اصلاحیه مطلبی درباره بولیوی

روزنامه قدس مصاحبه ای در روز ۹ تیرماه با من منتشر کرده که مصاحبه کننده پرسشی با پیش فرض مداخله ناتو و کلمبیا به عنوان مقصر در کودتای ارتش بولیوی مطرح کرده است..من پاسخ متفاوتی درباره نقش فرادستان داخلی و مخالفان دولت چپگرا و نقش قدرت های خارجی برای رقابت بر سر منابع کشور مانند گاز و لیتیوم مطرح کرده ام...متاسفانه روزنامه قدس بر خلاف نظر من ؛ نظر خبرنگار را در مصاحبه قرار داده است...این مطلب را برای پژوهشگران این حوزه یادآور شدم که به اشتباه استناد نکنند....کلمبیا اکنون از همکاران نزدیک به دولت بولیوی به لحاظ گرایش به چپ است و اساسا هیچ گزارشی از حضور ناتو در بولیوی گزارش نشده است و در حوزه نظارت فرماندهی جنوب ارتش ایالات متحده آمریکا بر این بخش نظارت دارد.

دلایل وقوع کودتا در بولیوی/ ابعاد رقابت قدرت‌های خارجی در لاپاز

کارشناس مسائل آمریکای لاتین گفت: زمانی که مورالس در بولیوی قدرت داشت اوضاع با ثبات‌تر بود اما باید دانست که آمریکا هم به صورت مستقیم به این کشور چشم دارد و حالا لاپاز به عرصه رقابت میان کشورهای خارجی تبدیل شده است.

هادی اعلمی فریمان، کارشناس مسائل آمریکای لاتین در تشریح دلایل و ابعاد وقوع کودتا در بولیوی در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا عنوان کرد: در بولیوی دو مسأله استراتژیک به صورت کلی وجود دارد که نخست، رقابت‌ها در داخل کشور است؛ چراکه بسیاری معتقدند دولت فعلی این کشور ادامه راه اوو مورالس بوده است و لوئیس آرس، رئیس‌جمهوری فعلی هم به دلیل اینکه در گذشته وزیر اقتصاد مورالس بوده، به نوعی سیاست‌های نزدیک به وی را دنبال می‌کند. به همین جهت بسیاری اعتقاد دارند که وی در حقیقت همان دولت گذشته را راهبری می‌کند و در این میان بحث نابرابری بین ایالت‌های فرودست و فرادست هم به نوعی یک تنش مشخص داخلی را ایجاد کرده که باز هم به درگیری داخلی دامن می‌زند. اما دومین مسأله مربوط به دخالت‌ کشورهای خارجی و چشمداشت آنها به بولیوی است.

وی ادامه داد: آمریکایی‌ها اعتقاد دارند که تجارت برگ کوکا می‌تواند به تولید بیشتر مواد مخدر در بولیوی منتهی شود که این را برای خود یک تهدید مشخص قلمداد می‌کنند، اما دولت چپگرای بولیوی اعتقاد دارد که می‌تواند از برگ کوکا به صورت مشتقات مشخص استفاده کند و بهره اقتصادی را از این طریق برای خود رقم بزند. از سوی دیگر، بحث معادن لیتیوم در بولیوی هم بسیار مهم است و بر اساس اسناد موجود چیزی در حدود ۹ تا ۲۱ تُن لیتیوم با ارزش ۱۶۰ میلیارد دلار در این کشور وجود دارد که البته بخش اعظمی از آن، تجاری سازی نشده است. علاوه بر این مسائل کشورهایی مانند روسیه، آمریکا، آلمان و حتی چین در این میان چشم به معادن لیتیوم بولیوی دارند و دولت این کشور به دنبال آن است که به صورت مستقیم این معادن را تجاری‌سازی کند. این مسائل و رقابت‌ها، دولت بولیوی را شکننده کرده و حالا هم بحث کودتا مطرح شده است.

این کارشناس مسائل سیاسی تصریح کرد: توجه داشته باشید که این کودتا به صورت تمام‌عیار اجرا نشده و در نهایت خاتمه پیدا کرد اما فرمانده ارتش بولیوی اعلام کرده که رئیس‌جمهوری این کشور دستور کودتا را به وی داده است تا محبوبیت او در افکار عمومی بالا برود که این موضوع هم می‌تواند یکی از سناریوهای موجود درباره کودتای اخیر باشد. واقعیت این است که شکنندگی دولت و درگیری‌ها در این کشور بسیار بالا رفته و دولت فعلی به دنبال گسترش دسترسی و سلطه بر منابع طبیعی است که همین مسأله در دستور کار رئیس‌جمهوری فعلی بولیوی قرار گرفته است. زمانی که اوو مورالس، رئیس‌جمهوری پیشین بولیوی در قدرت بود، اوضاع تا حدودی با ثبات‌تر به نظر می‌رسید اما باید دانست که آمریکا هم به صورت مستقیم به این کشور چشم دارد و حالا بولیوی به عرصه رقابت میان کشورهای خارجی تبدیل شده است.

وی در پایان خاطرنشان کرد: به عنوان مثال شرکت گازپروم روسیه فعالیت گسترده و عمیقی در بولیوی دارد و تقریباً ۲۰ درصد سهام تولید گاز این کشور را از سال ۲۰۲۰ در اختیار گرفته است. حتی روس‌ها بحث همکاری در مورد نیروگاه‌ها و مسائل نظامی را با دولت فعلی بولیوی دنبال می‌کنند و حالا چین هم در این راستا وارد این کشور شده و به دنبال تأمین منافع خود است. تمام این مسائل به انضمام موضوع تجارت برگ کوکا و نگاه دولت بولیوی به آن، مشکلاتی را برای ایالات متحده به وجود آورده است. به موازات این روند احزاب چپ‌گرا در این کشور هم به اجماع نظر رسیدند که اگر قرار است قرارداد همکاری و تجارت با کشورهای خارجی منعقد شود باید این قراردادها استثماری نباشند و منافع ملی بولیوی مدنظر قرار بگیرد. به همین دلیل معتقدم که علاوه بر همه مسائل داخلی، دخالت‌های خارجی هم در وضعیت فعلی مؤثر واقع شده است.

https://www.ilna.ir/fa/tiny/news-1498630

نگاهی به تحولات جهان در سال ۱۳۹۹/ پرونده دوازدهم: آمریکای لاتین

«هادی اعلمی فریمان» کارشناس مسائل آمریکای لاتین در تشریح مهمترین وقایع آمریکای لاتین در سال ۱۳۹۹ در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا اظهار کرد: تحولات آمریکای لاتین در سال گذشته متاثر از پاندمی کرونا و شیوع این ویروس مرگبار بود. کووید- ۱۹ به صورت بسیار عمیقی تاثیر خود را بر جامعه، سیاست و اقتصاد آمریکای لاتین گذاشت و ما شاهد کشتار هزاران انسان در مکزیک، برزیل و آ‌رژانتین بودیم. این سه کشور به دلیل ضعیف‌ بودن ساختار و زیرساخت‌های بهداشتی و اقتصادی خود نتوانست آن‌گونه که باید با پاندمی کرونا مقابله کنند و بر این اساس اخبارِ هر سه کشور در رأس خبرهای سال گذشته قرار گرفت.

شیلی

وی ادامه داد: فارغ از بحث کرونا اگر از منظر سیاسی بخواهیم به مهمترین تحولات آ‌مریکای لاتین اشاره کنیم باید مستقیماً به سراغ شیلی برویم. در شیلی بحث اصلاح قانون اساسی یکی از مهمترین اقدامات سال گذشتة جغرافیای آمریکای لاتین به شمار می‌رود. مردم این کشور بارها در اعتراض به اقتصاد و ساختار آموزشی شیلی به خیابان‌ ها آمدند و حتی در ماه‌های گذشته درگیری‌های بسیار زیادی میان آنها و نیروهای امنیتی این کشور رخ داد. در نهایت ۷۸ درصد از مردم به اصلاح قانون اساسی شیلی رأی دادند و باید این خبر را یکی از مهمترین تحولات آمریکای لاتین دانست. توجه داشته باشید که اقتصاد شیلی با بسیاری از کشورهای همجوار خود قابل مقایسه نیست و در همین راستا از وضعیت بهتری در حوزه اقتصاد و بهداشت برخوردار است.

کوبا

این تحلیلگر مسائل سیاسی تصریح کرد: در کوبا هم شاهد اعمال تحریم‌های مجدد از سوی ایالات متحده علیه این کشور بودیم اما مهمتر از آن بحث بازنگری دولت هاوانا در محور اقتصاد این کشور است. بر اساس مستندات و اظهارات مقام‌های کوبا، این کشور تمایل دارد از کالبد اقتصاد سوسیالیستی خارج شود و به سمت سرمایه‌داری پیش برود که این نکته بسیار مهمی به حساب می‌آید. در این راستا تک نرخی کردن دلار به ما می‌فهماند که کوبا در مسیر اصلاحات اقتصادی قرار گرفته است؛ چراکه تک نرخی کردن دلار در این کشور از فسادهای زیادی جلوگیری می‌کند و باید این اقدام‌ها را دگرگونی در ساختار اقتصاد سوسیالیستی این کشور بدانیم. به همین جهت کوبا هم تحول مهمی را در سال گذشته تجربه کرد. نکته دیگری که در مورد کوبا باید مورد نظر قرار بگیرد این است که هاوانا با وجود اینکه ترامپ از گردونه قدرت خارج شده است، همچنان با ایالات متحده و دموکرات‌های کاخ سفید دست و پنجه نرم می‌کند. همین چند روز پیش بود که برونو رودریگز، وزیر خارجه کوبا خواستار پایان محاصره اقتصادی، تجاری و مالی از سوی آمریکا علیه کشورش شد و حتی آنرا نقض حقوق بشر دانست. این درگیری و نزاع تا جایی در سال گذشته پیش رفت که مقامات امنیتی و دیپلماتیک آمریکا کوبا را به خاطر «سندرم هاوانا» مورد مواخذه قرار دادند. سندرمی که به گفته آمریکایی‌ها نوعی آلودگی صوتی برای مقامات آمریکایی شاغل در هاوانا ایجاد کرده و وزارت امور خارجه آمریکا هم چند هفته پیش در بیانیه‌ای اعلام کرد، دولت واشنگتن «پاملا اسپراتلن» را برای رهبری نیروی ضربت موظف به رسیدگی به حملات صوتی ادعا شده علیه مقامات آمریکایی در کوبا منصوب کرد.

ونزوئلا

وی افزود: ونزوئلا یکی از کشورهای دیگری بود که در سال قبل تحولات متنوعی در آن رخ داد. در سال گذشته همچنان تقابل میان «نیکلاس مادورو» و «خوان گوایدو» ادامه داشت و اساساً یک بحران سیاسی بر پایه شکل‌گیری دوقطبی عمیق را شاهد بودیم. در این میان بسیاری بر این عقیده بودند که با نمایش ترامپ در کنگره آمریکا و معرفی گوایدو به عنوان جایگزین مادورو همه چیز به نفع اپوزیسیون ونزوئلا تمام خواهد شد که این تحلیل عملیاتی نشد. بارها شاهد بودیم که آمریکایی‌ها سعی کردند ونزوئلا را با اعمال تحریم‌های گسترده تا سر حد سقوط پیش ببرند اما میدان‌داری روسیه و چین موجب شد تا این توازن در کاراکاس به هم بریزد. حتی شاهد آن بودیم که بخشی از دارایی‌های بلوکه شده ونزوئلا در بانک‌های بریتانیا و آمریکا به حساب اپوزیسیون این کشور واریز شد، اما باز هم اوضاع آنگونه که واشنگتن طرح‌ریزی کرده بود پیش نرفت. در این راستا اعزام نفت‌کش‌های ایران به ونزونلا را شاهد بودیم که یکی از بحث برانگیزترین تحولات سال گذشته در جغرافیای آمریکای لاتین به حساب می‌آید. در نهایت برگزاری انتخابات پارلمانی در ونزوئلا تا حدودی اوضاع را آرام کرد و جو سیاسی را به نفع مادورو رقم زد. این درحالیست که با آمدن جو بایدن همچنان درگیری و تحریم‌ها علیه کاراکاس ادامه دارد؛ تا جایی که چند روز قبل صفحه فیسبوک مادورو مسدود شد که نشان از ادامه فشارها بر کاراکاس دارد. این در حالیست که رئیس جمهوری آمریکا هم اعلام کرده که عجله‌ای برای برداشتن تحریم‌های ونزوئلا ندارد.

بولیوی و برزیل

اعلمی فریمان گفت: در بولیوی اتفاقات زیادی طی سال گذشته رخ داد و ما شاهد تقابل جبهه‌های مختلف سیاسی در این کشور بودیم. فرار «اوو مورالس» و همچنین مانور سیاسی او علیه مخالفانش و بالعکس از مهمترین وقایع بولیوی در سال قبل بود؛ مضاف بر اینکه مقام‌های فعلی بولیوی اعلام کردند مورالس می‌تواند به کشور بازگردد اما صرفاً می‌تواند فعالیت حزبی داشته باشد. چندی قبل هم «جنین آنی‌یز»، رئیس جمهور موقت سابق این کشور به همراه آلوارو کویمبرا و رودریگو گوسمن، وزیر دادگستری و انرژی بولیوی توسط پلیس بازداشت شدند که نشان از تقابل جناح‌های سیاسی با یکدیگر دارد.برزیل هم یکی از کشورهای دیگری بود که در سال قبل تا حدود زیادی کانون توجه رسانه‌ها قرار گرفت. دلیل این امر، کشتار بی‌رحمانه مردم به دلیل پاندمی کرونا در این کشور بود. ساختار ضعیف بهداشتی و اقتصادی برزیل باعث شد تا انتقادهای زیادی از دولت این کشور به رهبری «ژائیر بولسونارو» رخ دهد. این در حالی است که بولسونارو طی سال‌های گذشته سعی کرده تا یک ساختار تک‌حزبی را در برزیل به راه بیاندازد که موفق نشد و حالا ما شاهد ائتلاف مخالفان علیه او هستیم. اوضاع به حدی در برزیل وخیم است که بر اساس آخرین آمار که چند روز قبل منتشر شد، این کشور با آمار بیش از ۱۲.۱ میلیون مبتلا پس از آمریکا در رتبه دوم جهانی قرار دارد؛ به گونه‌ای که ۱۲ میلیون و ۱۳۶ هزار و ۶۱۵ مبتلا، ۲۹۸ هزار و ۸۴۳ قربانی در برزیل ثبت شده است.

آرژانتین و مکزیک

وی عنوان کرد: در حوزه حقوق زنان یک اتفاق بسیار مهم در آمریکای لاتین رخ داد که مرکزیت آن در آرژانتین بود. در این کشور ما شاهد تصویب قانون سقط جنین بودیم که بازتاب جهانی داشت. دلیل آن هم این است که زنان آرژانتین سال‌های سال برای احقاق این حقوق خود با مقامات، سیاستمداران و حقوق‌دانان جنگیدند و سال گذشته شاهد بودیم که این قانون تصویب شد. تحول مهم دیگر در آرژانتین گمانه‌زنی‌ها در مورد خروج این کشور از گروه لیما (یک گروه چند جانبه متشکل از کشورهای آمریکای لاتین) بود که اتفاقاً همین چند روز پیش عملیاتی شد و آرژانتین از این گروه به صورت رسمی خارج شد. در مکزیک هم بحث بازنویسی قرارداد نفتا را شاهد بودیم. این قرارداد از زمانی که دونالد ترامپ وارد کاخ سفید شد به یکی از محورهای حمله کاخ سفید به این کشور تبدیل شده بود اما در نهایت او توانست در سال گذشته مکزیک را مجبور به بازبینی و بازنویسی این قرارداد کند. ترامپ معتقد است که ساختار نفتا به ضرر واشنگتن بود؛ چراکه کارخانه‌ها و نیروی کار در مکزیک تمرکز داشتند. حالا ایالات متحده با بازنویسی این قرارداد باعث شد تا این کارخانه‌ها به جنوب آمریکا منتقل شوند و کارگران سفیدپوست در آ‌ن مشغول به کار شوند. از سوی دیگر توجه داشته باشید که ترامپ تعرفه‌های مندرج در این قرارداد را به نفع آمریکا تغییر داد و کنگره هم به مدت چهار سال قرارداد جدید را مورد تایید قرار داده است. بنابراین فکر نمی‌کنم که اگر دموکرات‌ها بخواهند آن را تغییر دهند، موفق شوند.

چشم‌انداز سال جدید

این پژوهشگر مسائل آمریکای لاتین در پایان خاطرنشان کرد: در سال جدید بحث تقابل جبهه چپگراها و راست‌گراها در آ‌مریکای لاتین ادامه خواهد داشت و مجدداً ما شاهد ادامه پاندمی کرونا در این جغرافیا خواهیم بود. تحولات این بلوک بدون تردید متاثر از کرونا خواهد بود که در رأس آن مسائل اقتصادی و اجتماعی قرار خواهد داشت. نکته دیگر این است که با روی کار آمدن دموکرات‌ها در کاخ‌سفید احتمالاً بحث مهاجران و فرامین اجرایی در حوزه آمریکای لاتین دستخوش تغییر خواهد شد؛ چراکه تیم «جو بایدن» اساساً راهبرد نیمکره‌ گرایی را در دستور کار قرار می‌دهد که البته جمهوریخواهان با این راهبرد مخالف هستند. از سوی دیگر به نظر می‌رسد در مورد کوبا تغییراتی صورت بگیرد اما در مورد ونزوئلا هنوز هیچ چیز مشخص نیست.

جهان در سال ۱۳۹۸/ نگاهی به تحولات آمریکای لاتین؛

شیلی، خصوصی‌سازی، اعتراض/ مادورو در محاصره ترامپ/ حذف مورالس از بولیوی/ کُرنش مکزیک در برابر کاخ‌ سفید

شیلی، خصوصی‌سازی، اعتراض/ مادورو در محاصره ترامپ/ حذف مورالس از بولیوی/ کُرنش مکزیک در برابر کاخ‌ سفید

کارشناس مسائل آمریکای لاتین گفت: رکود اقتصادی حاصل از ویروس کرونا، باعث می‌شود بحران سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در سال ۱۳۹۹ در این جغرافیا به بالاترین حد خود برسد.

«هادی اعلمی‌فریمان» کارشناس مسائل آمریکای لاتین با اشاره به مهمترین تحولات آمریکای لاتین در سال ۱۳۹۸ در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا اظهار کرد: شکی وجود ندارد که جغرافیای آمریکای لاتین در سال گذشته یکی از نقاط پر حادثه به حساب می‌آید. نخستین تحول این منطقه مربوط به ونزوئلا بود که البته از بدو ورود ترامپ به کاخ سفید این کشور به عنوان یکی از اهداف اصلی ایالات متحده در حوزه سیاست خارجی به شمار رفت. به یاد داریم که دولت اوباما در مورد ونزوئلا با سیاست کاملاً خنثی جلو آمد و مدلی از یک خویشتن‌داری مسلم را در قبال کاراکاس شاهد بودیم. دولت اوباما بارها پیشنهاد مذاکره را به ونزوئلا داده بود ولی این موضوع انجام نشد تا اینکه دولت ترامپ در سال ۲۰۱۷ میلادی تشکیل شد. در اینجا و با آمدن ترامپ شاهد آن هستیم که تنش میان کاراکاس و واشنگتن به بالاترین حد خود رسید و تا  به امروز همین روند به وقت ادامه دارد که هزینه‌های سنگینی برای ونزوئلا به ارمغان آورده است.

جدال اپوزیسیون و دولت در کاراکاس

وی ادامه داد: زمانی که «جان بولتون» به عنوان مشاور امنیت ملی در کاخ‌ سفید حضور داشت، پروژه براندازی در ونزوئلا از سوی او مطرح شده بود اما هیچگاه اجرا نشد. به موازات این بحث شاهد آن بودیم که «خوان گوایدو» به عنوان رهبر اپوزیسیون ونزوئلا انتخاب شد و در درون این کشور شاهد صف‌بندی خیابانی بودیم که نتیجه آن تا به این لحظه مبهم است، اما به هر ترتیب باید متوجه این بحث باشیم که گوایدو به عنوان یک اهرم فشار علیه مادورو در ساختار سیاسی ونزوئلا روی کار آمده است و بدون تردید در آینده این کشور هم نقش خواهد داشت. تا جایی که ما در سال ۹۸ دیدیم که ترامپ در سخنرانی سالانه خود در کنگره آمریکا، از خوان گوایدو به عنوان میهمان ویژه دعوت به عمل آورد که نشان می‌دهد رویکرد ایالات متحده در قبال ونزوئلا در سال گذشته، استمرار فشار برای براندازی در این کشور بوده است. چراکه در این میان سیل مهاجران ونزوئلا به مرزهای جنوبی این کشور باعث شد تا صدای کشورهای آمریکای لاتین درآید که بخش اعظمی از آنها به برزیل سفر کردند.

گناره‌گیری بدون خونریزی مورالس

این تحلیلگر مسائل سیاسی با اشاره به تحولات بولیوی در سال گذشته، گفت: کناره‌گیری «اوو مورالس» از قدرت در سال ۹۸ یکی دیگر از مسائل بسیار مهم بود. باید توجه داشته باشیم که اساساً کشور بولیوی به دو قطب جنوب (فقرا) و شمال (ثروتمندان) تبدیل شده بود و اعتراض‌های زیادی در مورد مسائل اجتماعی و اقتصادی متوجه مورالس بود. او از سال ۲۰۰۶ در قدرت قرار داشت ولی اصلاً قرار نبود که تا این زمان بر سر قدرت باقی بماند. اختلافات داخلی میان او و قوای قانونگذار که تا حد زیادی به سوی ایالات متحده متمایل بودند باعث شد بولیوی به عرصه کشمکش تبدیل شود و  در نهایت مورالس برای اینکه خونریزی رخ ندهد اقدام به کناره‌گیری از قدرت کرد. به هر ترتیب او یکی از حامیان پر و پا قرض کاستروها، چاوز و مادورو به شمار می‌رفت و کناره‌گیری او در این مقطع زمانی بسیار مهم بود. در این میان مشخص نیست که سوسیالیست‌های بولیوی در کجای مدار تغییرات قرار دارند اما به هر ترتیب آنچه معلوم خواهد بود این است که غرب‌گراها تا حد زیادی در بولیوی جان گرفتند و به دنبال آن هستند تا ساختار سیاسی این کشور پس از مورالس را تغییر دهند.

شیلی، آبستن اعتراض

اعلمی فریمان افزود: در برزیل هم اتفاق خاصی رخ نداد و رئیس‌جمهوری غربگرای این کشور تا حدودی از سیاست‌های تند خود کوتاه آمده ولی آنچه در سال ۹۸ بیش از هر چیز دیگر جغرافیای آمریکای لاتین را مهم جلوه داد، وقایع مربوط به شیلی بود. باید متوجه باشیم که برزیل و شیلی دو کشوری هستند که نسبت به سایر کشورهای آمریکای لاتین از اقتصاد نسبتاً خوبی برخوردار هستند اما به هر ترتیب جراحیِ اقتصادی و خصوصی‌سازی در شیلی باعث شد تا مردم این کشور از وضعیت موجود ناراحت و عصبانی شوند و در نهایت شاهد آن بودیم که اعتراض‌ها شروع شد. در این میان «سباستین پینیه‌را»، رئیس‌جمهوری شیلی برای آرام کردن مردم دست به برگزاری همه‌پرسی بازنگری قانون اساسی در این کشور زد تا بتواند از خونریزی در این کشور جلوگیری کند که تا حدودی هم موفق بود اما درگیری‌ها و کشته شدن مردم تاثیر بسیار منفی بر اذهان عمومی و همچنین وضعیت فعلی این کشور گذاشت. به هر ترتیب این روند در کنار تعمیق نفوذ چین در آمریکای لاتین طی سال‌های اخیر باعث شده تا این جغرافیا با مسائل و رویدادهای مختلف همراه باشد که نشان از اهمیت این نقطه از جهان دارد.

مکزیک، زیر بارِ نفتا

وی در پایان خاطرنشان کرد: آنچه درباره آمریکای لاتین باید مورد توجه قرار بگیرد، این است نزاع میان پکن و روسیه با واشنگتن تا حد زیادی افزایش پیدا کرده است و در سال ۹۸ چند نمونه از آن را به چشم دیدیم. در این میان باید توجه داشت که کوبا یا مکزیک تا حد زیادی آرام بودند اما بحث اینجاست که سیاست‌های مهاجرتی آمریکا در قبال آمریکای لاتین (خصوصاً مکزیک و گواتمالا) در سال گذشته بسیار تند و زننده شد. در این میان دولت ترامپ اقدام به کشیدن دیوار در مرز مشترک با مکزیک کرد و در مورد گواتمالا هم بحث احداث پایگاه‌های متعدد را در دستور کار قرار داد ولی دولت فعلی آمریکا بازنویسی قرارداد نفتا میان ایالات متحده، کانادا و مکزیک را همانگونه که گفته بود، انجام داد. اگر رکود اقتصادی حاصل از ویروس کرونا در به بالاترین سطح برسد، بدون تردید مشکلاتی برای کشورهای آمریکای لاتین در سال ۱۳۹۹ به وجود خواهد آمد که بحران سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در این جغرافیا را به بالاترین حد خود خواهد رساند.

https://www.ilna.news/fa/tiny/news-889834 

درخواست تغییر: یکی از عوامل کلیدی اعتراضات در آمریکای لاتین

شورای راهبردی آنلاین – یادداشت: علاوه بر تمایل آمریکا به خروج سوسیالیست‌ها از قدرت، در حال حاضر، عناصر و مولفه‌های اصلی در تحولات داخلی کشورهای آمریکا لاتین نیز در حال تغییر است؛ در این بین مسئله ناکارآمدی در مدیریت، تلاش برای ماندن بیشتر در قدرت، فرسایشی شدن آن و روی کار آمدن نسل‌هایی که به دنبال تغییر هستند، از جمله عوامل تنش‌ها و جابجایی قدرت ها در این حوزه جغرافیایی است.
هادی اعلمی فریمان – کارشناس مسائل آمریکای لاتین

هنگامی که درباره مجموعه کشورهای آمریکای لاتین صحبت می‌کنیم، ابتدا به نظر می‌رسد آن‌ها مجموعه‌ای از کشورهای یکسان هستند که شیوه‌ها و یا شرایط زیستی یکسانی دارند؛ در حالی که هر کدام از کشورهای آمریکای لاتین را باید در بستر مسائل سیاسی خاص خود و با مقتضیات و شرایط توسعه یافتگی، توسعه نیافتگی و یا شاخص‌های اجتماعی و اقتصادی مورد سنجش قرار داد.

در حال حاضر در یک نظام سیاسی مانند آرژانتین شاهد بازگشت پرونیست‌ها هستیم؛ مردم با توجه به شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی زمان تصدی خانواده کرشنرها و میراث کارنامه آن‌ها مجددا به پرونیست‌ها رای دادند. پرونیست‌ها سابقه نفوذ بسیار قوی در آرژانتین دارند و این بنای بازگشت به چپ‌گرایی در این کشور تلقی می‌شود.

در ونزوئلا نیز مردم خواهان تغییر نیکلاس مادورو شدند، اما با پافشاری وی برای ماندن در قدرت مواجه شدند که این مسئله منجر به تغییر بافت جمعیتی و مهاجرت گسترده شد. در شیلی با وجود اینکه این کشور یکی از موفق‌ترین کشورها در توسعه اقتصادی شناخته می‌شود، شاهد شدیدترین تنش‌های سیاسی و اقتصادی هستیم که در واقع یک اعتراض سراسری به مسائل اقتصادی است.

شکست توسعه مکتب اقتصادی شیکاگو به عنوان میراث دوره پینوشه در این کشور یکی از شگفتی‌های زمانه ما به شمار می‌رود. بنیانی که به توصیه اقتصاددان‌های آمریکایی شکل گرفت. ضمن اینکه توسعه شیلی همواره افتخار روسای جمهور ایالات متحده بوده است.

در کوبا نیز شاهد تغییر ساختار حزب کمونیست از نیروهای سالخورده و مسن به سمت جوان‌گرایی هستیم و کماکان نظام سوسیالیستی در این کشور در جریان است و قدرت را در دست دارد. به نظر نمی‌آید که تا چند سال آینده نیز تغییر و دگرگونی خاصی در کوبا مشاهده شود.

در بولیوی وضعیت بسیار متفاوتی حاکم است و مورالس با پیشینه و ساختار و تاکید بر جنبش اجتماعی بومیان به قدرت رسید. ساختار بولیوی ساختاری دو قطبی بود که الیگارشی حاکم تقریبا سالیان سال در آنجا، استان‌های برخوردار از گاز را در اختیار داشتند و به نوعی این مسئله به شکاف طبقاتی دامن زد؛ اما آقای مورالس با وجودی که با پشتیبانی عمیق جنبش‌های اجتماعی بومیان به قدرت رسید و پیروزی وی به عنوان یک کشاورز کوکاکار که نفوذ زیادی در جامعه بولیوی داشت، باز هم نتوانست پس از گذشت 14 سال شکاف بین ثروتمندان و فقرا را پر کند و نابرابری کماکان در جامعه بولیوی باقی است.

مورالس زمانی که به قدرت رسید یکی از مهم‌ترین نقدهایی که به جنبش اجتماعی بولیوی و حزب خود یعنی حرکت به سمت سوسیالیسم داشت، این بود که جایگزین مناسبی برای نظام سرمایه‌داری نیست. وی در آن مقطع گفته بود که ما قادر هستیم رئیس‌جمهور را سرنگون کنیم، ولی قادر نیستیم نظام جایگزین مناسبی برای نظام سرمایه‌داری پیش‌بینی کنیم و همین ضعف نیز موجب شد که در نهایت مردم در شرایط جدید مطالبه تغییر داشته باشند.

در این رابطه به نظریه‌ای از گارسیا لینرا، نظریه‌پرداز جنبش اجتماعی بولیوی استناد می‌کنم که زمانی گفته بود برخی مواقع این جنبش اجتماعی حول موضوعات روزمره مانند آب، گاز، انرژی و واحدهای منطقه‌ای و یا محلی به وجود می‌آید که به هنگام بحران، این واحدها به نیرو و عمل گروهی بدل و در اوج رویارویی نیز به محور جنبش توده‌ای تبدیل می‌شوند؛ لذا به مجرد آنکه هدف مشترک به دست آمد، دوباره هزار تکه می‌شوند.

امروز با وجود آنکه 14 سال از روی کار آمدن مورالس در بولیوی زمان می‌گذرد، وقتی شاخص‌های اقتصادی را بررسی کنیم، این شاخص‌ها 53 درصد فقر مردم را نشان می‌دهد و تاکید بر آن دارد که نابرابری رفع نشده و تنش‌های سیاسی و اجتماعی نیز همچنان پابرجاست.

کشورهای آمریکای لاتین هر کدام شرایط و مقتضیات خاص خود را در توسعه دارند و برخی از معیارها با معیارهای توسعه‌یافتگی و یا توسعه‌نیافتگی منطبق نیست.

همچنین در مسئله بولیوی، ایالات متحده بی‌درنگ سرپرستی خانم خینینه آنیس، رئیس سنا و مخالف مورالس را پذیرفت و این نشان می‌دهد که دگرگونی اساسی در سیاست خارجی بولیوی از هم اکنون انجام گرفته است.

نکته نهایی این که چون در بحث بولیوی، موضوع به عنوان کودتا مطرح شده، درباره مسئله کودتا، تحلیل دوقطبی بین تحلیلگران منطقه‌ای و بین‌المللی پدید آمده است.

برخی از کشورهایی که در اردوگاه چپ‌گرایان هستند تحولات اخیر بولیوی را به نوعی کودتا تلقی کردند و برخی نیز از آن استقبال کردند؛ ایالات متحده آمریکا در نخستین واکنش به اتفاقات بولیوی، آن را حرکتی به سمت دمکراسی و رفاه مردم و پاسخ به مطالبات مردمی تلقی کرد.

در مجموع ما شاهد جنبش‌هایی هستیم که مطالبه تغییر را در سراسر جهان دارند و این جنبش‌ها بدون رهبر و سازماندهی در جریان هستند.

یکی از بحث‌هایی که مطرح است، نقش ایالات متحده در این تحولات است و به نظر می‌رسد علاوه بر تمایل آمریکا به خروج سوسیالیست‌ها از قدرت، در حال حاضر، عناصر و مولفه‌های اصلی در تحولات داخلی این کشورها نیز در حال تغییر هستند؛ در این بین مسئله ناکارآمدی در مدیریت، تلاش برای ماندن بیشتر در قدرت، فرسایشی شدن آن و روی کار آمدن نسل‌هایی که به دنبال تغییر هستند از جمله عوامل تنش‌ها و جابجایی قدرت ها در حوزه آمریکای لاتین است.

این مسئله بیانگر آن است که کشورهای حوزه آمریکای لاتین هیچ کدام از یک ساختار محکم و با ثبات برخوردار نیستند و مردم بنا به شرایط در حال حاضر بیشتر به دو موضوع کارآمدی و مبارزه با فساد اهمیت می‌دهند که دو کانون کلیدی در تصمیم‌گیری‌های مردم در نگرش‌شان به رهبران فعلی محسوب می‌شود.

سقوط دولت مورالس به واسطه ناکارآمدی و فساد بود، نه کودتا

جنبش های آمریکای لاتین در چارچوب اعتراضات عراق، لبنان و فرانسه جای دارد.سقوط دولت مورالس به واسطه ناکارآمدی و فساد بود، نه کودتا. ۲۳ آبان ۱۳۹۸ | ۱۲:۰۰ کد : ۱۹۸۷۵۰۱ اخبار اصلی آمریکا

هادی اعلمی فریمان در گفت و گو با دیپلماسی ایرانی بر این نکته تاکید دارد: شرایط جدیدی، نه در آمریکای لاتین، بلکه در کل جهان شکل گرفته که مبنای همه تحلیل ها را تغییر داده است. لذا نمی توان شرایط را تنها به مسئله تقابل جریان چپ و راست در آمریکای جنوبی محدود کرد. اکنون جریان ها و جنبش های اعتراضی در کل جهان که خواهان تغییر و بهبود شرایط هستند منشاء تحولات جدی را شکل داده‌اند و در این رابطه ما در اروپا شاهد اعتراض یک ساله جلیقه زردها ضد فساد، تبعیض و ناکارآمدی دولت مکرون هستیم. در کنار آن تحولات جاری در عراق، لبنان و نظایر آن صورت گرفته است. پس تحولات جاری در آمریکای لاتین از شیلی تا بولیوی هم در همین راستا قابل تعبیر و تفسیر است و نمی‌توان به واسطه تحلیل تقابل جریان چپ و راست به بررسی شرایط در آمریکای لاتین پرداخت.

سقوط دولت مورالس به واسطه ناکارآمدی و فساد بود، نه کودتا

گفت وگو از عبدالرحمن فتح الهی، عضو تحریریه دیپلماسی ایرانی 

دیپلماسی ایرانی – با تحولاتی که در بولیوی شکل گرفت و در نهایت سقوط دولت ایوو مورالس را شکل داد، برخی معتقدند که آمریکای لاتین و به خصوص کشورهایی با گرایش های چپ باید خود را مهیای سرنوشتی مانند آنچه در بولیوی گذشت، کنند. این در حالی است که ما در مقابل شاهد اعتراضات گسترده ای در شیلی ضد دولت راستگرای آقای پینیه را هستیم که جایگاه او را به شدت متزلزل کرده است. با این تفاسیر و در یک نگاه کلی مجموعه تحولات آمریکای لاتین خبر از تقویت جریان چپ گرا دارد و یا تضعیف آن؟ دیپلماسی ایرانی برای بررسی شرایط کنونی بولیوی و در کل سمت وسوی تحولات در آمریکای جنوبی، گفت و گویی را با هادی اعلمی فریمان، کارشناس و پژوهشگر مسائل آمریکای لاتین پی گرفته است که در ادامه می خوانید:

بسیاری از کارشناسان معتقد بودند که با پیروزی چپ گرایان در آرژانتین و بولیوی مثلث جریان مخالف لیبرال ها در آمریکای لاتین که متشکل از کوبا، ونزوئلا و نیکاراگوئه بود به یک پنج ضلعی بدل شده است و با این وصف شاهد قدرت گیری چپ ها در آمریکای لاتین و به تبع آن محدودتر شدن دایره عمل و نفوذ کشورهای دیگر به ویژه ایالات متحده آمریکا خواهیم بود. اما با تحولات چند روز اخیر که در نهایت به سقوط دولت اوو مورالس در بولیوی منجر شد، اکنون این تحلیل زیر سوال رفته است. در کنار آن شاهد اعتراضات گسترده ای در شیلی ضد دولت راستگرای آقای پینیه را هستیم که جایگاه او را به شدت متزلزل کرده است. با این تفاسیر و در یک نگاه کلی مجموعه تحولات آمریکای لاتین خبر از تقویت جریان چپ گرا دارد و یا تضعیف آن؟

نکته مهمی که در این میان نباید نادیده گرفت این است که نمی توان در یک نگاه کلی مجموعه تحولات آمریکای لاتین را مورد بررسی قرار داد. چون هیچ کدام از کشورهای آمریکای جنوبی علیرغم برخی قرابت ها هیچ گونه تجانسی با همدیگر ندارند. لذا نمی توان در یک دسته بندی همه تحولات در همه کشورها را با هم بررسی کرد. بلکه باید به صورت تک به تک تحولات هر کشوری را مورد نقد و بررسی قرار داد. باید این اصل را پذیرفت که هر کشوری دارای سیاست، برنامه و دولت خاص خود است، لذا اقتضائات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و دیپلماتیک هر کشوری با کشور دیگر متفاوت است. در این راستا چنان که اشاره کردید در کشوری مانند آرژانتین شاهد بازگشت مجدد پرونیست ها (جریان نزدیک به تفکر خوان دومینگو پرون، رئیس جمهوری اسبق این کشور با اندیشه های پوپولیستی) هستیم، اما بر خلاف آن ما در بولیوی شاهد سقوط چپ گرای دولت مورالس هستیم. به موازات آن مردم در شیلی ضد دولت راست گرا آقای پینیه را دست به شورش و اعتراض زده اند. لذا نمی توان همه کشورها را با هم در یک تحلیل گنجاند و با یک نسخه واحد دست به بررسی امور و تحولات در آمریکای لاتین زد. به هر حال اصل دموکراسی و انتخابات در آمریکای جنوبی یک اصل پذیرفته شده است، لذا گاه از دل صندوق آراء شخص و جریانی متمایل به چپ به مسند قدرت می رسد و گاهی هم افرادی از جریان راست گرا. اما این را هم باید در نظر داشت که مجموعه تحولات آمریکای لاتین ریشه در ناکارآمدی دولت ها در برآروده کردن نیازها و مطالبات مردم آن کشورها دارد و این مخرج مشترک تحولات در آمریکای لاتین از بولیوی تا شیلی است.

در راستای نکته پایانی شما برخی معتقدند که سقوط دولت تازه روی کار آمده اوو مورالس در بولیوی به واسطه انجام کودتا در این کشور صورت گرفته است و برخی هم فرسایش قدرت در دولت مورالس را به واسطه حضور نزدیک به 13 سال در مسند ریاست جمهوری این کشور را عامل ناکارمدی و اعتراض و در نهایت برکناری و فرار مورلس می دانند. از نگاه شما آیا اتفاقی که برای مورالس روی داد کودتا بود و یا اعتراض مردمی به واسطه ناکارمدی خود او؟

علیرغم وجود برخی پارمتراهای داخلی، منطقه ای و بین المللی من بر این باورم که نقش و سهم عوامل داخلی به خصوص تمایل مردم بولیوی به تغییر ساختار سیاسی و بهبود وضعیت در کشورشان بیش از همه در به وجود آمدن شرایط کنونی موثر بوده است. چون همان گونه که اشاره کردید با حضور طولانی مدت شخصی چون مورالس در جایگاه ریاست جمهوری بولیوی عملا همان فرسایش قدرت و ظهور فساد و قبض و بسط قدرت سیاسی شکل گرفته است که می تواند بستر را برای شورش های اجتماعی شکل دهد.  

اما سوال اینجا است که اگر مردم در بولیوی به دنبال تغییر ساختار سیاسی بوده اند چرا دوباره مورالس را به عنوان رئیس جمهوری این کشور برگزدیدند. آیا این تحولات و اعتراضات به فاصله کوتاهی از انتخاب مجدد مورالس نمی تواند شائبه کودتا و بازیگری کشوری مانند ایالات متحده را پررنگ تر کند؟

ببینید واقعیت امر این است که ما نزدیک به نیم قرن است که شاهد سلطه سوسیالیسم و جریان چپ در کشوری مانند کوبا هستیم. در کنار آن شخصی مانند هوگو چاوز نیز از سال 1998 تا زمان مرگش مسند امور ونزوئلا را در دست داشت و بعد از وی هم جریان چپ هنوز در این کشور قدرت را در قبضه خود دارد. اما در طول این سال ها ایالات متحده نتوانسته برای پایان دادن به حیات سیاسی چپ در این کشورهای آمریکای جنوبی کاری صورت دهد مگر آن که تحولی در داخل خود این کشورها صورت گرفته باشد و خود جریان چپ به واسطه فساد و ناکارآمدیش زمینه پایان حیات خود را رقم زده باشد. لذا نمی توان همواره با نگاه به بیرون همه مسائل آمریکای لاتین و اتفاقی که در بولیوی روی داد را مورد نقد و بررسی قرار داد. به هر حال نقش و سهم عوامل داخلی بیش از دیگر پارامترهای منطقه ای و بین المللی است. به هر حال آقای مورالس با یک جنبش اجتماعی در بولیوی با محوریت حرکت به سمت سوسیالیسم از سال 2006 تا به اکنون قدرت را در اختیار داشته است، اما در طول این سال ها ایالات متحده در این کشور نتوانست کاری صورت دهد. پس نمی توان گفت که چون اکنون مردم بولیوی اعتمادی به مورالس ندارند و با اعتراضشان او را از قدرت کنار زدند، آن را به کودتا و دخالت کاخ سفید محدود کرد. این آدرس غلط دادن است. ما باید شرایط داخلی در بولیوی را هم مد نظر قرار دهیم. لذا نهایت نقشی که آمریکایی ها در برکناری مورالس ایفا کرده اند حمایت و تقویت جریان اپوزیسیون در بولیوی بوده است. پس باید اذعان کرد که واشنگتن تنها استاد استفاده از فرصت هاست. مطمئن باشید اگر مورالس از جانب مردم بولیوی مورد پذیرش بود مانند 13 سال گذشته ایالات متحده با آن کنار می آمد، اما به محض آن که اعتراضاتی ضد دولت مورالس صورت گرفت، کاخ سفید نهایت بهره برداری خود را کرد. پس آمریکا چالشی در بولیوی ایجاد نکرده، بلکه از چالش ایجاد شده به واسطه اعتراضات مردمی در این کشور استفاده کرده است. این بدان معنا است که آمریکایی ها توانایی این را ندارند که یک موج و جریان اعتراضی را به منظور سرنگونی دولتی مانند دولت مورالس در بولیوی درست کنند، بلکه آنها استاد ربودن فرصت ها هستند. یعنی به محض شروع اعتراضات در بولیوی ضد دولت مورالس، آمریکا با شعار حمایت از دموکراسی و آزادی حمایت خود را از اپوزیسیون در بولیوی آغاز کرد. پس کودتا و یا نقش آفرینی آمریکا در اینجا مطرح نیست. چگونه است که برخی برای اعتراضات مردمی در بولیوی و سقوط دولت مورالس می توانند از بازیگری ایالات متحده و کودتا سخن بگویند، اما در خصوص تحولات در شیلی و اعتراضات ضد دولت پینیه را هیچ کدام از این تحلیل ها کاربردی ندارد. پس باید واقعیت ها را دید. همان گونه که مردم در بولیوی ضد فساد و ناکارآمدی موالس به پا خواستند، در شیلی هم مردم این کشور علیه پینیه رای راست گرای متمایل به ایالات متحده دست به شورش و اعتراض زده اند. 

باز هم در تقابل با نگاه و تحلیل شما برخی معتقدند با حضور دونالد ترامپ در جایگاه رئیس جمهوری امریکا و به خصوص با روی کار آمدن جان بولتون به عنوان مشاور امنیت ملی کاخ سفید بستر و زمینه برای احیای دکترین مونرو در آمریکای لاتین به شدت مهیا شد. آیا همین پیگیری دکترین مونرو موجب بروز برخی تحولات در آمریکای لاتین نبوده است؟ آیا همه تحولات در کشورهایی مانند بولیوی باید در چارچوب مسائل داخلی آن کشور بررسی شود؟

من قبل تر هم عرض کردم نمی توانیم منکر نقش آفرینی برخی عوامل و پارامترهای منطقه ای و بین المللی بود، اما باید دید که سهم و وزن آنها در شکل گیری، تدوام و تشدید تحولات تا چه میزان است؟ لذا نقش آمریکا در تحولات کشوری مانند بولیوی و در کل تحولات آمریکای لاتین بخش کوچکی را به خود اختصاص می دهد. به هر حال از زمان روی کار امدن دولت ترامپ بیشتر بحث ها به سمت تحریم اقتصادی کشورها و نهایتا مذاکره با جریان اپوزیسون در برخی کشورها رفته است، نه بیشتر.
بله در مقاطعی ایالات متحده آمریکا، هم از جانب حزب جمهوری خواه و هم از سوی دموکرات ها دکترین مونرو را در خصوص آمریکای لاتین پی گرفتند منتها در دوره اوباما شرایط متفاوت شد. در این رابطه من معتقدم باراک اوباما واقعاً به دنبال تغییر سیاست و نگاه ایالات متحده نسبت به آمریکای جنوبی بود. شما شاهد بودید که بعد از گذشت پنجاه سال تخاصم به واسطه تلاش های اوباما افزایش مناسبات دیپلماتیک میان ایالات متحده آمریکا و کوبا صورت گرفت. اگر چه این دست اقدامات با واکنش منفی کنگره روبه‌رو شد و بیشتر جمهوری خواهان طرح های باراک اوباما در خصوص بحث های مهاجرتی و مرزی را رد کردند و در بحث پیمان آزاد با کشورهای آمریکای لاتین رئیس جمهوری وقت (اوباما) را محدود کردند، اما در نهایت باراک اوباما تغییر مد نظر خود را ایجاد کرد، به‌گونه‌ای که ایالات متحده آمریکا در قبال کشوری مانند ونزوئلا هم دست به تغییر سیاست‌های خود زد که نهایتا وضعیت را میان واشنگتن و کاراکاس در یک نوسان با بسامد کم نگه داشت که شرایط، نه به سمت برقراری روابط دوستانه پیش رفته و نه به سمت تنش و تخاصم پررنگ، بلکه کاخ سفید در نهایت چند تحریم را علیه ونزوئلا اعمال کرد. اما با روی کار آمدن دولت جدید، دونالد ترامپ تمام دستاوردها و برنامه‌های دولت باراک اوباما را در همه زمینه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، دیپلماتیک و حتی درمانی از بین برد که شامل دستاوردهای دولت اوباما در رابطه با آمریکای لاتین هم می شد. 
در این راستا دونالد ترامپ اگر چه دوباره به سمت فعال کردن دکترین مونرو پیش رفت. منتها نکته مهم اینجاست که اکنون ما در یک دوران جدید و متفاوت زیست می‌کنیم که دیگر این دکترین پاسخگوی نیازها و مطالبات کاخ سفید در آمریکای لاتین نیست. چون اکنون، هم کشورهای اروپایی، هم روسیه و هم چین به شدت نقش نفوذ خود را از همه جوانب اقتصادی، سیاسی و دیپلماتیک در آمریکای لاتین افزایش داده‌اند. لذا دکترین مونرو در این شرایط تنها بستر کوچکی را برای موج سواری ایالات متحده در آمریکای لاتین را شکل می دهد. بنابراین نقش و نفوذ ایالات متحده در آمریکای لاتین حتی به واسطه فعال شدن دکترین مونرو آنقدر نیست که بتواند جریان سازی های جدی را در برخی کشورها مانند بولیوی شکل دهد، بلکه تحولات داخلی این کشورها و اعتراض مردم نسبت به ناکارآمدی دولت ها، فساد، ظلم و تبعیض است که می‌تواند باعث برکناری یک رئیس جمهور از قدرت شود.

پس آیا به واسطه سقوط دولت مورالس و ناکامی جریان چپ در بولیوی می‌توان این تعبیر را داشت که اکنون این کشور به عنوان نقطه آغاز دومینوی سقوط سوسیالیسم و جریان چپ در آمریکای لاتین عمل کند، به خصوص که اکنون دولت چپ گرا در ونزوئلا هم وضعیت شکننده و نامطلوبی دارد؟

در پاسخ به این سوال شما من معتقدم که شرایط جدیدی، نه در آمریکای لاتین، بلکه در کل جهان شکل گرفته که مبنای همه تحلیل ها را تغییر داده است. لذا نمی توان شرایط را تنها به مسئله تقابل جریان چپ و راست در آمریکای جنوبی محدود کرد.

اما ذیل نکته شما پیرامون جنبش های اعتراضی جهانی برخی معتقدند که اکنون تلاش هایی برای سقوط دولت های نزدیک به ایران در کشورهایی نظیر عراق، لبنان، بولیوی، ونزوئلا و نظایر آن وجود دارد؟

خیر این گونه نیست. من در خصوص خاورمیانه اظهارنظری نمی کنم. اما تحولات در فرانسه و شیلی هم با همین نگاه قابل تفسیر است. آنها که قرابتی با ما ندارند. لذا باید پذیرفت اکنون جریان ها و جنبش های اعتراضی در کل جهان که خواهان تغییر و بهبود شرایط هستند، منشاء تحولات جدی را شکل داده‌اند که بدون رهبری خاصی از جانب حزب، گروه، جریان سیاسی و یا کشوری خاص رهبری و اداره می شود. در این رابطه ما در اروپا شاهد اعتراض یک ساله جلیقه زردها ضد فساد، تبعیض و ناکارآمدی دولت مکرون هستیم. در کنار آن تحولات جاری در عراق، لبنان و نظایر آن صورت گرفته است. پس تحولات جاری در آمریکای لاتین از شیلی تا بولیوی هم در همین راستا قابل تعبیر و تفسیر است و نمی‌توان به واسطه تحلیل تقابل جریان چپ و راست به بررسی شرایط در آمریکای پرداخت. باید مطالبات و مولفه های جدیدی برای پی بردن به ریشه تحولات در جهان مد نظر قرار گیرد. چرا که اکنون یک آگاهی و بلوغ اجتماعی در کل جهان شکل گرفته است که جریان ها و تحولات به واسطه آن باید مورد بررسی قرار گیرد. در این راستا هر دولت، نظام و ساختار سیاسی که بتواند در خصوص بهبود شرایط اقتصادی و معیشتی و برآورده کردن مطالبات مردم خود موفق تر عمل کند بیشتر مورد استقبال مردم قرار می‌گیرد، کما این که برعکس آن هم وجود دارد واین مسئله ارتباطی به این ندارد که ساختار سیاسی در بولیوی، شیلی، عراق، فرانسه و یا دیگر کشورها از جریان‌های لیبرالیستی باشد یا جریان چپ و سوسیالیستی؛ به هر حال در هر کشوری که ظلم، فساد، تبعیض، ناکارآمدی و نظایر آن وجود داشته باشد مردم اعتراض خود را برای نابودی ساختار سیاسی نشان خواهند داد.
پیرو این نکات ظهور مورالس در بولیوی به واسطه جنبش های اجتماعی بود که با پشتوانه کوکا کاران در این کشور شکل گرفت که در نهایت باعث ایجاد ائتلاف سیاسی قدرتمندی شد، به گونه ای که قانون اساسی بولیوی در سال ۲۰۰۹ را تغییر داد و مجلس نمایندگان و مجلس سنای این کشور را به یک تشتت قومی کشاند. منتها محصول نهایی این تغییرات ایجاد یک ساختار تبعیض آمیز در کشور بولیوی بود و موجب شد که دوباره نابرابری در این کشور تداوم پیدا کند و قومیت ها همچنان مورد تبعیض قرار گیرند و بولیوی کماکان به عنوان یکی از عقب مانده ترین و فقیرترین کشورهای آمریکای لاتین مطرح باشد. در این رابطه طبق آمار نزدیک به ۵۳ درصد کشور بولیوی زیر خط فقر هستند، اما در مقابل یک نخبه کوچک ثروتمند در ایالت هایی مانند سانتاکروز بستر را برای ایجاد یک الیگارشی سیاسی و اقتصادی شکل دادند. پس با این کارنامه 13 ساله دولت مورالس، وجهه و اعتبار وی نزد مردم بولیوی به شدت زیر سوال رفت و این به معنای شکست سوسیالیسمی است که کوکاران شکل دادند. البته در این خصوص جنبش تغییر به سمت سوسیالیسم که باعث قدرت گیری مورالس شد، به واسطه نداشتن نقشه راه توسعه و پیشرفت بولیوی در چارچوب نگاه چپ به این شرایط رسید، به گونه ای که به اعتراف خود مورالس نداشتن الگوی سیاسی - اجتماعی برای رونق تولید و اقتصاد در بولیوی به عنوان حلقه مفقوده جنبش تغییر به سوسیالیسم نهایتا شکست مورالس را رقم زد.

الگوی جدید کودتا

هرچقدر هم بخواهيم مباحث بوليوي را به شكل دقيق مورد بررسي قرار دهيم، قطعا از بيرون نمي‌توان به ديدگاه دقيق و قطعي رسيد. اما آنچه مشخص است نشان مي‌دهد اوو مورالس، رييس‌جمهور بوليوي تحت فشار ارتش از سمت خود استعفا داده است و به نظر مي‌رسد يك جنبش تغيير بدون رهبر شكل گرفته كه ارتش به نحوي در حال هدايت آن است. اما اينكه بگوييم كودتا به شكل سنتي در بوليوي رخ داده به اين شكل نيست. بلكه به نظر مي‌رسد يك نوع فشار روي ايشان وجود داشته و با يك نوع دورانديشي كه قابل احترام است استعفا را پذيرفته تا جلوي خونريزي و هرج و مرج بيشتر را در كشور بگيرد. به نظر مي‌رسد فشارهاي چندجانبه‌اي روي ايشان براي استعفا وجود داشته كه در نهايت اين تصميم را اتخاذ كردند. مورالس از سمت اپوزيسيون، نيروهاي مسلح و ديگر كشورهاي امريكاي لاتين تحت فشار بود. همه اينها موجب شد كه ايشان كناره‌گيري كند.

در حال حاضر بوليوي شرايط خاصي را سپري مي‌كند. بوليوي از جمله كشورهاي فقير امريكاي لاتين به شمار مي‌آيد و نابرابري بسيار زيادي در اين كشور وجود دارد. در گذشته نسخه‌هاي نئوليبرالي كه براي بوليوي تجويز شد پس از تظاهرات و شورش‌هاي مكرر پس زده شد. نكته ديگر اينكه در بوليوي دو دستگي قومي بسيار مشهود است. يك طبقه اليگارشي در اين كشور وجود داشت كه اكثرا اسپانيايي‌تبار بودند كه بيشتر در نقاط شرق بوليوي و سانتاكروز حضور دارند كه بيشتر منابع گازي بوليوي نيز در اين منطقه است كه نخبگان غيربومي در اين منطقه ساكن بودند. گسل نابرابري طبقاتي نيز در اين كشور از همين جا شكل گرفته است. بومي‌هاي بوليوي نيز اكثرا در مناطق محروم حضور داشتند. از همين رو اين اختلاف طبقاتي و شكست سياست‌هاي تجويزي صندوق بين‌المللي پول موجب شد كه در سال 2005 آقاي مورالس پيروز انتخابات شود. او با حمايت حداكثري مردم قدرت را به دست گرفت و بيش از يك دهه تصدي امور را در دست داشت. اپوزيسيون نيز همواره تلاش مي‌كرد به شيوه‌هاي مختلف كارشكني كند و اكنون نيز به نظر مي‌رسد چند عامل جديد وارد معادلات بوليوي شده است. يكي از اين عوامل، تغيير نسل در بوليوي است. مطالباتي كه مردم 15 يا 20 سال قبل داشتند اكنون با تغيير نسل اين مطالبات نيز تغيير كرده است و...

وقايع و اتفاقات گذشته نيز تا حد زيادي در حافظه مردم باقي نمانده است و اين عملكرد مورالس است كه پيش روي آنها قرار دارد. كماكان مشكلات نابرابري در اين كشور حل نشده است. بسياري از مشكلات اقتصادي كماكان پابرجاست و شاهد چندين مورد تنش در بحث كاهش يارانه‌ها و افزايش قيمت حامل‌هاي انرژي بوديم. ولي نكته اصلي تغيير نسل در بوليوي است. مردم هم نيازمند تغيير بودند و اين تحولات را بايد با پديده‌هاي جديد مورد بررسي قرار داد و نمي‌توان به راحتي از كنار آن گذشت. اكنون جنبش تغيير در همه جاي دنيا فعال شده است و بيشترين آسيب را به افرادي وارد مي‌كند كه بيشترين چسبندگي را به قدرت دارند. در هر جايي حزب يا فردي فارغ از اينكه راست يا چپ است به قدرت چسبيده، مردم تمايل دارند اين فرد را كنار بگذارند. به خصوص اينكه آگاهي و بلوغ اجتماعي در حال شكل‌گيري است كه اين آگاهي را همه مي‌فهمند. وقتي كه مردم اختلاف طبقاتي افرادي كه در راس قدرت هستند را احساس مي‌كنند يكي از مهم‌ترين دلايل آن وجود شبكه‌هاي اجتماعي و رسانه‌هاي امروزي است. اين موضوعات باعث شده كه شرايط در مجموع به اين شكل در بيايد. در حال حاضر بحث كارآمدي برخي دولت‌ها مطرح است. به نظر مي‌رسد در برخي كشورهاي امريكاي لاتين كارآمدي دولت‌ها به بن‌بست رسيده است و عملا تبديل به دولت‌هاي شكست خورده شده‌اند. اكنون بيشترين نگاه مردم به دستاورد يك دولت است. مردم وقتي كه مي‌بينند كه دولت‌ها ديگر كارآمدي ندارند و كارنامه خوب اقتصادي در يك مدت زمان مشخص نداشتند و در حال ايجاد يك نوع تنش براي كسب اختيارات بيشتر هستند و وقتي كه اختيارات بيشتر را كسب مي‌كنند بازهم كارآمدي ندارند و در برنامه‌هاي اقتصادي ناموفق هستند و فشار‌هاي بين‌المللي نيز پابرجاست. مردم بيشتر به كارآمدي اهميت مي‌دهند و به دنبال تغيير هستند. ما اكنون شاهد يك نوع راست ناسيوناليستي در امريكاي لاتين هستيم كه فراگير شده است. اما در ميان كشورهاي امريكاي لاتين و رهبران آن نيز تجانس وجود ندارد. در جايي مانند ونزوئلا شاهد آن هستيم فردي مانند آقاي مادورو به دنبال آن است كه به هر نحو ممكن در قدرت باقي بماند. در سوي ديگر فردي مانند مورالس قرار دارد كه وقتي فشار و اعتراض‌ها را احساس كرد تصميم به كناره‌گيري گرفت. در بيشتر كشورهاي امريكا لاتين يك نوع دموكراسي ريشه‌اي و پايدار شكل گرفته است از همين رو مورد به مورد كشورها كاملا متفاوت از يكديگر هستند. در مجموع روند كلي اين است كه رهبران در حوزه امريكاي لاتين جابه‌جايي دموكراتيك را پذيرفته‌اند و وقتي كه مشاهده كنند مردم آنها را نمي‌خواهند به راحتي از سمت خود كناره‌گيري مي‌كنند. البته اين موضوع در هر كشور به شكل متفاوتي اجرايي مي‌شود. به‌ طور مثال در آرژانتين شاهد آن هستيم كه پرونيست‌ها بار ديگر در حال بازگشت به قدرت هستند. در حال حاضر براي مردم كارآمدي و كارنامه اقتصادي موفق بسيار حايز اهميت است. البته هر چند آقاي مورالس براي ماندن در قدرت حمايت ارتش را نداشت، اما نمي‌توان او را با آقاي مادورو در ونزوئلا مقايسه كرد، زيرا به لحاظ شخصيتي بسيار با يكديگر متفاوت هستند. زيرا مورالس كشاورزي بوده كه در كنار مردم رشد كرده و وجهه بسيار مردمي‌تري نسبت به مادورو داشت و به لحاظ روانشناسي فردي نيز موضوع كناره‌گيري از قدرت را راحت‌تر از مادورو پذيرفت. بايد گفت كه ايشان بسيار كار عاقلانه‌اي را انجام داده زيرا مقاومت او چيزي جز بي‌ثباني و كشتار بيشتر براي بوليوي نداشت.انتشار در اعتماد

بحران بولیوی یک جنبش بدون رهبر است/ مورالس گزینه‌ای برای جایگزینی کاپیتالیسم نداشت

تحلیلگر مسائل آمریکای لاتین گفت: سقوط دولت بولیوی و پناهنده شدن رئیس‌جمهوری مستعفی به مکزیک، برگ دیگری از شکست در پرونده سوسیالیسم به حساب می‌آید.

«هادی اعلمی فریمان» تحلیلگر مسائل آمریکای لاتین در تشریح دلایل و پیامدهای به هم‌ریختگی سیاسی در بولیوی و کناره‌گیری رئیس‌جمهوری این کشور در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا عنوان کرد: معمولاً نقطه عطف تحولات در کشورهای آمریکای لاتین، انتخابات است. به عبارت دیگر، تحولات مربوط به این منطقه با فعال شدن اپوزیسیون در انتخابات کشورها شروع می‌شود و خروجی آن اغلب به هم ریختگی سیاسی – امنیتی و نهایتاً از بین رفتن نظام سیاسی حاکم است. در بولیوی هم همین مساله اتفاق افتاد و شاهد آن بودیم که رئیس‌جمهور این کشور نهایتاً به مکزیک پناهنده و توسط نیروی هوایی مکزیک از بولیوی خارج شد. از زمان روی کار آمدن مورالس مسائل بسیار زیادی اتفاق افتاد؛ به گونه‌ای که بحث نابرابری و فقر در بولیوی همچنان در سال‌هایی که در این کشور حکومت داشت، از بین نرفت. بولیوی کشوری است که حدود ۴۰۰ تا ۵۰۰ سال تحت استعمار اسپانیایی‌ها قرار داشت و مناطق جنوبی این کشور که معادن و مخازن نفت در آن قرار دارد، زیر سلطه اسپانیا بود.

وی ادامه داد: مورالس توانست با فعال کردن بدنه چپ‌گرا، کشاورزان، کوکاکاران و توده مردم قدرت را در دست بگیرد اما متاسفانه این نابرابری‌ها و فقر از بین نرفت و بدنه پوپولیست دولت او در بولیوی حفظ شد. طی سال‌های اخیر درگیری‌های اقتصادی و نارضایتی‌ها به بالاترین سطح خود رسید که انتقادهای گسترده‌ای را علیه مورالس و دولت او به وجود آ‌ورد. علاوه بر این موضوعات مدت حکمرانی مورالس بسیار طولانی شد و به‌رغم تغییر قانون اساسی تحول خاصی در بولیوی صورت نگرفت. نکته مهمی که مورالس از آن غافل ماند این بود که بدنه ارتش در زمان او به صورت ساختاری تغییر نکرد و حتی نیروهای پلیس هم به او پشت کردند اما آنچه که بسیار مهم است بحث تغییر نسل و شکاف اجتماعی در بولیوی بود.

این کارشناس مسائل سیاسی با بیان اینکه کناره‌گیری مورالس و پناهنده شدن او به مکزیک ریشه در نگاه او به دموکراسی توده‌ای دارد، گفت: مردم بولیوی مورالس را به عنوان یک چپگرای سوسیال قبول کردند اما گسل و تغییر نسل در این کشور موجب شد تا او نتواند سیاست‌هایش را ادامه بدهد و نهایتاً سقوط کرد. داده‌های بسیار زیادی وجود دارد که نشان می‌دهد ارتش این کشور اخیراً به مورالس اعلام کرده بود که برای بی‌ثبات نشدن وضعیت، باید کنار برود که نهایتاً شاهد بودیم او دست به چنین اقدامی زد. به هر ترتیب وقایع بولیوی چه از طریق کودتا و چه از طریق استعفای دموکراتیک صورت گرفته باشد خروجی آن بحران و چالش سیاسی - اجتماعی خواهد بود. به یاد داریم زمانی که مورالس قرار بود روی کار بیاید صراحتاً اعلام کرد که در آمریکای لاتین برای سرنگونی رئیس جمهورها فعالیت زیادی صورت می‌گیرد اما به هر ترتیب به بنیان دموکراسی خلق صحه می‌گذارم.

وی در پایان خاطرنشان کرد: این اظهارات مورالس در زمانی که قرار بود زمام امور بولیوی را در دست بگیرد نشان می‌دهد که او خواهان شلوغ شدن محیط این کشور نبود و به آرامی از قدرت کناره‌کیری کرد اما دولت او هیچ جایگزینی برای سیستم کاپیتالیسم نداشت و حالا هم بحث وجدان خلق و دموکراسی را در دستور کار قرار داد و داوطلبانه از قدرت کنار رفت. کنار رفتن او از قدرت در بولیوی به معنای شکست مجدد سوسیالیست در آمریکای لاتین است؛ به نظر می‌رسد بحران بولیوی یک جنبش بدون رهبر است. درست است اپوزیسیون در این کشور تشکیل شده و قرار است انتخابات زودهنگام برگزار شود اما تضاد دیدگاه‌ها موجب می‌شود که مشکلاتی در پس ساختارها و شکل‌گیری آن پس از انتخابات به وجود آید و همچنان رهبری این وضعیت مشخص نیست. بنابراین وقایع بولیوی، آمریکای لاتین و به صورت کلی تحولات فعلی در نظام بین‌الملل را باید از منظر جامعه‌شناسی مورد تحلیل قرار داد؛ چراکه تمام به هم‌ریختگی‌هایی که در دنیای امروز رخ می‌دهد، درون‌مایه اقتصادی و اجتماعی دارد.

سقوط دولت چهارده ساله

یک پژوهشگر آمریکای لاتین ابعاد سقوط مورالس رئیس جمهور چهارده ساله بولیوی را برای خبرآنلاین بررسی کرده است.

زهره نوروزپور: اوو مورالس رئیس جمهور بولیوی 14 سال با انتخاب مردم حکومت کرد و امروز به انتخاب مردم کناره گیری کرد. او که طی سالیان گذشته مورد حمایت سندیکای کشاورزی و کارگری بود حالا دیگر تقریبا حامی آنچنانی در داخل ندارد، چراکه همان مردم به همراه اپوزسیون که عمده انها از طبقه ثروتمند بودند، خواهان برکناری مورالس شدند.

مورالس در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰ اکتبر در پایان با برتری ۱۰ درصدی بر نفر دوم توانست شرایط پیروزی در دور اول انتخابات را به دست بیاورد اما این نتیجه بعد از یک وقفه حدودا ۲۴ ساعته در شمارش آرا اعلام شد؛ اتفاقی که به اختلافات و تنش‌ها دامن زد چرا که تا قبل از آن نتایج حاکی از کشیده شدن انتخابات به دور دوم بودند.

مناقشه مربوط به این انتخابات در ادامه باعث به راه افتادن اعتراضات در بولیوی شد و در جریان این اعتراضات معترضان با پلیس درگیر شدند و شهرهای مختلف شاهد اعتصاب و بند آوردن خیابان‌ها بودند. با اینحال مورالس قول انتخابات مجدد را داد اما معترضان بازهم نپذیرفتند و در نهایت او با قدرت خداحافظی کرد. در اینباره با هادی اعلمی فریمان کارشناس و پژوهشگر آمریکای لاتین گفتگو کرده ایم که در ادامه می خوانید:

چه شد که مورالس کناره گیری کرد؟ قرار بود انتخابات مجددا برگزاری شود اما رئیس جمهور بولیوی پس از سالها قدرت را واگذار کرد. تحلیل شما چیست؟

 

مورالس 14 سال است که رئیس جمهور بولیوی است. او با قدرت جنبش های کارگری و اتحادیه کوکاران بولیوی در یک مقطعی از 2006 رئیس جمهور شد و مجددا انتخاب شد با برگزاری انتخابات از 22 ژانویه 2006 تاکنون در قدرت بود.

 

در این سالها پشتیبان اصلی او همین اتحادیه کشاورزی و سندیکاها و اتحادیه های کارگری بولیوی بودند و آن بدنه رای مردمی را همیشه به همراه داشت.

اما شرایط فعلی در حال تغییر است، جنبش های تغییر در سراسر جهان شکل گرفته که در این میان دامن بولیوی را هم گرفت.

در بولیوی طی سالهای اخیر مشکلاتی اجتماعی ریشه دوانده است که امروز مطالبات مردمی در راستای همان است.

خود کشور بولیوی یک کشور چند فرهنگی و گسترده است، 36 گروه هستند که فرهنگ های متمایز و 40 زبان مادری دارند. یک سری شکنندگی هایی که در سیاست داخلی ایجاد شده مربوط به مناطق خودمختار است.  ایالت هایی که منابع گاز دارند که در طبقه ثروتمند و اشراف بولیوی قرار دارند و در کنار آن ایالت هایی که فقیر هستند و منابعی برای ثروت ندارند. بنابراین این نابرابری همیشه در جامعه کشور بولیوی بوده است.  این نابرابری بسیار عمیق است. این درحالی است که جامعه برخوردار از ثروت همیشه مخالف مورالس بوده است و همین باعث دو دستگی در 14 سال اخیر بود.

گسل بولیوی مربوط به همین شکاف طبقاتی است.  از ابتدا اپوزسیون او ایالت هایی بودند که برخوردار از ثروت گاز بودند که وابسته به ایالات متحده هستند. در دوره ریاست جمهور مورالس تنش های زیادی هم ایجاد شد یکی از تنش ها بحث مربوط به کاهش رایانه ها و برابری سوخت بود، در مقاطعی هم اعتصابات کارگری بود.

همه اینها گسلها و شکاف هایی بود که وجود داشت که الان به شکل دیگری خودش را نشان داد، اما اینبار متفاوت بود چراکه وارد یک فاز سیاسی شد. مخالفان بحث تقلب در انتخابات را مطرح کردند.

با اینحال نباید از این مساله چشم پوشید که مردم واقعا خواهان تغییر هستند، آنها پس از 14 سال خواهان شرایط جدید و رئیس جمهور جدید هستند. مردم به این بلوغ رسیده اند که اگر قرار بود اتفاقی بیفتد قطعا در این سالها تغییراتی رخ داده بود!

پس از مورالس چه کسی قدرت را به دست می گیرد و چه تغییراتی در سیاست خارجی این کشور رخ خواهد داد؟ مشخصا بر روی روابط با ایران، روسیه و ایالات متحده ...

چون رقیب او کارولوس مسا که در سال 2005 رئیس جمهور بولیوی بوده است که البته او هم از جبهه چپ انقلابی است. منتهی از سوسیال دموکرات ها به حساب می آید به همین خاطر روابطش با ایالات متحده مناسب است.  به هر صورت تغییر در سیاست خارجی قطعا وجود خواهد داشت و تاثیر خود را دارد. همانطور که در برزیل شاهد بودیم که ایران و روسیه از این تغییر متاثر شدند. چینی ها کمتر،  چون آنها وارد فاز سیاسی نمی شوند و بحث اقتصادی دارند. ولی قطعا در سیاست خارجی ایران و روسیه تاثیر خواهد گذاشت.

سوالم را اینطور می پرسم ؛ پس از بحران موشکی کوبا، که به نوبه خود تاثیر خاصی در فروپاشی شووری داشت، منطقه آمریکای لاتین برای بلوک شرق حیاتی شد. همچنین برای کشورمان ، حتی برخی معتقدند این کشورها از محور مقاومت حمایت می کنند. تفسیر شما از راست افراطی شدن امریکای لاتین چیست؟ سقوط مورالس برای روسیه و حتی ایران و در نهایت بلوک شرق چه تاثیراتی خواهد داشت؟

اساسا این طور نباید برداشت کرد که نقطه مشترک ما با این کشورها در مواضع ضد آمریکایی است. این کشورها تغییر خودشان را انجام می دهند.

کشورهای امریکای لاتین در دموکراسی ریشه دار هستند. خیلی از این کشورها ارای صندوق را میپذیرند کسی که از صندوق در بیاید نگاه به این نیست که چپگرا است و یا راست گرا است؟  اما نگاه شرق به این منطقه این است که ان فرد پیروز به راست تمایل دارد یا به چپ؟ که این تحلیل غلط است.

اینها کشورهایی هستند که در قلمروی خاصی قرار گرفته اند. 14 سال این کشور در نیمکره جنوبی کنار گوش امریکا دست چپگرا ها بود چه اتفاقی افتاد؟ یا آمریکا چه کرد یا آنها با آمریکا چه کردند؟  الان هم تغیر موضع میدهند می شوند راستگرا!  

چرخش ها طبیعی است ، اما ما نسبت به ادراک خاصی که به مناطق داریم و فکر میکنیم جبهه مشترکی با این کشورها داریم لزوما برای ما راست افراطی ها دردسر ساز هستند.

از لحاظ روسیه وقتی بازیگرهای بلوک قدرت را در نظر بگیریم باید چین را هم در نظر بگیریم.

چین مشکلی اصلا ندارد به مرحله ای رسیده است که در حال چانه زنی با امریکا در تجارت جهانی و بازرگانی است.

 چینی ها با نفوذی که دارند برایشان تغییر دولت ها چندان تفاوتی ندارد، چون ماهیت آن ها تجاری است و سیاسی نیست.

روسها در واقع سیاست مقطعی دارند یک زمانی فکر کنند که بتوانند نفوذی داشته باشند قطعا وارد می شوند.

اگر مادورو کنار رود قطعا دولت جدید، اگر نزدیک به امریکا باشد روس ها از آنجا خارج خواهند شد. به دعوت سران حضور خواهند داشت نیرو خواهند اورد به وقتش خارج هم می شوند.  روس ها هیچ مقاومتی در منطقه ندارند. در مقابله به مثل در یک حوزه هایی نفوذ خودشان در خود منطقه خاورمیانه در اسیای مرکزی تقویت می کنند اما بعید می دانم در انجا مداخله انچنانی داشته باشند. این حوادث سیستم دموکراتیک امریکای لاتین را سالهاست که در 1950 در کودتای مکرر و حضور نظامی امریکای لاتین همه دریافتند که امریکای لاتین منطقه ای است که چرخش حزبی و سیاسی را آنجا دارند که همین طور بوده است مساله جدیدی نیست بنابراین روس ها بر همین منطق کار خواهند کرد و چرخش احزاب می  چرخند.

واکنش ها به رفتن او کمی متفاوت بود. مکزیک در عین استقبال از احترام مورالس به دموکراسی پیشنهاد پناهندگی داد، ونزوئلا که خود درگیر بحران است گفت کودتای نظامی است و باید جلوی آن گرفته شود و کوبا نیز همین موضع را اعلام کرد. نظر شما درباره این واکنش ها چیست؟

این واکنش ها از سوی خود اردوگاه هایی است که به انجا تعلق دارند.

این وضعیت و نوع برخورد را باید در چارچوب جامعه شناسی کلان سیاسی دید.  جنبش تغییر در سراسر دنیا به راه افتاده است و مردم تمایل دارند این چرخه ای که یک نفر طی سالیان سال حضور دارد دیگر تکرار نشود.  فلسفه دموکراسی هم همین است که افرادی در مقاطع خاص 4 سال یا 8 سال به کاری گمارده شوند و سپس قدرت را واگذار کنند. در این هشت سال یا 4 سال  هر تلاشی که بخواهند دران مقطع زمانی انجام دادند از این بیشتر قطعا فساد اور است.

از منظر و ادراک خود اردوگاهی که متعلق به اقایان است تحلیلشان این است که کودتا است! منتهی مساله این است که جنبش تغییر در حال سرایت به همه جا است هرجایی که می بینم این جنبش به راه افتاده است، از اسیا تا امریکای لاتین، حالا در جایی مثل ونزوئلا سرکوب شد، ولی آتش زیرخاکستر است چون آن تمایل به تغییر همچنان وجود دارد.

در چارچوب سیاسی باید دید که جامعه بولیوی دگرگون شده، گرایش افراد به اپوزسیون، امتناع پلیس از برخورد با معترضان و در نهایت به مورالس پشت کردند و به صف معترضان پیوستند، پارلمان استعفا را پذیرفت و معاون اول مورالس کناره گیری کرد، اینها باید از نظرجامعه شناختی سیاسی برررسی شود. اینکه یک تصمیم بالغانه فردی را میبینیم که 14 سال در قدرت بوده است و استعفا می دهد. این تغییر خبر از یک بلوغ سیاسی می دهد به این معنی که ما تغییر را پذیرفته ایم.

کشورهای مشابه که وضعیت مشابه ای دارند مثل کوبا و ونزوئلا می گویند کودتا! با اینکه بولیوی هم مساله کودتا را مطرح کرد اما به نفع مردم تغییر را پذیرفتند و کناره گیری کردند یعنی پذیرفتند که اگر قرار بود کاری انجام شود تا به حال شده بود،  حالا که  نشده باید بروند کنار و نیروی جدید بیاید.

23/ 310 310