون شبکه اسپانیایی هیسپان تی وی بسیار تاثیرگذار است و می توانند افکار عمومی را با اطلاع رسانی صحیح خود هدایت کنند.

به گزارش جام جم، وی در خصوص اهمیت و جایگاه رسانه در آمریکای لاتین توضیح داد: در گذشته، اغلب رسانه ها در جهان از ماهیت تک بعدی و انحصاری برخوردار بودند و کشور ایالات متحده با رسانه های متعدد خود بیشترین نقش را در این انحصارگری داشت. در واقع، این رسانه ها اخبار را انتخاب و پردازش می کردند و در اختیار مخاطبان کشورهای هدف قرار می دادند. اگرچه الان هم این انحصارگری تا حدی وجود دارد اما از سال ۱۹۹۰ به بعد موجی در کشورهای آمریکای لاتین با ورود چپگرایان راه افتاد و به مرور این انحصار در کشورهای آمریکای لاتین شکسته شد. به همین دلیل، کشورها سعی کردند شبکه تلویزیونی خود را ایجاد کنند مانند تله سور در ونزوئلا که بتوانند این انحصارگری را بشکنند.

وی افزود: بنابراین، شکل گیری رسانه های اسپانیایی زبان در سایر کشورها یا در خود همین کشورها بسیار حائز اهمیت است تا بتوانند اخبار را به صورت صحیح پوشش دهند. از آنجا که اتفاقات و اخبار در این حوزه بسیار زیاد است به خصوص اخبار بومیان در کشورهای مختلف مثل شیلی‏، ونزوئلا، مکزیک و اکوادور آن طور که باید پوشش داده نمی شود و اخبار را به صورت گزینشی پوشش می دهند، قطعا حضور رسانه های مستقل در حوزه آمریکای لاتین بسیار تاثیرگذار است و می توانند افکار عمومی را با اطلاع رسانی صحیح خود هدایت کنند.

این کارشناس آمریکای لاتین در پاسخ به این سوال که چگونه می توان از رسانه های برون مرزی چون هیسپان تی وی و پرس تی وی و... با هدف پیشبرد سیاست خارجی و برنامه های راهبردی ایران بیشترین استفاده را برد، عنوان کرد: ما در بیشتر شبکه های جهانی شاهد سوگیری به نفع قدرت های بزرگ و سرمایه داری هستیم. بنابراین، با طرح مسائل به صورت صادقانه و صحیح و درج صحیح اخبار بدون جهتگیری و سوگیری می توان بیشترین استفاده را از این رسانه ها برد. زمانی که مخاطبان اسپانیایی زبان اخبار را از منابع مختلف دریافت می کنند، مطالب را باهم تطبیق می دهند و قطعا آن اخباری که فاقد جهتگیری و سوگیری باشد، بسیار موثر است و می توان از آن به عنوان ابزاری در حوزه سیاست خارجی نیز بهره برد.

اعلمی فریمان در خصوص راهکارهای ارتقای کیفیت برنامه های در شبکه هیسپان تی وی گفت: ما در چند حوزه می توانیم کیفیت برنامه ها را بالا برده و تاثیرگذاری آنها را ارتقا دهیم. در واقع، یکی از این روش ها پرداختن به موضوعات مرتبط با مسائلی همچون عدالت، برابری اجتماعی و فقرزدایی است. در این مسیر می توان از نهج البلاغه نیز کمک گرفت و به طور مثال، تفسیری دقیق از نامه امام علی (ع) به مالک اشتر درباره عدالت می تواند مفید و تاثیرگذار باشد و مخاطبان را افزایش دهد. همچنین گسترش فرهنگ اهل بیت به شکل درست و صحیح می تواند بسیار کارآمد باشد چراکه بسیاری از اسپانیایی زبان های این حوزه به واقع کاتولیک و دارای ادیان توحیدی هستند و می شود تفسیرهایی را که مربوط به حوزه پیامبران است یا تفسیرهای نهج البلاغه را ارائه کرد و مردم معمولا از این مفاهیم جدید خیلی استقبال می کنند.

پیامدهای ریاست جمهوری ترامپ (6) پیامدهای انتخاب ترامپ در سیاست خارجی

با توجه به رویکرد سیاسی دونالد ترامپ، یکی از بیشترین تمرکزهای ترامپ در حوزه مسائل سیاست خارجی بوده است. مسائل کره شمالی، سوریه، چین، روسیه، عربستان سعودی و ایران بیشترین نگرانی و حوزه عمل وی در حوزه سیاست خارجی بوده است. بحث مهاجران مرزهای جنوبی آمریکا و به ویژه احداث دیوار مرزی نیز از اولویت های ترامپ بوده است. 

دکترین سال2017 امنیت ملی آمریکا که در دوره ترامپ تصویب شد، رویکردهای وی درباره سیاست خارجی را تا حدودی منعکس می نماید. ترامپ در این دکترین مسائل و دیدگاههای راهبردی خود را در خصوص موضوعات داخلی و خارجی مطرح می کند. ایالات متحده برای حدود 70 سال قبل از انتخاب ترامپ، پروژه بین الملل گرایان با محوریت ساخت جهان بر مبنای جاه‌طلبی‌های واشنگتن را دنبال کرده و پایه‌های اساسی بعد از جنگ سرد را بنیان نهاده است. در انتخابات 2016 هیلاری کلینتون به‌عنوان نماینده بین الملل گرایان رأی نیاورد و ترامپ با شعار «نخست امریکا» و تغییرات بنیادین در سیاست خارجی به قدرت رسید.

دونالد ترامپ معتقد بود که سیاست‌هایش مذاکره، ثروت، قدرت و استقلال را در رقابت جهانی به همراه دارد. ترامپ اولین رئیس جمهوری در امریکا در بعد از جنگ جهانی دوم است که موضوع حقوق بشر را در عمل از دستور کار سیاست خارجی امریکا خارج ساخت. ادعای ترویج دموکراسی همواره یکی از بنیادهای اساسی ایالات متحده بوده است، اما ترامپ از این میراث فاصله گرفت. او استدلال کرد که ایالات متحده فاقد توان رقابت برای ترویج دموکراسی در خارج است و موضوع ارزشها از تجارت واقعی و اولویت امنیت ایالات متحده فاصله دارد. وی با این منطق موضوعات حقوق بشری و دموکراسی را در حاشیه قرار داد. در همین راستا ترامپ معتقد بود که امریکا به دلیل هزینه های مالی و نظامی زیاد، تعهدی برای حفظ امنیت متحدان خود در چارچوب صیانت از ارزشهای دموکراسی و حقوق بشری ندارد.

در این راستا دونالد ترامپ در آئین دکترین امنیت ملی سال 2017 آمریکا می گوید: مردم آمریکا من را انتخاب کردند تا عظمت آمریکا را بازگردانند. من قول داده ام که دولت من، امنیت، منافع و رفاه شهروندان آمریکا را در صدر اولویت قرار دهد. ما به منافع «نخست آمریکا» در سیاست خارجی شهروندان خود اولویت خواهیم داد و از حقوق مستقل خود به‌عنوان یک کشور محافظت خواهیم کرد. آمریکا بار دیگر در عرصه جهانی رهبری خواهد کرد. اکنون متحدان آمریکا سهم بیشتری در دفاع مشترک برعهده‌گرفته‌اند و ائتلاف‌های قدرتمند ما بیش‌ از پیش تقویت‌شده است. همچنین، ما به‌روشنی اعلام کردیم که آمریکا دیگر تهاجم اقتصادی یا شیوه‌های غیرمنصفانه تجاری را تحمل نخواهد کرد. ما سرمایه‌گذاری بی‌سابقه‌ای در ارتش آمریکا انجام داده‌ایم. ما مرزهای خود را کنترل می‌کنیم و روابط تجاری‌مان را بر اساس انصاف و سود متقابل برقرار می‌کنیم و در دفاع از حاکمیت آمریکا هیچ عذر و بهانه‌های نمی‌آوریم.

چنان‌که ازدکترین امنیت ملی آمریکا برمی‌آید شعاراول آمریکا، کانونی‌ترین هدف ترامپ بود که در رقابت‌های انتخاباتی او نیز عنوان می‌شد. از این منظر، در دوره ترامپ، هرهدف با اولویت‌های دوم یا بعدی باید با توجه به هدف کانونی اول آمریکا تفسیر و یا برنامه‌ریزی می شد و هدف اول آمریکا در تمام حوزه‌های اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و سیاست خارجی ایالات متحده ارجحیت و برتری داشت. هدف اول آمریکا، یکی از روشن‌ترین  اقدامات ترامپ در تعریف «خود» و «دیگری» و تفکیک آنها بود و بر اساس آن تمام تمام کشورهای دیگر باید در خدمت هدف اول آمریکا قرار گیرند.

اجرای مدل مد نظر ترامپ در اقتصاد جهانی و سیاست خارجی آمریکا، موجب ایجاد «خود» و «دیگری» در عرصه سیاست خارجی امریکا شد و اساساً دیگران در رویکرد اعلامی ترامپ جایی نداشتند، مگر آن‌که به‌عنوان ابزار مورداستفاده یا استناد باشند. این رویکرد در توئیت های ترامپ در توئیتر کاملاً انعکاس داشت و موجب تقویت نژادپرستی و تنفر در داخل و سرخوردگی متحدان آمریکا در آسیا و اروپا گردید.

در واقع روی کارآمدن ترامپ در عرصه سیاست خارجی تضاد بین دو جریان جهان‌گرایی (بین الملل گرایان) Cosmopolitanism و ناسیونالیسم را نمایان تر ساخت. حضور ترامپ در ریاست جمهوری به عنوان نماینده جریان ناسیونالیستی نشان داد که استمرار جهان‌گرایی با 70 سال سابقه در سیاست خارجی آمریکا مورد تایید اکثریت  رای دهندگان آمریکایی نیست. بنظر می رسد از چهار مکتب مربوط به سیاست خارجی آمریکا یعنی مکاتب جفرسونی، ویلسونی، جکسونی و همیلتونی، ترامپ از منظر تاکید بر اولویت امنیت و رفاه اقتصادی آمریکا و بدبینی به روابط خارجی؛ پیرو مکتب جکسونی و از منظر انتقاد از اتحاد ها و ائتلاف های خارجی و بدبینی به آنها و تاکید بر برتری امریکا در تجارت خارجی، پیرو مکتب جفرسونی بود.

چنان‌که از اقدامات ترامپ در دوره‌ی تصدی ریاست جمهوری برمی‌آید، ترامپ در ایجاد بدعت‌های بی سابقه در سیاست خارجی امریکا پیشرو بوده است. فاصله گرفتن از متحدان، به راه انداختن جنگ‌های تعرفه ای و تجاری، اهانت به ترویج دموکراسی و گرامیداشت اقتدارگرایان در کشورهای خودکامه  از جمله عربستان سعودی از جمله این اقدامات است. او از بازگشت به شکنجه به بهانه مبارزه علیه تروریسم حمایت کرد و از ملی‌گرایی بیگانه هراسانه، استقبال کرد. ترامپ مرتب تکرار می کرد که جهانی شدن روندی دروغین است که ایالات متحده را به تخریب سوق می دهد. ترامپ با گرایش به انزوا گرایی نژادپرستانه در مقابل بین الملل گرایی، از بسیاری از کنوانسیون یا نهادهای بین المللی نظیر شورای حقوق بشر، سازمان بهداشت جهانی، یونسکو و معاهده پاریس خارج شد.

در یک جمع بندی کلی می توان گفت سیاست خارجی آمریکا در دوره ترامپ موفق نبود چرا که باعث شد که انتقادات از ترامپ و اعتماد به آمریکا نه تنها در آسیا، بلکه در اروپا نیز کاهش بی سابقه ای پیدا کند. بطوریکه بر اساس نظر سنجی موسسه پیو، تنها 26 درصد آلمانی ها و 16 درصد فرانسوی ها نگرش مطلوبی به ترامپ داشتند. سودا دیوید ویلب محقق اندیشکده بنیاد مارشال امریکا در تبیین این موضوع معتقد است: « از یک سو دونالد ترامپ به متحدانش از جمله اروپا بی اعتنایی می کرد، تا کنون هیچ رئیس جمهور امریکا، اروپا را دشمن نخوانده بود از سوی دیگر اروپایی ها به عملکرد منفی ترامپ در داخل امریکا نگاه می کنند و به این نتیجه می رسند که امریکا نمی تواند حتی در دوره بایدن شریک خوبی برای اروپا باشد».