بحث داغ کارشناسان در کلاب هاوس؛ رفع سایه جنگ با برجام واقعیتی انکارناپذیر است

دور کردن سایه جنگ با تصویب توافق هسته ای موضوع گفتگویی بود که کارشناسان در گفتگویی بر سر آن اجماع داشتند و ضمن تاکید بر عدم تکرار تجربه گذشته بر ادامه گفتگوهای برجامی تاکید کرد.

گروه بین الملل ـ  شب گذشته کلاب هاوس خبرآنلاین، با "موضوع مذاکرات هسته ای، از ابتدا تا امروز سایه جنگ چگونه کنار رفت؟" برگزار شد و کارشناسان سیاست خارجی و فعالین رسانه ای از جمله: مهرداد پشنگ پور،حسن بهشتی پور، قاسم محبعلی، هادی اعلمی فریمان، کوروش احمدی، مجید مرادی، علیرضا سلطانی، حسام واعظ زاده، محمدعلی جنت خواه، منصوره کرمی و فرشته قاضی به بیان نقطه نظرات خود در این باره پرداختند.

در آغاز بحث حسن لاسجردی عضو شورای سردبیری خبرآنلاین گفت: در بحث پیش رو از بین رفتن سایه جنگ با مذاکرات هسته ای بررسی خواهد شد و به این پرسش پاسخ داده می شود که آیا با توجه به اظهارات مقام های ایران چنین امری مسبوق به سابقه بوده است یا خیر. موضوعی که اخیرا در توئیت آقای حسن روحانی رئیس جمهور در سالگرد تاسیس شورای امنیت ملی ایران نیز مطرح شد. با توجه به موقعیت ایران در شورای امنیت و قرار گرفتن در ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد به نظر می رسید طبق واقعیات همواره سایه تهدید و جنگ بر سر ایران بوده است. از همین رو بحث جنگ به مذاکرات هسته ای گره خورده است به این دلیل که ارتباط مستقیم با صلح و ثبات بین المللی دارد و قدرت های بزرگ خود را به عنوان حافظ صلح می دانند خود را در پرونده هسته ای ایران سهیم دانستند و تلاش بر این داشتند که از موضع تهدید با ایران برخورد کنند. بنابراین بحث این نشست بر این محور خواهد بود که آیا سایه جنگ بر کشور وجود داشت و یا خیر. و اینکه دلایل و عوامل آن چه چیزهایی بودند. ضمن اینکه اگر سایه جنگی هم وجود داشته به این نکته بپردازیم که این روند چگونه مدیریت شده است و ایران به چه شکلی از سایه جنگ خارج شد.

برجام مشروعیت جنگ را گرفت

پشنگ پور در پاسخ به سوال طرح شده گفت: سایه جنگ بر سر ایران را باید یک واقعیت دانست اما با درایت رهبری و تیم مذاکره کننده این خطر از سر ایران رفع شد. حتی آقای روحانی به نقل از مکرون رئیس جمهوری فرانسه نیز اعلام کردند که غربی ها به توافقی برای حمله به ایران رسیده بودند. اینطور نیست که بپنداریم هیچگاه سایه جنگ بر کشور نخواهد بود و کشورها با ما کاری نخواهند داشت. علاوه بر توان نظامی ایران طرف مقابل نیز توان خود را می سنجد. در شورای امنیت گام بزرگی برای جنگ علیه ایران آغاز شده بود در این راستا تصویب برجام نه تنها سایه جنگ را دور کرد بلکه از جنگ نیز مشروعیت زدایی کرد. هم اکنون نیز هر جنگی علیه ایران نامشروع و بر خلاف موازین بین المللی است لذا ضروری است که ایران بدون اتلاف وقت و بازگشت به مذاکرات مانع از شکل گیری فضاهای گذشته علیه کشور شود.

ایران از خطاهای گذشته درس بگیرد

سپس بهشتی پور در ادامه بحث گفت: اگر به یاد داشته باشید نزدیک به دو دهه گذشته نماینده منافقین در نیویورک کنفرانس مطبوعاتی تشکیل داد و بنابر ادعاها اطلاعاتی که اسرائیلی ها در اختیارش قرار دادند در آنجا مطرح شد که مربوط به تاسیسات نطنز و اراک بود. پس از این ماجرا بود که فضاسازی هایی شکل گرفت و مطرح شد که ایران به طور مخفیانه در حال فعالیت هایی است که نقض پیمان ان پی تی محسوب می شود. در حالی که واقعیت اینگونه نبود اما اهمیت ماجرا آنجا بود که حدود یک سال از ماجرای ۱۱ سپتامبر گذشته بود و تأثیرات آن بر امنیت ملی ایران حس می شد. به خصوص آنکه آمریکا در آن برهه به افغانستان لشگرکشی کرده بود. بنابراین می توانست فضایی شکل بگیرد که افکار عمومی دنیا نیز علیه ایران شود. حدود یکسال به طول انجامید که البرادعی به ایران آمد و از تاسیساتی که کلی درباره آن تبلیغات منفی شده بود بازدید کرد. پیمان ان پی تی به ایران اجازه می داد که ایران فعالیت های هسته ای را انجام بدهد اما شش ماه از قبل از آغاز آن باید ترتیبات را به اطلاع آژانس برساند. نظنز و اراک در آن برهه اصلا افتتاح نشده بودند که ایران بخواهد موردی را مخفی کند. بنابراین بهانه ای برای فشار علیه ایران وجود نداشت. ایران در آن زمان سانتریفیوژی که تحویل گرفته بود آلوده به اورانیوم غنی شده به میزان ۹۰ درصد بود. ۶ سال طول کشید تا ثابت شود منشا این اورانیوم خارجی بوده است و اساسا ایران در آنجا غنی سازی نکرده است. چرا مهم بود؟ به این دلیل که ایران باید آژانس را مطلع می ساخت. و چون به اطلاع آژانس نرسانده بود تخلف آشکار محسوب می شود. بنابراین وجود این اورانیوم بهانه ای شد که خطا تبدیل به تخلف شود و جریان سازی شکل بگیرد. برای ایران بسیار مهم است که بار دیگر این خطا را تکرار نکند.

پس از این ماجرا شاهد ورود تروئیکای اروپایی به مساله بودیم که برای مذاکره با ایران اعلام آمادگی کردند. پس از آن یک امیدواری به وجود آمد که اروپایی ها بتوانند مساله را حل و فصل کنند. اما متاسفانه سو تفاهم برطرف نشد و در سال ۱۳۸۲ شورای حکام علیه ایران قطعنامه صادر کرد و برگ به برگ قطعنامه ها پرونده سازی علیه ایران بود. اما در آن برهه افرادی در کشور بودند که به این قطعنامه ها اهمیت نمی دادند و آن را کاغذپاره می دانستند. فرض را بر این بگیریم که سایه جنگ بر کشور نباشد اما همین قدر که کشوری در صحنه بین الملل تهدیدکننده صلح و امنیت باشد برای آن از لحاظ سیاسی، اقتصادی و سرمایه گذاری بسیار مضر خواهد بود.

موضوع برنامه هسته ای ایران و امنیت اسرائیل دو مساله تفکیک ناپذیر هستند

قاسم محبعلی در ادامه با اشاره به اینکه آژانس ایران را به برنامه هسته ای ایران پنهان مطرح می کرد گفت که برای حل این مساله اروپایی ها وارد موضوع شدند و تلاش کردند تا آن را حل کنند و در ادامه توافق سعدآباد شکل گرفت. اما در پایان دولت آقای خاتمی تصمیم به غنی سازی مجدد می گیرد که بحران از این مرحله آغاز می شود. در این بین اروپایی ها تلاش کردند بسته مشوقی را به ایران ارائه کنند که طرف های ایرانی آن را نادیده گرفتند. در پایان دوره اول بوش وزیران خارجه شش کشور نامه ای به وزیرخارجه وقت ایران یعنی آقای متکی نوشتند که این نامه از جهاتی حائز اهمیت است. در دو صفحه این نامه مشوق هایی نیز پیشنهاد شده بود که این بار بسیار قوی تر از قبل بود. به این نامه پاسخ درخوری داده نشد اما این نامه اتمام حجت شش قدرت با ایران بود. در ادامه نیز شاهد قطعنامه های شورای امنیت علیه ایران بودیم که اگر به توصیه ها در آن زمان توجه نشد. اروپایی ها نیز اعلام کردند که در صورت ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت حصول توافق بسیار سخت خواهد شد و در این قسمت این آمریکا خواهد بود که تصمیم خواهد گرفت و اروپا دیگر طرف اصلی نخواهد بود.

نکته مهمی را باید عنوان کنم و آن این است که موضوع برنامه هسته ای ایران و امنیت اسرائیل دو مساله کاملا به هم پیوسته به شمار می روند و تفکیک ناپذیر هستند. موضوعاتی که در شورای امنیت نیز بر سر آن اجماع وجود دارد.

احتمال جنگ تمام عیار بین تهران و واشنگتن وجود داشت

در ادامه بحث کوروش احمدی گفت: در سال ۱۹۸۷ میلادی درگیری گسترده ای با آمریکا داشتیم که ۶ کشتی جنگی را از دست دادیم و تعدادی از ملوانان عزیزمان به شهادت رسیدند که بزرگترین درگیری آمریکا پس از جنگ جهانی دوم به شمار می رفت. اگرچه این درگیری ادامه دار نبود اما این احتمال وجود داشت که از کنترل خارج شود. اما در رابطه با بحث اصلی باید عنوان کنم که در موضوع هسته ای ایران در دوران اقای احمدی نژاد ایران پلمپ ها را باز کرد و تصمیم به غنی سازی گرفت چرا که مشوق های اروپایی ها قابل توجه نبود و در حد لفاظی بود. اما پس از ارسال پرونده ایران به شورای امنیت شاهد دوره بودیم که جورج بوش در آمریکا رئیس جمهور بود که قطعنامه ها همگی ذیل فصل هفت منشور ملل متحد بود و در قطعنامه ۱۶۹۶ ایران به صراحت به تحریم تهدید شد و در قطعنامه های بعدی نیز تحریم هایی اعمال شد. اما در دوران اوباما شرایط به کلی تغییر کرد و پیش شرط غنی سازی به منظور مذاکرات لغو و همچنین سایه جنگ کمرنگ تر شد.

خطر جنگ از ابتدای مناقشه هسته ای بیشتر است

در ادامه بحث اعلمی فریمان با اشاره به اینکه پس از حادثه ۱۱ سپتامبر همیشه احتمال وقوع جنگ مورد منازعه و مناقشه بوده گفت: شرایط تا پیش از تصویب برجام به گونه ای بوده که فضاسازی ها علیه ایران شکل و سایه جنگ علیه کشور وجود داشته است. توصیه بنده این است که شورای عالی امنیت ملی لازم است بعد سالها گوشه ای سوابق و مستندات را منتشر کند. البته موارد خیلی حساس و محرمانه نیاز به انتشار ندارد اما دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی می تواند برخی از موارد قابل انتشار را منتشر کند. هیچ اشکالی ندارد چرا که سیستم محرمانه زدایی در برخی از سازمان های اطلاعاتی باب است. انتشار چنین مسائلی برای بررسی حل زوایای مورد مناقشه ضروری است. اما در پاسخ به موضوع اصلی بحث باید عنوان کنم که در حال حاضر نیز سایه جنگ در منطقه بسیار سنگینی می کند و هر لحظه امکان آن وجود دارد. دولت بایدن بر آن است تا مساله هسته ای ایران را از راه دیپلماسی حل کند اما گریزهایی نیز مشاهده می شود، برای مثال رابرت مالی در روزهای اخیر اعلام کرده که اگر ایران تعلل کند آمریکا برنامه های آتی را خواهد داشت. ضمن اینکه لابی های اسرائیلی و جمهوری خواهان در آمریکا بحث هایی را در خصوص پلن B مطرح می کنند. ما هنوز اطلاع خاصی از این طرح نداریم آنها یک تئوری را با عنوان مرگ با هزار چاقو مطرح می کنند که احتمالا اقدامات مکرر نظامی کوچک و مکرر است. در صورت تعلل ایران نیز ادبیات جنگ علیه ایران روز به روز تهاجمی تر خواهد شد. مقاله ای در واشنگتن پست دیدم که با عنوان اینکه توافق هسته ای مرده است و پلن B بایدن کجاست؟! می بینیم که رسانه ها ایران را به وقت خریدن تعلل متهم می کنند. معتقدم که تصادم در برهه کنونی نزدیک است. البته آمریکا با توجه به جنگ های ناموفق احتمال دارد که به جنگ های نیابتی و از جانب اسرائیل روی آوردند.

هزینه شعارهایی را می دهیم که به دنبال تحقق آن نیستم

مجید مرادی در ادامه گفت: ایران هیچگاه به دنبال نابودی اسرائیل و دستیابی به سلاح هسته ای نبوده است اما متاسفانه هزینه آن را متحمل شده است. وی در ادامه با اشاره به تحولات منطقه و سیاست های حزب الله اظهار داشت که این گروه هیچ گاه خطر غیرقابل پیش بینی برای اسرائیل نبوده است و نباید هزینه شعارهایی را بدهیم که دنبال تحققش نیستیم. حتی رهبر حزب الله در بسیاری از موارد از اسرائیل بابت جدی بودن در مذاکرات تشکر کرده است. تصوراتی که در داخل ایران مطرح می شود منطبق بر واقعیات نیست.

در ادامه حسن لاسجردی با انتقاد از این مواضع گفت: مخلوط کردن برخی از موضوعات درست نیست. حزب الله مواضع منطقی دارد اما هیچگاه دست از مبارزه با اسرائیل برنداشته است و در جنوب لبنان ایستاده تا جلوی اسرائیل را بگیرد. با بررسی موارد می بینیم که سطح منازعات در خصوص فلسطین و لبنان در کیفیت و کمیت متفاوت شده است. معتقدم که اسرائیل روی حرف حزب الله حساب ویژه ای می کند چرا که حزب الله به تمام وعده های خود عمل خواهد کرد. اینکه بگوییم اسرائیل اهل جنگ با اسرائیل نیست اشتباه است.
جنگ کم هزینه غرب علیه ایران بدون شلیک حتی یک تیر

در ادامه بحث محمد مهاجری گفت: یادمان نمی رود که در سالهای ۸۶ و یا ۸۷ و یا قبل تر بحث های مربوط به صدور قطعنامه علیه ایران شدت داشت اما مردم کمتر متوجه می شدند که قطعنامه ای علیه ایران صادر می شود. به این دلیل که در زمانی که جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ملی بود روشی را اتخاذ کرده بود که نمی خواهم بگویم رسانه را تهدید بلکه تحدید می کردند. بنا بر این بود که اطلاعات مربوط به قطعنامه ها منتشر نشود چرا که بر خلاف امنیت ملی محسوب می شود. خبر صدور قطعنامه ها از رسانه های خارجی از جمل بی بی سی مطرح می شد اما در داخل انواع روزنامه ها با سلایق متفاوت خبری از آن منتشر نمی کردند. این بدان معناست که از زمان صدور قطعنامه های زنجیره ای علیه ایران جنگ آغاز شده بود حالا می خواهد از نوع نظامی، اقتصادی، سرد و انواع دیگر باشد. با این جنگ سرد آنها موفق شدند تا فضا را علیه ایران در اختیار بگیرند و بقیه طرف ها را با خود همراه کنند. با تحریم های اقتصادی شدید علیه ایران نیازی به جنگ نظامی نبود. جنگ نظامی به منظور از بین بردن امکانات در زمین حریف صورت می گیرد تا زیرساخت ها از بین برود اما با یک کار بسیار کم هزینه و بدون شلیک یک تیر به اهداف خود رسیدند و نیازی نبود لشگرکشی انجام دهند. همچنین با تصویب برجام آتش جنگ داخلی بر سر این توافق شکل گرفت و جنگ موافقان برجام و مخالفان آن همچنان ادامه دارد.

هزینه و فایده مذاکرات هسته ای

آقامیری در ادامه بحث گفت: ما از ریز یک سری از مسائل آگاه نیستیم و آگاه هم نمی شویم. جزییات خاصی هست که نه در تخصص ماست و نه دغدغه کسانی است که مثل من زندگی می کنند. اما هزینه اش را بیشتر ما پرداخت می کنیم. که اینجا زندگی می کنیم و یک شهروندیم. تورم و فشار اقتصادی و... را همین بخش از جامعه متحملش می شوند. وگرنه مسئولینی که مذاکرات را انجام می دهند و ... امکاناتی دارند که ما خوابش را نمی بینیم. بالاخره یک طایفه ای که مسئولین هستند اما تعداد زیادی هم نیستند، هزینه ای که به این قشر تحمیل کرده اند، از نظر خودشان منطقی می آید؟ چون ما که دنبال سلاح اتمی نیستیم و فتوا هم داریم. برای استفاده صلح آمیز، هزینه ای که می دهیم در برابر فایده ای که وعده اش را میدهیم، سود و فایده ای دارد؟ 

با عقلانیت توانستیم شورای امنیت را شکست دهیم

امیر پسندی پور توضیح داد: آن دسته از عزیزانی که گزاره رفع سایه جنگ از سر کشور را انکار می کنند یا جاهلند یا متجاهر به جهل. یک کشور وقتی ذیل منشور قرار بگیرد، خطر برای او وجود دارد. اما آنچه باعث رفع این خطر شد، برآمدن دولتی بود که دیپلماسی را می فهمید. که توانست با بده بستان سیاسی دنیا را متقاعد کرد که ما به دنبال جنگ و به مخاطره انداختن صلح جهانی نیستیم. از بد حادثه یک دولت از آن خارج شده اما سایرین مانده اند. ما با عقلانیت توانستیم شورای امنیت را شکست دهیم. اما امروز ما میز مذاکره را ترک کرده ایم. قهر با میز مذاکره ما را به همان جایی بر می گرداند که در آن قرار داشتیم. دستگاه دیپلماسی خلق شده تا مذاکره کند. ترک مذاکره بهانه را به دنیا می دهد تا یک دولت نهادگرا که در اجماع ساز که قوی تر از دولت ترامپ می تواند علیه ایران اجماع سازی کند، دست به چنین کاری بزند. من امیدوارم که ایران به میز مذاکره برگردد. ساختن تابو از مذاکره یکی از پلیدترین کارهایی است که دارد انجام می گیرد. تا به کی ما باید گروگان این تابو سازی ها شویم؟

نظام بین الملل نظام قدرت است و نه اخلاق

واعظ زاده گفت: در سال های نو و دو و نود و سه یک بحثی در رسانه ها و بین سیاستمداران بود که می گفت ایا برجام می خواهد سایه جنگ را دور کند یا این یک توهم است. من که سی سال عمر خودم را در تحصیل در مباحث سیاست بین المللی گذراندم مقاله ای نوشتم و معتقد بودم که مذاکرات هسته ای ایران که سایه جنگ را دور کرد، به دلایل متعدد باید گفت که جنگ ادامه سیاست است. اگر کشورها نتوانند با دیپلماسی مسائل را ختم به خیر کنند آن تبدیل به جنگ می شود. ما از ابتدای انقلاب نظام بین الملل را به رسمیت نشناخته ایم. برای یک عده ای ایران کشوری است که می خواهد جهان را تغییر دهد. نظام بین الملل نظام قدرت است و نه اخلاق. هر کسی قدرت بیشتری داشته باشد سهم بیشتری دارد. من گمان می کنم ایران هنوز به این مرحله نرسیه که نظام بین المللی را به رسمیت بشناسد. عدم شناخت ما به قدرت باعث می شود که ما تفسیر خود بزرگ بینانه ای داشته باشیم.

قدرت به معنای این است که ما چه سلاح هایی هستیم. یعنی چه قدرت نظامی ای داریم؟ ایا اینکه محبوبیت میان مردمی داریم؟ حزب گرایی وجود دارد؟ یا قدرت اقتصادی دست یک کشور است؟ اگر کشوری همه این مولفه ها را داشته باشد، دست بالا را در نظام بین الملل دارد.من متاسفم که مقامات به دنبال این نیستند که وضعیت فعلی را عوض کنند. سایه جنگ همچنان بر سر ایران هست و مسوولین باید تلاش کنند که واقعیت جامعه بین الملل را ببینند.

نمی توانیم از موضع برابر با آمریکا و چین مذاکره کنیم

جنت خواه گفت: اگر برنامه ما صلح آمیز است باید با دستاورد بخواند. پس چرا ما نگرانیم و محدود می کنیم. چرا نگران دزدیده شدن اسنادمان توسط اسراییلی ها هستیم. ایران در یک دوراهی مستقیم قرار دارد. یا باید قید برنامه هسته ای را بزند و در منطقه هم نرمش جدی نشان دهد یا پرونده هسته ای را به سمت بازدارندگی ببرد که امکان پذیر نیست چون حتی روسیه و چین هم موافق نخواهند بود. چون این مشکلی هماهنگی است، آمریکا از نظر زمانی خیلی ماجرا را سفت و سخت نگرفته. الان نقطه ای است که خیلی واضح است و به زودی تکلیف روشن خواهد شد. ما کشوری با اقتصاد یک پنجاهم امریکا و چین هستیم و نمی توانیم از موضع برابر با آنها مذاکره کنیم. 

نظم جدید در خاورمیانه در حال شکل گیری است

نامور حقیقی توضیح داد: چند نکته را باید مشخص کنیم. این نوع پرونده ها که خلع سلاح نامیده اند در همه کشورها با چالش رو به رو بوده. سوریه و عراق و... هم کشورهایی بوده اند که به حمله نظامی و بمباران ختم شده و لیبی هم که مورد حمله قرار گرفت. 

یک مقاله ای سفیر قبلی امریکا در سرزمین های اشغالی نوشته که نظم خاورمیانه را توضیح می دهد و می گوید که کسینجر بعد از ۱۹۷۳ چگونه نظم نوینی ایجاد کرد که سی سال دوام داشت و توصیه کرده که بایدن هم همین کار را کند. دو فاکتور این نظم دارد.یک اینکه یک توازنی میان نیروهای موتلف با امریکا وجود داشته باشد. یعنی نزدیکی کشورهای عربی با خودشان و با اسراییل رخ دهد. دوم اینکه بازیگرانی که این نظم را به چالش می کشند باید مورد گفتگو قرار بگیرند تا ترغیب شوند که به حالت عادی برگردند. یعنی نباید بایدن جاه طلبی بوش را داشته باشد و نه بی تفاوتی که در مورد افغانستان اتفاق افتاد را داشته باشد. 

حرف اساسی این است که آن نظم جدید در خاورمیانه در حال شکل گیری است. کاهش وابستگی امریکا به منطقه و تحولات در رقابت با چین اتفاق افتاده. اینها مکان بزرگی برای بازی ما هم ایجاد می کند. متاسفانه ما در موقعیت های جدید به همان روندهای سابق ادامه مید هیم و فکر می کنیم که آنها می توانند امروز هم به ما جواب بدهند. امریکا اگر بخواهد نظم جدیدی شکل دهد، اماده توافق با ایران است. اما مسایلی وجود دارد. اول مساله هسته ای که اگر دولت اوباما نبود، در دوهزار و سیزده احتمال حمله نتانیاهو زیاد بود. اما مساله حمله مستقیم را فراموش کنید . اما حملات غیر مستقیم هم می تواند اختلال ایجاد کند، هم زمینه اش هست و هم اسان تر است.

نکته دوم اینکه در بلوک قدرت ایران، شما از صحبت مسوولین که نگاه می کنید، مشخص نیست که چه می خواهند. این سردرگمی وجود دارد.  سوالی که هست اینکه ایران تا کجا می خواهد این روند غنی سازی را ادامه دهد. چه اتفاقی بیفتد می خواهیم متوقف کنیم هزینه هایی که می دهیم؟

حسن لاسجردی در ادامه بحث گفت: در رابطه با سایه جنگ نظر دوگانه ای هست. برخی معتقدند همین حالا هم وجود دارد و برخی معتقدند که این موضوع یک اهرم است. من با نظر اول موافق ترم. عملکرد ایران در فضای مواجهه با واحدهای سیاسی مختلف و هم تاکید بر اصول اساسی ، نشان می دهد که کشورمان یک قابلیت هایی دارد که هزینه هایی برای خود و دیگران به وجود می آورد. در حوزه فناوری هسته ای سفره هسته ای بزرگ خواهد شد و در مساله امنیت ایران همیشه به دنبال امنیت در منطقه بوده است.

حتی اگر سایه جنگ اهرم هم باشد به هدف کنترل ایران بوده . هرچند که سایه جنگ چیزی واقعی است و آنها مایل بوده اند تا از قدرت نظامی علیه ما استفاده کنند. اما موانعی وجود داشته که من به دو مورد آن اشاره می کنم. یکی عواقب و هزینه هایی است که چنین اقدامی ایجاد می کند. امروزه مسائل فیزیکی در جنگ از اهمیت کم تری برخوردار است. کشورهای بزرگ به این نتیجه رسیده اند که می توانند از ابزارهای دیگری چون تحریم استفاده کنند. هم اکنون هم تحریم به عنوان ابزار و اهرم فشار بر روی واحد های سیاسی استفاده می شود.

معیشت مردم ما گروگان سیاست خارجی و سیاست خارجی گروگان مساله هسته ای است

محبعلی در بخش جمع بندی بیان کرد: اگر بحث تکنولوژی باشد توجیحی ندارد که ایران این همه هزینه پرداخت کند. همانطور که اشاره کردم در سال ۱۳۴۳ هم بحثی خارج از دو موضوع مطرح شده بود و شاید بیش از صد کشور از مسائل پزشکی و کشاورزی استفاده می کنند و شامل تحریم نیستند. پس بحث این ها نیست که ایران اگر انرژی هسته ای نداشته باشد، شامل تحریم نمی شود. بحث این است که ایران از نظر قدرت های غربی متهم است که هدفش از انحراف از برنامه های هسته ای است. تا وقتی این سوتفاهم وجود دارد، نمی شود شرایط را عادی فرض کرد.

در مورد بحث جنگ، در دستورالعمل های امریکایی چند مورد است که به معنای رفتن به سمت جنگ به حساب می آید و یکی از آنها این است که کشوری که متخاصم به حساب می آید، بخواهد به سمت انرژی هسته ای برود. مورد دیگر اینکه متحدین امریکا مورد حمله نظامی قرار بگیرند که نمونه اش را در مورد کویت و عراق داشته ایم. سلامت و معیشت مردم ما گروگان سیاست خارجی و سیاست خارجی گروگان مساله هسته ای است. با حل و فصل مناقشه هسته ای و خاورمیانه ای این وضعیت می تواند بهبود بیاید. 

اهمیت مدیریت تنش با آمریکا

قاضی گفت: آنچه بسیار مهم است این است که در شرایط جدید چقدر امکان پیشبرد نوعی معامله با طرف امریکایی برای ایران وجود دارد. در رابطه با ایالات متحده مدیریت تنش از اهمیت زیادی برخوردار است و اگر این اتفاق نیافتاد، به جایی نمی رسیم. اینکه چقدر مجوز داشته باشند که با طرف امریکایی به گفتگو بنشینند و با آنها جلو بروند بسیار مهم است. اما در کلیتش شاهد بوده ایم که کلیت موافق برجام بوده. اما این یک نوع رقابت سیاسی در داخل ایران بوده است.

اولین گامی که از تیم جدید می بینیم ماجرای بروکسل است. آنها گفته اند که پیش زمینه ای برای گفتگوهاست و شش دور مذاکره در وین را کنار گذاشته اند و عملا می خواهند از نقطه صفر شروع کنند. انکار رقابت های داخلی را به خارجی بسط داده اند.

مانورها به ضرر ایران خواهد بود

مرادی تاکید کرد: راجع به اینکه حزب الله دشمن اسراییل است که شکی نیست. با این حال نوعی ارامش در مرزهای جنوبی لبنان وجود دارد. توضیحی هم بدهم اینکه ایران وانمود می کند که مستغنی از برجام است و عجله ای ندارد و زمانش فرقی نمی کند. من نمی دانم هدف از این کار ها چیست. اما نظر من این است که این مانورها به ضرر ایران تمام خواهد شد. 

اهمیت مذاکره مستقیم با آمریکا

اعلمی فریمان نیز گفت: سه پیشنهاد در این زمینه دارم. اولین نکته اینکه گفتگوها از زمان توقف ادامه یابد. طبق اظهارات نمایندگان حاضر در مذاکرات این گفتگوها 90درصد پیشرفت داشته و ضروری است که از همین مرحله تداوم یابد. پیشنهاد دوم این است که مذاکرات همه جانبه در همه زمینه ها باید با ایالات متحده شروع شود و گفتگوها به صورت مستقیم با این کشور صورت گیرد.

مساله سوم را با یک مثال عنوان می کنم: پیشرفت 90درصدی مذاکرات همانند ساختمانی است که 90درصد آن ساخته شده است و برای 10درصد ساخت از آن کل معمار و تیم را عوض نمی کنند. بنابراین معتقدم که تیم آقای ظریف و عراقچی باید این روند را به پیش ببرند.

دولت برنامه مشخصی برای مذاکرات ندارد

ترکانی گفت: ما امیدوار بودیم که بعد از سه ماه و نیم تنفس در مذاکرات هسته ای که به خاطر تغییر دولت انجام گرفت، الان که درهای مذاکرات قرار است باز شود، اخبار امیدوار کننده ای در مورد برنامه های دولت در مورد شرایط اقتصادی بشنویم. اما این اتفاق نیفتاد و پالس های مثبتی هم ایجاد نشد. یکی از مهم ترین هزینه ها اینکه قیمت نفت به هشتاد و دو دلار رسیده اما جای بشکه های نفت ایران خالی است. این شرایط نمی تواند پایدار باشد. االان وضعیت خوبی است که ایران وارد بازار شود و نفتش را بفروشد. ولی ما این فرصت را از دست می دهیم. 

الان که درهای پستو خانه مذاکرات و بحث هسته ای و برجام درحال باز شدن است اخبار امیدوار کننده شاهد نیستیم. به هر حال مشخص است که دولت برنامه مشخصی برای مذاکرات هسته ای ندارد و ما شاهد سردرگمی در مجموعه حاکمیت هستیم. بر اساس شنیده ها من کسانی درگیر مذاکرات هسته ای هستند که از مخالفین جدی برجام بوده اند و برنامه هایی که در حال ارائه به نهاد های تصمیم گیر است، کار به افراد و گروه هایی واگذار شده که رویکرد مثبتی به برجام نداشته اند. 

اهمیت توجه به نظر مردم در سیاست خارجی

آقامیری در جمع بندی صحبت های خود گفت: این دست دست کردن مسوولین برای اینکه سراغ مذاکره بروند و اینکه دارند زمان می خرند و وقت کشی می کنند، از آنجایی که با مردم حرف نمی زنند ما اخرین نفری هستیم که می فهمیم چه اتفاقی می افتد.

تحریم در این چند ساله زندگی های بسیاری را نابود کرده است. این زمانی که داریم از دست می دهیم و تعلل می کنیم، باعث از دست دادن جان و کار آدم های می شود. زندگی ادم ها و تلاششان از دست می رود. دو سال دیگر حالا اگر بروید توافق کنید چه سودی برای مردمی دارد که چیزهای زیادی را از دست داده اند؟ من هنوز امیدوارم که مسوولین به عاقبت فکر کنند و نذارند که ته مانده امید مردم تمام شود.

آینده مبهم مذاکرات

واعظ زاده گفت: من هرچه تلاش می کنم که دیدگاه خوشبینانه ای درباره بازگشت ایران به مذاکرات داشته باشم، به سختی می توانم خود را متقاعد کنم که ایران در این روزهایی که می خواهد به بروکسل برود به برجام برگردد یا طرحی داشته باشد که طرف مقابل متقاعد شوند یا با ایران به نوعی کنار بیایند. از زمان تشکیل ولت سیزدهم مدیریت بحران دچار اختلا شده. سیگنال ها در راس نظام و دولت و اتاق های فکر، ایران دچار سردرگمی است که من متوجه نمی شوم به کجا منتهی خواهد شد. اگر ایران طرحی هم داشته باشد بعید است که امریکا با آن مخالفت کند. واشنگتن می خواهد ایران به طور تمام و کمال به برجام باز گردد. 

ایران خودش را از گفتگوی مستقیم کنار می کشد. در تاریخ روابط بین الملل من ندیده ام که کشورهایی مثل ایران و امریکا چهل سال نزاع داشته باشند و دائم علیه یکدیگر در جنگ نیابتی داشته باشند و بعد بیایند یک مساله حیثیتی و مهم مثل مساله هسته ای را بدون مذاکره مستقیم حل کنند. روسیه و امریکا در جنگ سرد در جنگ روانی و اقتصادی و نیابتی بودند اما در کشورهای یکدیگر سفارت داشتند. حتی خروشچف یک خط قرمز تلفن گذاشته بود که جنگ نشود. من بعید می دانم که به این شیوه مشکلات حل شود و ایران باید خودش را اماده گفتگوهای مستقیم کند.

هزینه بر بودن برنامه هسته ای

نامور گفت: ما با پروژه غنی سازی بمبی نخواهیم ساخت. پولسازی هم که منتفی است چون این در شرایطی است که شما در بازار جهانی کار کنید. پس نه تنها پولساز نیست که همه منابع مالی ما را از بین برده است. اگر جزییات هزینه هایی که ما در این زمینه دادیم را ببینید بسیار وحشتناک است. همچنین گروه هایی وارد شده اند که از تحریم ها منتفع شده اند و هر نوع خرابکاری کرده اند که گروه های فهیم سرکار نیایند. علم هم نخواهد بود چون بخش های دیگر علم در ایران گروگان این ماجرا است. حتی نیروی انسانی تولید کننده علم هم مهاجرت می کند و کرده است.

ادعای دیگر استقلال است که ادعای درستی نیست. ما نمی توانیم نفتمان را بفروشیم. ما را به رسمیت نمی شناسند. 

اهمیت به نتیجه رسیدن مذاکرات

قاضی گفت: تا وقتی ایران مشکلش با امریکا را حل نکند و این کشور را به رسمیت در عرصه سیاست خارجی نشناسد، توافقی پیش نخواهد رفت و برجام نمونه واضحی برای آن است. الان ماه ها از شروع مذاکرات وین گذشته است. مشکل بزرگی که من فکر می کنم دولت اقای رییسی و تیم دارند این است که از بستری می آیند که با حمله به دولت اقای روحانی در مورد برجام و نفوذی خواندن آنها به زمین خوردن برجام و به نتیجه نرسیدن برجام همراه بوده اند.

چرا اوباما را در آمریکای لاتین متفاوت می‌دانم؟

یکی از دلایلی که بر مبنای آن رشته های منطقه شناسی و یا کشورشناسی در دانشکده های علوم سیاسی و یا دانشکده مطالعات جهان داخل و یا دانشگاه های خارج از کشورایجاد شده است، شناخت دقیق علمی و دانشگاهی بدون سوگیری های رایج سیاسی دولتی و عامیانه است.

بر این منطق لازم است در مباحث تصمیم سازی های سیاسی به این موضوع توجه شود که متاسفانه در کشور ما چندان باب نیست و به رای اساتید این حوزه ها کمترین توجهی نمی شود  و به همین دلیل مکرر منافع خود را در بازی های مختلف می بازیم و گمان بر پیروزی می بریم،این گمان بر پیروزی را هم تنها خود ادراک می کنیم و به ارزیابی شاخص ها اساسا توجهی نمی کنیم.البته زمانی پیروز میدان هستیم که فقر، تورم، بیکاری و فلاکتی نباشد،همه شاخص های یک حکومت داری موفق بر مبنای موفقیت در معیارها و داده های اقتصادی قابل سنجش است.زمانی که هرروز در کشور اعتراضی صنفی برپاست،مشخص است ایراد بسیار است.

هدف از مقدمه معرفی کاری مشترک از نگارنده با دکتر سیروس فیضی استادیار دانشگاه تهران با عنوان سیاست خارجی بوروکراتیک دولت اوباما در آمریکای لاتین است که توسط مجله وزین علمی پژوهشی  پژوهش‌نامۀ ایرانی سیاست بین‌الملل دانشگاه فردوسی مشهد در شماره بهار و تابستان 1400 منتشر شده است.دراین پژوهش سعی داشته ایم از نگاهی دانشگاهی عملکرد و ماهیت دولت اوباما را با بهره گیری از نظریه بوروکراسی ارزیابی کنیم.براین باور فراتر از الگوهای مداخله گرایانه، و پلیسی حافظ نظم موجود و رایج ایالات متحده در پیجویی منافع ملی حداکثری خود با وجود آسیب زدن به منافع سایر ملت ها،دولت اوباما را براساس منابع مستند یکی ازدولت های متفاوت و منضبط در عملکرد بر اساس مشاوره جمعی و استفاده از عقل جمعی معرفی شده است.

او حداکثر بهره برداری از آرای نخبگان اداری،فرهنگی و نظامی و دانشگاهی  را همزمان با نظام مذاکراتی بر مبنای مصالحه و سازش و یا امتیاز دهی با جمهوریخواهان و دمکرات های کنگره را داشته است.او بر مبنای همین نظام موجود و به استناد راهبرد تغییر توانست در روابط با کوبا تحولی راهبردی پس از 70 سال تکرار سیاست ها ایجاد کند،ازایجاد تنش بیشتر با ونزوئلا پیشگیری کند و برجام را به سرانجام برساند،اگر مقایسه ای با سیاست های او با سیاست های آشفته و فردمحوری ترامپ انجام شود،می توان به علمی بودن الگوی استناد به بوروکراتیک او را تایید کرد.حتما رئیس جمهوری که کتاب های زیادی را مطالعه کند در منطق و نتیجه گیری با رئیس جمهور بی علاقه به مطالعه متفاوت خواهدبود.در این مقاله که متمرکز بر سیاست خارجی باراک اوباما در آمریکای لاتین است به مساله کوبا،ونزوئلا،مهاجرت و مکزیک،کلمبیا و پدیده قاچاق مواد مخدر،روابط با آرژانتین،برزیل و شیلی پرداخته شده است.در خاتمه برابر نقل مستقیم مقاله نتیجه گرفته شده است:

 - اوباما سعی کرد نظام مهاجرت را برای جلوگیری از صدمه به امنیت ملی ایالات متحده مدیریت کنند و لذا خط مشی متفاوتی در جذب نخبگان، آموزش در کشور مبدا، سازماندهی و قانونمند کردن نظام پذیرش مهاجر را در پیش گرفت، گرچه با مقاومت ساختار سیاسی نظارت و توازن کشور مواجه شد و کنگره بسیاری از تصمیمات او در زمینه ی مهاجرت را به دلایل مختلف تعلیق کرد.موضوع مهاجرت فرایند کشمکش ساختار بوروکراتیک ایالات متحده را به خوبی بازتاب می‌دهد.

- اوباما به تبعیت از ساختار سیاسی ایالات متحده باور به حیاط خلوت بودن آمریکای لاتین داشت، اما شیوه متفاوتی با تاکید بر مسئولیت پذیر کردن و مشارکت دادن به این کشورها درپیش گرفت تا از حجم بار و تعهد اضافی برای کشورش بکاهد و به دیدگاه همکاری جویانه و کسب مزایای ناشی ازآن در ساختاری لیبرالی معتقد بود و بنابراین به نظام مداخله ی سیاسی مستقیم اعتقادی نداشت، اما در مسائل جاری به شکل ضمنی با مداخله غیر مستقیم موافق بود که مهم ترین آن قضایای مربوط به کودتا در هندوراس بود.

- دولت تلاش کرد تا مشکلات منطقه راتاحدممکن از راه حل های دیپلماتیک و مذاکره مدیریت نماید. بازتاب این خط مشی حضور فعالانه در سازمان های چندجانبه ی منطقه ای و دیدارهای گسترده ی دیپلماتیک توسط او و مقامات دولتش بود که ساختار تکنوکرات‌ها را در اداره سیاست خارجی به درستی نشان می‌دهد.

- اوباما درباره ی تصمیم گیری در حوزه آمریکای لاتین متکی به ایده ها و ادراک قبلی خود از منطقه بود. شواهد حاکی است او از تیم قبلی دولت های دموکرات استفاده کرد و افراد باتجربه را به کار گمارد.

- منطق اوباما استمرار لیبرال دمکراسی همراه با چندجانبه گرایی و بین الملل گرایی در سطح جهان و افزایش مشارکت با متحدان بود ودر بخش های اقتصادی اوباما مشتاق و متمایل به همکاری های بین المللی و توافقات تجارت آزاد بود.

- اوباما تغییر رویکرد استراتژیکی را در قبال کوبا پس از هفتاد سال اعمال کرد که مهم ترین تحول در دوره ی وی محسوب شد. این تحول نشان داد او به شکلی واقعی معتقد به سیاست اعلامی است و تفاوت معناداری را با سایر روسای جمهور در عملی کردن شعارهای خود ایجاد کرد که بی سابقه بود.او در این روند از نظام بوروکراسی حاکم و قواعد آن بهترین استفاده را کرد.

 - درمساله ونزوئلا اوباما سیاست تحریم نرم، گفتار نرم را با صبر، تامل و متناسب با رفتار دولت ونزوئلا پیگیری کرد و تا زمان حضور در کاخ سفید از هرگونه ایجاد تنش و بالا بردن تصاعدی بحران خودداری کرد،لکن غیر مستقیم ونزوئلا را تحریم های اقتصادی کرد.

- درموضوع نگرش به شهروندان غیرآمریکایی و لاتینی تبارها اوباما رفتار انسانی و فاقد توهینی داشت که ناشی از آموزه های نیمکره گرایی و پایبندی حقوق بشری به دستور کار دموکرات ها بود،گرچه این منطق مانع پیگیری سیاست های ثابت ایالات متحده در قبال منافع ملی ثابت خود در سراسر جهان نشد. منطق مداخله البته متفاوت وجودداشته است. برخی مداخله ها در حوزه های منافع ملی تفاوت دیدگاه و دوگانه انگاری دررفتاررا نشان می دهد.(مقایسه توهین های مکرر ترامپ به این منطقه و اساسا به مقام انسان)

- اوباما برای کاهش مشکلات مکزیک به عنوان دروازه ورودی مهاجران از امریکای لاتین موافق پیشبرد پروژه ی نفتا بود و در مسیر تقویت آن گام بر می داشت.

 در نهایت اینکه در دوره وی کماکان شاهد استمرار دو روندپان آمریکانیسم و بولیواریانسیم  با وجود نوسان و تغییر رهبران در دو طیف چپ گرایی یا راستگرایی درآمریکای لاتین بودیم که در دو نگرش همکاری جنوب-جنوب و جنوب –شمال تجلی پیدا کرد. سیاست خارجی دولت اوباما نسبت به آمریکای لاتین با استناد به روندهایی چون مهاجرت، لابی های لاتینی، عناصرلاتینی کنگره و نقش اقتصادی مانند نفتا و سایر متغیرها مانند موادمخدر، جریان های مافیایی و یا اقتصادهای نوظهور و موثر منطقه ای مانند برزیل به عنوان مولفه های اساسی ذکر شد. براین مبنا سهم ساختار بوروکراسی و نقش نیروهای تکنوکرات مشاور و تصمیم گیری فردی بر مبنای الگوی عقلانی وبری مشخص است. شخص رئیس جمهور، کنگره، لابیست ها، شرکت های چندملیتی و نهادهای چندجانبه به عنوان بخشی از پیکره بوروکراسی و تکنوکرات ها و فرد موثر برتصمیم گیری هریک سهم مشخصی از فرایند شکل گرفتن و جهت گیری سیاست خارجی ایالات متحده را در آمریکای لاتین برعهده داشتند.

در مجموع روشن است که سیاست خارجی ایالات متحده نسبت به آمریکای لاتین در دوران اوباما، به تبع رویکرد نیمکره گرایان دموکرات ها و صرف نظر از برخی رفتارهای دوگانه ی خاص مانند موضوع هندوراس و یا مداخله غیرمستقیم و تحریمی، مبتنی بر رفتار نرم و صلح جویانه برای کاهش تنش و یا دست کم پرهیز از تصاعد تنش بوده است. این فرض براساس موضوع رفتار شناسی اوباما در موضوع مهاجران و ادبیات آن ها نسبت به غیرآمریکایی ها قابل اثبات است. رفتار سیاسی تغییر اوباما نسبت به کوبا یکی از عوامل رویکرد مثبت، همکاری جویانه ی مبتنی بر مزایا با تاکید بر رویکرد نیمکره گرایانه است.

موضوع مهم و جنجال برانگیز دیگر دیوار مرزی است. اوباما سعی بر رفع مشکل با افزایش مشارکت در منطقه و جذب نخبگان آمریکای لاتین در حوزه پژوهش و آموزش داشت که این رهیافت او را با سایر روسای جمهور متمایز کرد و مشخص است که اوباما و مشاورانش بیشترین بهره را از ساختار بوروکراتیک و پیچیده کشور با استفاده از مصالحه و گفت وگو با جمهوری‌خواهان بردند. ( آدرس مقاله در مجله بهار و تابستان 1400 پژوهش‌نامۀ ایرانی سیاست بین‌الملل دانشگاه فردوسی مشهد: https://irlip.um.ac.ir/article_40691.html )

 

سیاست خارجی بوروکراتیک دولت اوباما در آمریکای لاتین

https://irlip.um.ac.ir/article_40691.html

نویسندگان

 10.22067/IRLIP.2021.21431.0

چکیده

هدف مقاله حاضر، بررسی عملکرد سیاست خارجی دولت اوباما در آمریکای لاتین است. این مقاله در پی پاسخ‌گویی به این پرسش است که مبنای رفتار در سیاست خارجی دولت باراک اوباما کدام عوامل، مؤلفه‌ها، و معیارها بوده است. مقاله در بررسی خود به این نتیجه رسیده است که سیاست خارجی دولت باراک اوباما در آمریکای لاتین به‌تبع رویکرد نیمکره‌گرایان دموکرات، نرم، صلح‌جویانه، و مبتنی‌بر همکاری در چارچوب بین‌الملل‌گرایی لیبرالیستی بوده است. بررسی فرضیه، نیازمند شناخت رفتار سیاسی اوباما و دموکرات‌ها در منطقه و بررسی رویدادهایی است که بر سیاست خارجی ایالات متحده تأثیر گذاشته‌اند. اوباما با درپیش گرفتن سیاست تغییر در چارچوب بین‌الملل‌گرایی لیبرالی و روی آوردن به همکاری با جهان و به‌تبع آن با آمریکای لاتین، شیوۀ متفاوتی را در اعمال سیاست‌ها در مورد آمریکای لاتین درپیش گرفته است که تأثیر عمیق و متفاوتی بر ساختارهای سیاسی و اقتصادی منطقه گذاشت. یکی از مهم‌ترین تفاوت‌ها را می‌توان در تغییر سیاست راهبردی در مورد کوبا پس از هفتاد سال درگیری و دشمنی دانست که سرانجام سبب اتخاذ دیدگاه مسالمت‌جویانه در برابر این کشور شد. در گام بعد، دولت اوباما شایستگان و نخبگانی از مهاجران منطقه آمریکای لاتین را پذیرفت که ازآن‌میان می‌توان به پذیرش دانشجویان اشاره کرد. برایند تصمیم‌سازی در دولت اوباما ابتدا به نگرش‌های نظری پیشین او و سپس به دیدگاه‌های نظریه‌پردازان حزب دموکرات مربوط می‌شود که بازتاب آن در راهبرد تغییر، تجلی یافت.

 

Bureaucratic Foreign Policy of Obama's Administration in Latin America

Authors

1 . Assistant Professor of Regional Studies, University of Tehran

2 Ph.D. of Regional Studies, graduated from University of Tehran

 10.22067/IRLIP.2021.21431.0

Abstract

The current study examines the Obama administration’s foreign policy in Latin America. The research investigates the factors, components, and criteria of the Obama administration's foreign policy in the region. The study hypothesizes that the Obama administration’s Latin America foreign policy falls within the liberal internationalist ideology. Obama’s engagement diplomacy had a profound and different impact on the region's political and economic structures. For example, a strategic shift in relations with Cuba after 70 years of conflict made the US a positive image. In the next step, the Obama administration accepted immigrants from Latin America based on selecting candidates and elites, mainly from the students. The decision-making process in the Obama administration comes first to his former theoretical attitudes and then back to the views of Democratic

https://irlip.um.ac.ir/article_40691.html?lang=en

سراج منیر، گمشده امروز مسلمانان

هنگامی که نقشه جهان اسلام را در ذهن ترسیم می کنم، سراج منیر و بشارت دهنده بزرگ را در میان جهانی فرقه فرقه شده و راه گم کرده، کم فروغ و گمشده می بینم.

گویا زنگارهای در قلب و توفان خاک، این فانوس روشن را در خود دفن کرده و  از یادها برده است، و دلخوش به داشته های ناچیز خود شده اند.می بینم که هر نوزایی در بین مسلمانان ارتباط مستقیم به یافته این سراج منیر و پیوند به اخلاق بزرگ و کریم او دارد. وفات یا تولد پیامبر که میشود بیتابانه تمنای نوشتن می کنم.
کاش این رسول بزرگوار چون یارانش هر صبح از ما نیز می پرسید شب را چگونه به سر بردید و رویای عارفانه اتان چه بوده است؟ کاش مومنان خواستار فضل،برکت و رحمت، این چنین در وادی های حیرت رها نمی شدند.می خواهم افسوس نخورم، که زمانی بگذرد و من از پیامبر ننوشته باشم. پیامبر را مستقیم با اخلاق عظیم و سراج منیر میشناسم، چراغی روشن که براین باورم اگر مومنان و مسلمانان بخواهند بر آن ها نمایان خواهدشد.

چراغی روشن در زمانه ای که تاریک است، در زمانه ای که مهر پیامبر از یادها رفته است و در زمانی که کسی از پیامبر سراغی نمی گیرد. همیشه از خودم میپرسم چرا ما مسلمانان مهر پیامبر و تبسم او را از یاد برده ایم ؟چرا گرفتار حاشیه های فراوان و شبهات مختلف شده ایم؟ من پیامبر را سراسر تبسم به سان چشمه روان می شناسم. بارها از خود پرسیدم چرا اویس قرنی عاشق پیامبر شد و چرا پیامبر او را دوست داشت و از یمن اویس یاد می کرد؟ چرا رسول بزرگوار با دقت و حضوری خاص به همگان توجهی کامل می کرد؟ چرا جهان فرقه فرقه شده مسلمانان الگو و تعریفی از رفتار او نمی دهند.

کم کاری های درباره شناخت پیامبر فراوان است ،لکن یک جنبه و تصویر از زیست معنایی پیامبر پاسخی روشن برای همه ی این پرسش ها دارد.این است که رسول خدا با کردار و پندار یکسان خود به همه مومنان و مسلمانان در حیات مادی و خلقت خود آموخت، همواره به جست و جوی عرفان و حکمت در همین محیط زندگی ،با واکنشی مناسب و سالم در مسیر مستقیم برآیند تا سرانجام به قرب و بهشت واصل شوند،که برای هر مومن تسلیم شده ،پیش می آید.
اگر اویس قرنی را دوست داشت ، شاید به واسطه حکمت و برکتی بود که اویس از مراقبت شدید و جدی مادرش کسب کرد.حکمت و برکت از رفتار نیک و شایسته با خانواده،همسایه،دوستان و یتیمان به دست می آید،از گذشتن از نیکی هایی که بعد مسیر حرکت انسان را روشن می کند.پیام چراغ منیر همین حکمت زایی از درون صبر، نیکی، تبسم و حلم زاده می شود.
اخلاق پیامبر روشن، بی پیرایه و صادق در روزگار و محیط خود بوده است.در حکایتی از مثتنی معنوی می خواندم عربی کافر و شکم باره به خانه پیامبر رفت و بسیار تناول کرد. نیم شب جامه خود بسیار آلوده کرد. صبح دیدند که پیامبر جامعه او را می شوید.
پیامبر این حرکت را تعبیر به زادن حکمت از درون این رفتار نامید...
گفت آن دانم و لیک این ساعتیست
که دراین شستن بخویشم حکمتیست

منتظر بودند کین قول نبیست
تا پدید آید که این اسرار چیست؟

او به جد می شست آن احداث را
خاص ز امر حق نه تقلید و ریا

که دلش می گفت کین را تو بشو
که دراینجاست حکمت تو بتو.

آن عرب کافر از این رفتار پیامبر سهمگینانه از خواب گران بیدار و مسلمان می شود و این حکمت مستمر بر جان ما نو می شود. این است صبر و حلم برای آنانی است که  سراج منیر را در این دنیا خواهند دید،زیرا فیض پیامبر از کنار حوض مستمر بر مومنان جاریست.باید پیرایه ها و شبهات گفته شده بیگانگان درباره پیامبر را یکسره به دور بریزید و او را در آیینه ای صاف و ساده ،پاک و رحمانی ببینید.

مکرر گفته اند، قبل از اینکه پیامبر در واپسین روزهای زندگی از دنیا برود در منبرگفت:" قبل از شما می روم و شاهد شما خواهم بود، موعد شما با من بر سر حوض است که به راستی از همین جا که اکنون ایستادم آن را می‌بینم از اینکه  درکنار خدای، خدایان دیگری شریک بگیرید و از شما از آن نمی‌ترسم  اما بر شما از این دنیا میترسم از اینکه مبادا در راه منافع دنیوی با یکدیگر رقابت کنید" و این پیش‌بینی تلخ پیامبر از امت خود بود. پیش بینی تلخی که هم اکنون سراسر جهان اسلام را فرا گرفته است.البته مومنانی کم شمار هستند که به خداوند، پیامبر و آخرت ایمان یقین یافته دارند و دامن خویش را از آلودگی ها و فساد به دور کرده اند و خویشتنداری پیشه کرده اند، لکن بیشتر ما گرفتار دنیا طلبی هایی شده ایم و از راه پیامبر به دور، روز حسرت و بهشت را از یاد برده ایم که به وسعت آسمان ها و زمین است.  

چه کنیم پیمان شانگهای،برجام نشود!

مهمترین وجه و شرط حضور ایران در سازمان همکاری شانگهای کسب منافع اقتصادی و بهره مندی مردم از فواید این سازمان و یا سازمان های مشابه است، اگر قرار باشد مردم از حضور در ساختار و مزایای ناشی از تبادل اقتصادی گسترده و گردشگری ناشی ازآن بهره مند نشوند، ارزش چندانی نخواهد داشت.

عضویت ایران در پیمان شانگهای در اخبار و در سایه تحولات سیاسی انتخاب دولت جدید تقریبا گم و کم فروغ شد. در حالی که ایران به عنوان ناظر قریب چندین سال تقاضای عضویت در آن را ارائه داده بود و بنابراین عضویت را باید تصمیم کلان کشور در مقطع درازمدت تلقی کرد. ما باید از حضور ایران در هر ساختار منطقه ای که بتواند به هرشکل ممکن از منافع ملی کشور دفاع کند، با شرط مهمی استقبال کنیم. پیمان شانگهای از زمان تولد از درون ترتیبات مرزی ۱۹۹۷ شاهد انتقادهای جدی از سمت غرب و یا منتقدان داخلی بوده است. امتیاز حسین استاد روابط بین الملل دانشگاه مکزیکوسیتی در مقاله ای پژوهشی با عنوان ساختار شانگهای و حکمرانی آسیای مرکزی معتقد است :"منافع دولتی یا رهیافت میان دولتی انگیزه اصلی پشت پرده رشد و توسعه سازمان شانگهای بوده است و ممکن است سازمان شانگهای به خانه پوشالی و آماده ریزش تبدیل شود، مگر آنکه نهادهای سازمان بتوانند در مقابل چین و روسیه قد علم کنند، سازمان شانگهای بر اساس سه تهدید عمده گسترش ناتو به سمت شرق و حضور ایالات متحده در سرتاسر آسیای مرکزی، احیای اتحاد امنیتی ایالات متحده و ژاپن تهدیدات فراملی ناشی از رقابت قومیت، تروریسم و بنیادگرایی، قاچاق مواد مخدر و پولشویی بنا نهاده شود که در سازمان از تروریسم،افراط گرایی و جدایی طلبی تحت عنوان سه اهریمن نام برده می شود .اصول فکری شانگهای بر مشارکت و نه اتحاد، اعتماد، ارتباط، همکاری، همزیستی، منافع مشترک، احترام به تمدن های مختلف و تبعیت از منشور سازمان ملل در تعبیرضدتروریسم و ایجاد ساختار منطقه‌ای ضد تروریسم، عدم مداخله، منطقه‌گرایی و چندجانبه‌گرایی مبتنی است، بر این مبنا غربی ها از پیمان شانگهای به عنوان ناتوی شرق، وحشی شرق، نگهبان محله در یک منطقه ی ناامن محلی ،سازمان روسیه و امنیت همکاری در اروپا بر مبنای اتحاد اقتدارگرایان در ساختار کلان ضدآمریکایی تعریف می کنند."

البته بدیهی است دیدگاه این پژوهشگر و یا سایر دیدگاه های منتشر شده در دانشگاه های آمریکا، اروپا و یا رسانه ها ناشی از رویکرد تقابل گرایانه و یا ضدشرق ناشی از رقابت های قدرت های جهانی است.اما چند نکته برای کشور ما باید مورد توجه جدی باشد:

۱- همانگونه که روند برجام، روحی بر مبنای کاهش تخاصم و منازعه تاریخی و پذیرش صلح در روابط ایران داشت که باید از همه طرف ها رعایت می شد، پیمان شانگهای با وجود میان دولتی بودن و گسترش روزافزون رقابت های جهانی بین چین و روسیه با ایالات متحده، روحی بر مبنای اعتماد و عدم مداخله در امور کشورها دارد که کشورهای دارای روابط خوب در آسیای مرکزی با ایالات متحده را کنار روسیه و چین می نشاند.

۲- برای ورود به هر ساختار منطقه ای، ناچاریم برخی تغییرات در جهت گیری های داخلی را برای انطباق با این نوع سازمان ها بپذیریم.به عنوان پیمان شانگهای تعبیر رایج سازمان ملل درباره ضدتروریسم را پذیرفته است.

۳- سازمان شانگهای از زمان تشکیل به عنوان سازمان امنیتی، اکنون به سمت مشارکت های اقتصادی در حال پیشرفت است، لازم است تاکید کشور بیش از اینکه بر استفاده ابزاری در رقابت قدرت های جهانی به عنوان ماهیت ناتوگونه این سازمان باشد، بیشتر بر منافع اقتصادی متمرکز شود.

۴- لازمه و مقدمه حضور قدرتمند ایران، حل مشکلات مختلف با ایالات متحده و اروپا در حوزه های مختلف است، بدون مدیریت منازعات تاریخی قدرت مانور ایران دراین سازمان و یا سازمان های مشابه تاثیرگذار نخواهد بود.

۵- آنچه من از تمایل و عضویت ایران در این سازمان برداشت میکنم، تمایل به حضور در ساختار است، برای حضور و با قدرت عمل کردن در ساختار، ما باید برخی قواعد ساختار را پذیرفته و به آن عمل کنیم. در شرایطی که بیشتر کشورهای توسعه یافته و یا در حال توسعه در حال مشارکت و کارگروهی با یکدیگر برای تامین منافع اقتصادی و زیست بهتر شهروندان هستند، تکروی، بی اعتنایی و بی توجهی به کار گروهی با دولت های مستقر، معنایی جز انزوا و فقر بیشتر ندارد. کارگروهی و منطقه گرایی نیاز به اعتمادسازی در رفتار دارد. ما نیاز به اعلام پارادیم صلح به جهان داریم. (در یک استدلال ساده ،حتی ما اگر ادعای پیشرفت در امت و تمدن اسلامی هم داشته باشیم، باید مشکلات و اختلافات خود را با کشورهای مسلمان، فارغ از مذهب گرایی، حل و فصل کنیم.)

۶- مهمترین وجه و شرط حضور در این سازمان کسب منافع اقتصادی و بهره مندی مردم از فواید این سازمان و یا سازمان های مشابه است، اگر قرار باشد مردم از حضور در ساختار و مزایای ناشی از تبادل اقتصادی گسترده و گردشگری ناشی ازآن بهره مند نشوند، ارزش چندانی نخواهد داشت.

۷- در خاتمه امیدواریم این پیمان نقطه عطفی برای تولد منطقه گرایی اقتصادی و فرهنگی قدرتمندی بر مبنای اعتماد بین کشورهای این منطقه شود. پیش روی ما تاریخ تولد منطقه گرایی های قدرتمندی در اروپا، آمریکا و آمریکای لاتین است که از تجربیات آن ها بیاموزیم.