راهکارهایی برای ارتقای امنیت داخلی

آرمان امروز : بنیان‌های دولت پلورالیستی بر مبنای نظریه «قرارداد اجتماعی» بنا نهاده شده است. بر اساس دیدگاه جان لاک، وظایف اصلی و اولیه دولت باید در چارچوب همین نظریه بررسی و ریشه‌یابی شود. این نظریه، پایه و مبنای شکل‌گیری دولت‌های مدرن به شمار می‌رود.
بر اساس نظریه قرارداد اجتماعی، تنها یک عاملیت مقتدر می‌تواند در برابر ناامنی، بی‌نظمی و وضعیت طبیعیِ مبتنی بر ستم و استثمار، از شهروندان محافظت کند. بدون چنین عاملی، انسان‌ها به یکدیگر ستم می‌کنند و جامعه دچار بی‌ثباتی و هرج‌ومرج می‌شود. جان لاک در این زمینه می‌گوید: «هر جا قانون نباشد، آزادی نیز وجود ندارد.»
بر مبنای این دیدگاه، نخستین کارویژه دولت‌ها در نظریه قرارداد اجتماعی، ایجاد امنیت برای شهروندان است. دولت‌ها مکلف و متعهدند در قالب قراردادی که با مردم خود دارند، بستر امنی فراهم کنند تا شهروندان بتوانند در آن به فعالیت‌های گوناگون اقتصادی، فرهنگی و هنری بپردازند.
در این میان، افرادی نیز وجود دارند که مخل امنیت به شمار می‌روند و دولت‌ها موظف‌اند برای حفظ آرامش عمومی، مجموعه‌ای از عوامل و ابزارها را به‌کار گیرند. یکی از مهم‌ترین این عوامل، حاکمیت قانون است. اجرای شفاف و عادلانه قوانین و پذیرش آن از سوی همه شهروندان، پایه اصلی امنیت اجتماعی محسوب می‌شود.
عامل دوم، حضور نیروهای امنیتی مؤثر و قابل اعتماد است که در عرصه سیاست داخلی وظیفه حمایت از آزادی‌ها و حقوق مردم را بر عهده دارند. حضور چنین نیروهایی، حس امنیت را در جامعه تقویت می‌کند.
آموزش و آگاهی‌بخشی عمومی نیز از دیگر وظایف دولت‌ها و به‌ویژه قوه قضائیه است. در جوامع مدرن، اطلاع‌رسانی درباره جرایم، تهدیدات و روش‌های پیشگیری از آسیب‌ها از طریق رسانه‌ها و آموزش‌های عمومی انجام می‌شود. به‌ویژه در سال‌های اخیر، پلیس از طریق پیامک‌ها و اطلاعیه‌های مختلف، مردم را نسبت به تهدیدات سایبری و کلاهبرداری‌های اینترنتی آگاه می‌سازد.
از دیگر عوامل مهم، همکاری اجتماعی و مشارکت مردمی در حفظ امنیت است. در بسیاری از کشورها، گروه‌های محلی امنیتی با پلیس همکاری دارند و در شناسایی عوامل تهدیدکننده امنیت محله‌ها مشارکت می‌کنند.
به باور تحلیلگران، توسعه اقتصادی نیز از ارکان اصلی تأمین امنیت است. تحریم‌های گسترده اقتصادی در سال‌های اخیر سبب از بین رفتن فرصت‌های شغلی، افزایش فقر و کاهش دسترسی مردم به خدمات درمانی شده است. این شرایط، نسلی عصیان‌زده و ناراضی را پدید آورده که در اثر نابرابری‌های اجتماعی و شکاف طبقاتی، گاه به رفتارهای خشونت‌آمیز و جرایم مختلف روی می‌آورد. بنابراین، رفع تحریم‌ها، ایجاد اشتغال و کاهش فقر می‌تواند به کاهش ناامنی و آسیب‌های اجتماعی منجر شود.
دولت‌ها همچنین باید با تقویت زیرساخت‌های اجتماعی نظیر مراکز بهداشتی، آموزشی و تفریحی، زمینه ارتقای آگاهی عمومی و رفاه شهروندان را فراهم کنند. افزون بر آن، مدیریت بحران و بهره‌گیری از فناوری اطلاعات و هوش مصنوعی در حوزه امنیت، از الزامات دولت‌های مدرن به شمار می‌رود.
در مجموع، مجموعه‌ای از عوامل همچون فرهنگ‌سازی، پاسخگویی نهادها و توسعه اقتصادی می‌تواند بستر ایجاد امنیت پایدار را در جامعه فراهم کند. با این حال، تا زمانی که چالش‌های اقتصادی جوانان برطرف نشود، خطر فروپاشی‌های فردی، روانی و خانوادگی همچنان وجود دارد.
بر اساس این تحلیل، بخش بزرگی از آسیب‌های اجتماعی از جمله افزایش سرقت، قاچاق مواد مخدر و خشونت‌های شهری، ریشه در بحران‌های اقتصادی دارد. بنابراین، لازم است حکومت با اتخاذ تدابیر مؤثر و رفع تحریم‌ها، مسیر توسعه اقتصادی را هموار سازد تا جامعه به سمت ثبات، آرامش و امنیت پایدار حرکت کند.

https://armandaily.ir/?p=105868

اصولگرایان معتدل و تندروها

آرمان امروز : با شکل‌گیری جریان اصولگرایی در کشور، این جریان در کنار اصلاح‌طلبان به‌عنوان دو بال متوازن در سپهر سیاسی ایران رشد و حرکت کرد. در آن زمان بدنه اصولگرایی متشکل از چهره‌های شاخص، شناخته‌شده و از بنیانگذاران انقلاب بود که سال‌ها تجربه و فعالیت جدی در عرصه سیاسی داشتند. جریان اصولگرایی اساساً گرایش چندانی به افراط و تندروی نداشت و می‌توان گفت در کنار اصلاح‌طلبان، بر مدار عقلانیت و اعتدال حرکت می‌کرد.
با روی کار آمدن محمود احمدی‌نژاد در جایگاه ریاست‌جمهوری، نشانه‌های افراط و رادیکالیسم در بدنه اصولگرایی نمایان شد. پس از آن نیز جریان پایداری با رویکردی خاص و سخت‌گیرانه، خود را به‌عنوان بخشی از اصولگرایان معرفی کرد؛ جریانی که بر پایبندی غلیظ به احکام اسلامی تأکید می‌کرد.
امروز، پس از فراز و فرودهای متعدد، جریان اصولگرایی در وضعیت تازه‌ای قرار گرفته است. بخش عمده و اکثریت این جریان، دیدگاه‌هایی معتدل، متوازن و عقلانی دارند. این طیف به تفسیر رحمانی از اسلام باورمند است، برای مردم و نظرات آنان اهمیت قائل می‌شود و نوعی قرائت اجتماعی‌تر از اصولگرایی را دنبال می‌کند. در مقابل، گروه اقلیتی نیز وجود دارد که به دیدگاه‌های سخت‌گیرانه و رادیکال پایبند است؛ دیدگاهی که نه در میان عموم مردم و نه حتی در بدنه اصولگرایان، پایگاه قابل توجهی ندارد.
تفاوت رویکردها امروز در ارکان مختلف نظام سیاسی قابل مشاهده است. در قوه قضاییه، قوه مجریه و حتی مجلس شورای اسلامی، اصولگرایانی حضور دارند که با مردم همراهی می‌کنند، به مطالبات اجتماعی توجه نشان می‌دهند و با نگاهی اخلاقی و نرم‌تر عمل می‌کنند. در کنار آنان، گروه‌هایی نیز دیده می‌شوند که نسبت به مردم بی‌اعتنا هستند و نگاه سخت‌گیرانه و غیرمنعطف دارند. با این حال، به نظر می‌رسد گرایش عمومی در بدنه اصولگرایان و افکار عمومی جامعه، همسو با جریان عقلانی و معتدل است.
علاوه بر این، امروز اصولگرایانی قابل شناسایی هستند که در عرصه سیاست خارجی به تجارت آزاد و تعامل بین‌المللی معتقدند و در حوزه فرهنگ، سیاست‌های باز و منعطف‌تری را دنبال می‌کنند؛ رویکردی که حتی می‌توان آن را همسو با دیدگاه اصلاح‌طلبان دانست.
با این تحولات، به نظر می‌رسد ضرورت پیوند و تعامل میان اصولگرایان و اصلاح‌طلبان بیش از گذشته احساس می‌شود؛ پیوندی که می‌تواند بدنه تندرو و رادیکال اصولگرایان را کنار بزند و دوباره همان توازن و تعادلی را ایجاد کند که در دهه‌های گذشته میان این دو جریان سیاسی برقرار بود.
نمونه‌ای روشن از این همگرایی را می‌توان در موضوع برگزاری کنسرت همایون شجریان در میدان آزادی مشاهده کرد. بخشی از اصولگرایان نیز از این برنامه فرهنگی استقبال کردند؛ اتفاقی که نشان می‌دهد بدنه عقلانی و معقول اصولگرایان در حال نزدیک‌شدن به اصلاح‌طلبان است. چنین روندی می‌تواند بستر شکل‌گیری یک جریان متوسط و معتدل در کشور باشد؛ جریانی که قادر است حرکت‌های لازم در عرصه‌های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را پیش ببرد و مانع غلبه نگاه‌های افراطی در حکمرانی شود.

خودزنی تندروها

آرمان امروز- مبینا زرندی: غلامرضا قاسمیان، مهندس عمران از دانشگاه صنعتی شریف و دارای تحصیلات حوزوی، به‌تازگی با بازداشت در عربستان سعودی و سپس آزادی، به تیتر رسانه‌ها بازگشته است.
بر أساس شنیده ها، او از طراحان حمله به سفارت بریتانیا در تهران و همچنین از افراد فعال در حمله به سفارت عربستان سعودی در تهران معرفی شده است. گفته می‌شود که در حمله به سفارت عربستان، نقش مهمی را ایفا کرده است.
بازداشت وی در عربستان پس از انتشار سخنانی جنجالی رخ داد. او در اظهاراتی، عربستان سعودی را به مراکز «فحشا و فساد» تشبیه کرد و گفت: «از این به بعد لازم نیست ایرانی‌ها به آنتالیا بروند، همین‌جا مراکز فحشاست.» او همچنین حکومت عربستان را ادامه حکومت بنی‌امیه خواند.
این اظهارات موجی از واکنش‌ها را در فضای رسانه‌ای و سیاسی کشور برانگیخت. طیف تندرو و حمیدرسایی، نماینده مجلس شورای اسلامی اقدام عربستان در بازداشت قاسمیان را حمله به جریان مقاومت و ضدسازش در منطقه خواند.
در مقابل، جریان‌های میانه‌رو و اصلاح‌طلب ، موضع انتقادی داشتند. عباس عبدی ، فعال سیاسی خواستار محاکمه قاسمیان در ایران شد، حتی در صورتی که عربستان اقدامی انجام ندهد. بسیاری دیگر از چهره‌های سیاسی نیز بر لزوم پاسخگویی وی پس از بازگشت تأکید کردند.
در سطح رسمی، قوه قضاییه پیش از آزادی وی اعلام کرد بازداشت او را غیرقانونی می‌داند و خواهان پیگیری قانونی موضوع و بازگرداندن وی به کشور شد. در نهایت، قاسمیان آزاد شد.
در واکنش به مواضع وی، محمدرضا عارف، معاون اول رئیس جمهور، تأکید کرد که نظرات قاسمیان نظر شخصی اوست و ارتباطی با سیاست‌های رسمی جمهوری اسلامی ایران ندارد. همچنین سیدعباس عراقچی، وزیر أمور خارجه، با محکوم‌کردن اظهارات قاسمیان، آن‌ها را تهدیدی برای تلاش‌های دیپلماتیک ایران دانست.
غلامرضا قاسمیان در انتخابات ریاست‌جمهوری از سعید جلیلی حمایت کرده بود و مواضع انتقادی علیه مسعود پزشکیان داشت.
تحلیلگران امیدوارند که جریان عقلانیت در سیاست داخلی ایران تقویت شود و چنین رفتارهایی جایگاهی نداشته باشند.
حتماً. در ادامه، متن شما را به صورت یک گزارش مصاحبه‌ای با هادی اعلمی فریمان، کارشناس سیاسی تنظیم کرده‌ام. لحن رسمی، رسانه‌ای و مستند حفظ شده و در عین حال ساختار آن منسجم و خوانا شده است:
در پی حواشی مربوط به غلامرضا قاسمیان و بازتاب سخنان او در رسانه‌ها و افکار عمومی، هادی اعلمی فریمان، کارشناس مسائل سیاسی، در گفت‌وگویی به بررسی ریشه‌های فکری و ساختاری بروز چنین رفتارهایی پرداخت و بر ضرورت اصلاح نگاه‌های افراطی در ساختار سیاسی کشور تأکید کرد.
هادی اعلمی فریمان ، کارشناس سیاسی در گفت‌وگو با آرمان امروز با اشاره به ریشه‌های دوگانه در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اظهار داشت: ما در قانون اساسی با دو رویکرد مواجهیم؛ یکی توجه به رسالت انقلاب اسلامی در سطح جهانی و حمایت از محرومان، و دیگری مسئله ملی‌گرایی و منافع ملی. این دو وجه در مواردی با یکدیگر در تعارض قرار می‌گیرند و تا زمانی که این تعارض حل نشود، بستر برای فعالیت جریان‌هایی با قرائت فراملی و تندروانه همچنان باز خواهد ماند.
وی افزود: این افراد با استناد به همان قرائت انقلابی از قانون اساسی، فعالیت می‌کنند و حتی قدرت لازم را هم در برخی ساختارها دارند. بنابراین نمی‌توان مانع آن‌ها شد مگر اینکه تکلیف این تعارض در سیاست‌گذاری کشور روشن شود.
اعلمی فریمان با اشاره به لزوم بازبینی در مأموریت برخی نهادها و افراد در ساختار حاکمیت، تأکید کرد: «اگر حاکمیت واقعاً به دنبال صلح و همزیستی مسالمت‌آمیز و بهبود روابط با دیگر کشورهاست، باید نسبت به حذف یا اصلاح سازمان‌ها، ادارات و حتی افرادی که رسالت انقلابی فراملی خارج از ظرفیت کشور دارند، اقدام کند. چون عملکرد این‌ها منجر به ظهور چهره‌های رادیکال می‌شود که برهم‌زننده مناسبات خارجی و ایجادکننده شکاف در داخل‌اند.»
وی اظهار داشت:«در شرایطی که همه نهادهای حاکمیتی و به‌ویژه وزارت خارجه در تلاش هستند تا مذاکرات به نتیجه برسد و تحریم‌های ظالمانه کاهش یابد، اظهارات چنین افرادی نه‌تنها مشکوک است، بلکه باید مورد توجه نهادهای اطلاعاتی قرار گیرد. به نظر می‌رسد برخی از این رفتارها مستقیماً امنیت ملی را تهدید می‌کند.»
این کارشناس مسائل سیاسی در ادامه گفت: «عناصر رادیکال مجازند عقاید خود را داشته باشند و آن را در سطح شخصی و خانوادگی ترویج کنند، اما نمی‌توانند آن را به کل کشور تعمیم دهند. وقتی یک فرد با یک قرائت خاص، تمام ساختار کارشناسی و عقلانی نهادهایی مانند شورای عالی امنیت ملی یا دستگاه‌های سیاست‌گذار را تخریب می‌کند، باید با حساسیت پیگیری شود. این افراد نه تنها مصالح ملی را درک نمی‌کنند، بلکه آن را به سخره می‌گیرند و در تضاد با منافع عمومی حرکت می‌کنند.»
اعلمی فریمان افزود: «افکار عمومی نیز چنین رفتارهایی را نمی‌پذیرد. این افراد نزد مردم جایگاهی ندارند و عامل افزایش هزینه‌های سیاسی، اجتماعی و حتی اقتصادی برای دولت و ملت هستند. نگاهی به واکنش‌ها در شبکه‌های اجتماعی و حساسیت قوه مجریه نسبت به رفتارهای اخیر این افراد، گواهی بر انزوای آنان در سطح جامعه است.»
وی در ادامه به اظهارات منتشرشده درباره مکه و مدینه واکنش نشان داد و تصریح کرد: «مطالبی که برخی چهره‌های رادیکال درباره این اماکن مقدس مطرح کرده‌اند، کاملاً بی‌اساس و کذب است. تاکنون هیچ گزارشی مبنی بر اجرای اصلاحات فرهنگی در مکه و مدینه منتشر نشده و چنین ادعاهایی صرفاً جنجال‌آفرین و غیرواقعی است.»
این کارشناس سیاسی همچنین بر ضرورت بازنگری در حضور این افراد در رسانه‌ها تأکید کرد و گفت: «زمان آن رسیده که صداوسیما و سایر تریبون‌های رسمی، بلندگوی چنین قرائت‌هایی نباشند. تجربه نشان داده که این افراد جز آسیب به امنیت ملی، دستاوردی نداشته‌اند.»
او در بخش دیگری از سخنان خود به تجربه تاریخی پیامبر اسلام اشاره کرد و اظهار داشت:«نگاه پیامبر به سیاست خارجی، مبتنی بر صلح، همزیستی و تعامل با همه ملت‌ها بود. هدف نهایی قرآن، تحقق حیات طیبه، آبادانی و اخلاق است، نه جنگ دائمی و فلاکت. هر قرائتی غیر از این، به انحراف از مسیر اصلی دین منجر می‌شود.»
اعلمی فریمان در پایان به تحولات فناوری و ضرورت به‌روزرسانی روش‌های تبلیغ دین اشاره کرد و اظهار داشت: «تبلیغ دین دیگر نمی‌تواند از مسیر سخت‌افزاری و قهرآمیز گذشته پیروی کند. در عصر دیجیتال، هوش مصنوعی و مناظرات فرهنگی، ما به مبلغینی باسواد، آگاه و به‌روز نیاز داریم که بتوانند با استدلال وارد گفت‌وگو با جهان شوند. تقابل فکری با جریان رادیکالیسم نیز نیازمند نهادهای مدنی، تقویت فرهنگ گفت‌وگو، ترویج صلح، حقوق بشر مبتنی بر آزادگی حسینی و مقابله با فقر و نابرابری است.»
«افکار عمومی امروز دیگر پذیرای قرائت‌های خشن و انحصاری نیست. نظام سیاسی هم باید از تریبون‌دادن به این جریان‌ها فاصله بگیرد، چرا که تجربه نشان داده، تنها نتیجه آن آسیب به امنیت ملی بوده است.»

https://armandaily.ir/?p=91687

تندروها عقب‌نشینی کردند؟

آرمان امروز- عرفان بیوک‌نژاد: پس از سال‌ها نوسان پرهزینه در سیاست خارجی، دور تازه‌ای از گفت‌وگوها میان ایران و ایالات متحده کلید خورده است؛ فرآیندی که اگرچه با تهدیدها و محدودیت‌های فراوان همراه است، اما نشانه‌هایی از واقع‌گرایی و آینده‌نگری را در تصمیم‌سازی کلان کشور بر جای گذاشته است. در این وضعیت، گروه‌هایی که پیش‌تر با فریادهای بلند مخالفت، هر طرح گفت‌وگو را «خیانت» می‌دانستند، اکنون چهره‌ای متفاوت به خود گرفته‌اند؛ از یک‌سو در ظاهر لب به تمکین گشوده، ولی از سوی دیگر با هجمه‌های رسانه‌ای، فشارهای سیاسی و پرونده‌سازی، دستگاه اجرایی را در پیشبرد مذاکرات تحت‌فشار قرار می‌دهند.
در پیمایش‌های انتخاباتی اخیر، محبوبیت جریان تندرو با افت قابل‌توجهی مواجه شده است. مردم در صندوق‌های رأی بارها به اصلاح‌طلبان و میانه‌روها تمایل نشان داده‌اند و واژه‌هایی چون «غرب‌زده» و «وابسته» نیز کارکرد خود را از دست داده‌اند. از این رو، گفتمان تندروانه دیگر جذابیتی برای افکار عمومی ندارد و گام هم‌راستا با مذاکرات می‌تواند در نگاه عمومی به مثابه برگ برنده‌ای در رقابت با جناح مقابل تلقی شود. این ابزار سیاسی، بیش از هر چیز، در خدمت بازی شطرنج قدرت داخلی است.
فشار تحریم‌ها و مشکلات اقتصادی باعث شده است آنان برای کاهش رنج مردم و حفظ مشروعیت نظام در ظاهر همراهی کنند. افت محبوبیت تندروها و تمایل رأی‌دهندگان به جریان‌های گفت‌وگو محور انگیزه سیاسی دیگری برای تغییر مواضع آنها بوده است. تحولات منطقه‌ای و نیاز به تعامل دیپلماتیک مصالحه‌ای را که مصلحت ملی و امنیت کشور را تضمین می‌کند، ضروری ساخته است. حمایت منطقی نخبگان و شفاف‌سازی اهداف ملی می‌تواند رفتار دورویانه تندروها را خنثی کند.
هادی اعلمی فریمان، کارشناس سیاسی به روزنامه آرمان امروز گفت: در خصوص مسئله تندروها، چند نکته وجود دارد که به نظر می‌رسد موجب شده است این گروه‌ها از مخالفت‌های پیشین خود دست بردارند. نخستین نکته آن است که با توجه به اینکه خط‌مشی مذاکره با ایالات متحده آمریکا، در مجموع با موافقت نظام سیاسی کشور اتخاذ شده و حاکمیت، نهایتاً در نهادهای بالادستی نظیر شورای عالی امنیت ملی، شورای امنیت کشور و همچنین نهادهایی همچون شورای روابط خارجی، پس از اخذ نظر کارشناسان و اندیشکده‌ها، به این جمع‌بندی رسیده است که مذاکره با آمریکا به‌صورت قطعی آغاز و وارد فاز تعامل و صلح شود.
وی ادامه داد: بنابراین گروه‌های تندرو و چهره‌های شاخص آنان نیز ناگزیر به تبعیت از این تصمیم نظام شده‌اند. به گونه‌ای که اگر این گروه‌ها در شرایط حاضر همچنان بر مخالفت خود اصرار ورزند، این مخالفت، در واقع به‌نوعی مخالفت با کل نظام سیاسی تلقی خواهد شد. به نظر می‌رسد این مهم‌ترین دلیل عقب‌نشینی آنان از مواضع پیشین باشد. دومین نکته، فشار اقتصادی است. فشارهای اقتصادی شدید می‌تواند در هر کشوری منجر به شکل‌گیری بحران‌های سیاسی شود. به نظر می‌رسد تندروها به این نتیجه رسیده‌اند که چنین بحرانی، به‌ویژه اگر ناشی از استمرار تحریم‌ها باشد، می‌تواند مستقیماً نظام سیاسی را تحت تأثیر قرار دهد. از همین رو، این گروه‌ها به‌منظور کاهش فشار اقتصادی و رفع تحریم‌ها، به مذاکرات تن داده و از مخالفت‌های پیشین خود صرف‌نظر کرده‌اند.
این کارشناس سیاسی متذکر شد: سومین مسئله، محاسبه‌ای سیاسی است؛ برخی از تندروها ممکن است به این نتیجه رسیده باشند که این‌بار، برخلاف گذشته، همراهی با روند مذاکرات می‌تواند موقعیت سیاسی آنان را در رقابت با جناح مقابل تقویت کند. در واقع، آنان ممکن است مذاکره را به ابزاری برای حفظ توازن قوا در عرصه داخلی تبدیل کرده باشند. با توجه به بیزاری عمومی از جریان تندرو در میان افکار عمومی و فاصله‌گیری مکرر مردم از این جریان در صندوق‌های رأی، همراهی با مذاکرات ممکن است به کسب محبوبیت بیشتر در میان مردم و بهبود جایگاه این گروه در رقابت‌های سیاسی کمک کند. به‌ویژه آنکه جناح اصلاح‌طلب، به طور سنتی، رویکردی مذاکره‌محور داشته و از این منظر در افکار عمومی از محبوبیت بیشتری برخوردار
است.
وی ادامه داد: چهارمین نکته، تغییر در سیاست‌های بین‌المللی و تحولات منطقه‌ای است. در سال‌های اخیر، تحولات مهمی در کشورهایی مانند عراق، لبنان و سوریه رخ داده است. این تغییرات، لزوم بازنگری در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران و حرکت به سمت تعامل و مذاکره را بیش از پیش آشکار کرده‌اند. کاهش یا تضعیف اهرم‌های فشار ایران در منطقه نیز ممکن است یکی دیگر از دلایلی باشد که تندروها را به پذیرش اصل مذاکره واداشته است.
اعلمی فریمان در نهایت خاطر نشان کرد: احتمال هرچند ضعیفی نیز وجود دارد که برخی از این افراد به این جمع‌بندی رسیده باشند که حفظ منافع ملی و امنیت کشور، در شرایط فعلی، ایجاب می‌کند که مسیر مذاکره و تعامل با دیگر کشورها در پیش گرفته شود.

https://armandaily.ir/?p=86923

پیامدهای ریاست جمهوری ترامپ(تلاطم امریکای ترامپی)/(10) قسمت پایانی

­در قسمت پایانی این مجموعه برنامه به عملکرد ترامپ از دیدگاه اندیشکده های آمریکایی و انگلیسی می پردازیم.

مناسبات دونالد ترامپ رئیس جمهور سابق آمریکا با اندیشکده های امریکایی به مانند مناسباتش با رسانه ها عمدتاً منفی و پر چالش بود. امروزه اندیشکده ­ها در آمریکا نقش روزافزونی در تاثیرگذاری بر سیاست سازی این کشور دارند. اغلب این اندیشکده ها در دوره ترامپ عمدتا تلاش داشتند وی را مجاب سازند که در سیاستهای سلیقه ای خود تعدیل کند. بنابر سوابق تاریخی و شواهد متعدد، سیاستمداران آمریکایی قبل از ترامپ به یافتهها و توصیه های این مراکز بیشتر اهمیت می دادند و حتی در بسیاری از موارد راهکارهای پیشنهادی آنان را در تصمیم گیری­های خود لحاظ می­کردند. تاثیر اندیشکده‌های آمریکایی بر سیاست خارجی این کشور را می‌توان به این دلایل تشریح کرد: اول اینکه آنان بعضاً بیش از یک قرن سابقه فعالیت دارند و این سابقه نسبتاً طولانی و تلاش در تاثیرگذاری، امکان دخیل بودن در سیاست سازی را برای آنان فراهم می کند. دومین دلیل، غیردولتی بودن برخی از آنها و استقلال نسبی از دولت می باشد. تعدد اندیشکده های امریکایی، که 25 درصد کل اندیشکده های جهانی را تشکیل می دهند دلیل سوم تاثیر این اندیشکده ها در تصمیم سازیهای داخلی و خارجی در امریکا تلقی می شود. در ادامه به بررسی نظرات کارشناسان و تعدادی از این اندیشکده ها در موارد مختلف سیاست امریکا در دوره ترامپ می پردازیم. مرکز مطالعات آمریکا (ussc ) در خصوص تضعیف قدرت نظامی امریکا در دوره ترامپ و تاثیر قطبی سازی در آن می نویسد: حزب گرایی فزاینده و قطبی سازی اجتماعی، در زمان ترامپ به شدت نمود پیدا کرد که این موضوع تبعات منفی در حوزه های سیاسی و نظامی داشته است. تقویت قطبی گرایی در دوره ترامپ رسیدن به اجماع برای تعیین اولویت ها در تخصیص بودجه را دشوار ساخت. آمریکا با کسری های فزاینده و رشد سطح بدهی عمومی مواجه است و به دلیل قطبی سازی عرصه سیاست، اقدامات اجرایی برای اصلاح این چالشها کُند بوده است. در صورت تداوم این روند، بخش اندکی از بودجه فدرال برای پنتاگون باقی خواهد ماند. از دیدگاه اندیشکده «مرکز مطالعات امریکا»، رشد تورم در دوره ترامپ، منابع مالی اندکی را برای پنتاگون باقی گذاشت، حال آنکه توصیه هایی برای توسعه و نوسازی سیستمهای تسلیحاتی آمریکا به صورت جدی مطرح شده بود. چندین دهه است که آمریکا دارای نیرو و تجهیزات نظامی مستهلکی است که این روند خصوصاً با سیاست های دونالد ترامپ سرعت گرفته و به اندازه کافی آماده، مجهز یا در وضعیتی نیست که مناسب رقابت در اقیانوس هند و آرام و سایر نقاط راهبردی جهان باشد. مرکز مطالعات آمریکا ussc در ادامه گزارش می نویسد: در دوره ترامپ در برخی سطوح آمادگی نیروهای نظامی، اقداماتی برای بهبود امور انجام شد اما چالشهای ساختاری در ارتش باقی ماند. زیرساختهای نظامی ایجاد ساخته شده در دهه 80 فرسوده­ تر شده اند و نگهداری و تامین آنها پرهزینه تر شده است؛ و دولت ترامپ نیز به دلیل کمبود منابع از تامین این هزینه ها طفره می رفت. این در شرایطی است که بسیاری از پایگاههای عملیاتی آمریکا و متحدانش در اقیانوس هند و آرام در معرض حمله موشکی احتمالی چین بوده و فاقد زیرساخت قدرتمند است. استقرار نیرو و تجهیزات نظامی متناسب با اقتضائات جنگ احتمالی نیست و بطرز نگران کننده ای قابلیت نظامی آمریکا در دوره ترامپ و پس از آن نیز افت شدید داشته است.مرکز پژوهشی پیو pewresearch نیز با استناد به نظر سنجی از افکار عمومی، گزارشهایی از افزایش بی اعتمادی به ترامپ در داخل و خارج از امریکا منتشر کرده است. موسسه پیو در گزارشی در سال 2018 به شکل گیری نگاهی در داخل و خارج امریکا اشاره کرد که سیاستهای اتخاذ شده توسط ترامپ را کاملا منفعت طلبانه و نافی منافع کشورهای دیگر می دانست. بر اساس گزارش موسسه پیو فقط 18 درصد اروپائیان نسبت به ترامپ نظر مثبت دارند، در حالیکه 82 درصد به وی اعتماد ندارند. اندیشکده امریکایی فارن افرز، نیز شکاف و دودستگی در مسائل مهم سیاست خارجی را از جمله پیامدهای دوره ترامپ می داند. این اندیشکده پس از انتخاب جو بایدن، وضعیت امریکا را اینطور توصیف می کند: هم اکنون آمریکا در مسائلی چون چند جانبه گرایی، تغییرات اقلیمی و تروریسم بیش از هر زمان دیگری دچار دودستگی و اختلاف است. با شدت گرفتن فضای دو قطبی در آمریکا در دوره ترامپ، اختلافات حزبی به سیاست خارجی نیز کشیده شد، حال آنکه در آمریکا سیاست خارجی کمتر از سیاست داخلی دو قطبی شده بود اما نظرسنجی های عمومی حکایت از اختلافات روزافزون میان دموکرات ها و جمهوریخواهان در امور خارجی نیز دارد. تشدید فضای سیاسی دو قطبی امریکا در دوره ترامپ، سیاستمداران را از پرداختن به مهمترین مسائل مربوط به سیاست خارجی در چارچوب همکاری دو حزبی باز داشت. کارشناسان اندیشکده انگلیسی چتم هاوس نیز معتقدند که دونالد ترامپ سیاست خارجی آمریکا، را برای همیشه تغییر داده است. از دیدگاه چتم هاوس، به دلایل زیادی، بعید است که بازگشت آمریکا به چندجانبه‌گرایی و استقبال از ارزش‌های ادعایی دموکراتیک، به معنای بازگشت آن به جایگاه سابق خود باشد. از دیدگاه این اندیشکده، موقعیت آمریکا در اقتصاد جهانی کاهش‌یافته، موقعیت چین قوی‌تر شده و جهان از جنبه‌های مختلف به ضرر آمریکا تغییر کرده است. از دید چتم هاوس، هرچند که بایدن احتمالاً می‌تواند آمریکا را به دیپلماسی بین‌المللی بازگرداند اما احیای موقعیت سابق این کشور دشوار خواهد بود. لری دایموند استاد علوم سیاسی در دانشگاه استنفورد اعتقاد دارد: ترامپ رییس‌جمهور اسبق آمریکا که حساب رفتارهای غیر‌دموکراتیک ­اش از دست در رفت؛ نمونه ای از سیاستمدارانی است که اقداماتش همانند حاکمان خودکامه و مستبدی بود که در تلاش برای خفه کردن دموکراسی در کشورهایشان، گام به گام انجام داده‌اند. در نهایت اندیشکده انگلیسی چتم هاوس اذعان می کند، هر چند که جو بایدن سعی در برگرداندن قطار از ریل خارج شده سیاست امریکا پس از دونالد ترامپ دارد و حتی فعالیتهایی را نظیر بازگشت آمریکا به توافق اقلیمی پاریس، سازمان بهداشت جهانی و شورای حقوق بشر سازمان ملل را انجام داده است اما با این‌حال، تناقض بالقوه در سیاست خارجی دولت بایدن هم‌اکنون نیز از جمله در غرب آسیا و در ارتباطات امریکا با کشورهای دیکتاتوری مشهود است.

پیامدهای ریاست جمهوری ترامپ(7) سیاست خارجی در قبال چین

روسای جمهور ایالات متحده از حزب جمهوریخواه یا دموکرات در دوران معاصر، همواره دیدگاه‌های مختلفی از همکاری تا رقابت و حتی تقابل نسبت به چین و رشد قدرت سیاسی و اقتصادی این کشور داشته اند. قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، چین به عنوان قدرتی ضعیف تر در جهان دوقطبی به شمار می‌رفت و اهمیت چندانی در محاسبات دو قدرت غرب و شرق نداشت، در آن مقطع، چین بیشتر به لحاظ نگرش سوسیالیستی، در بلوک اتحاد جماهیر شوروی محسوب می شد اما پس از فروپاشی شوروی در سال 1991 و پیگیری جهان تک‌قطبی توسط واشنگتن، آمریکایی ها به شدت از ظهور چین به عنوان قدرت جهانی ابراز نگرانی کردند و همواره سعی در مهار این کشور داشتند.

طی سه دهه اخیر، دیدگاه های مختلفی راجع به چگونگی برخورد با چین در ایالات متحده شکل گرفته است. مهمترین این دیدگاه‌ها، دیدگاه مهار چین می باشد. این دیدگاه معتقد است که چینی‌ها در آینده ممکن است قدرتی برابر و یا حتی با رشد اقتصادی سریع‌تر از ایالات متحده داشته باشند، بنابراین دولت های مختلف امریکا بویژه در سال‌های اخیر سعی در پیگیری دیدگاه های رقابتی و تقابلی با چین در حوزه‌های مختلف داشته اند. دولت ترامپ همین رویه بویژه در بعد تقابلی آن را پیش گرفت. دونالد ترامپ در فرایند تبلیغات ریاست جمهوری، سیاست تهاجمی و تجدید نظرطلبانه خود را از منظر ملی گرایی اقتصادی علیه چین مطرح نمود.

از دیدگاه ترامپ، باید با ایجاد موانع تجاری بر سر تولید کالاهای چینی از قبیل افزایش تعرفه های گمرگی بر کالاهای وارداتی چینی، از تولید امریکا حمایت کرد. از دیدگاه ترامپ اگر چین از مزایای پیوستن به سازمان تجارت جهانی سود برده است درعوض کارگران آمریکایی بیکار شده اند. در بین روسای جمهور آمریکا، ترامپ غیردوستانه ترین رویکردها را دربرابر چین از خود نشان داد و حتی رویکرد تجاری چین را تجاوز کارانه دانسته است. وی بر آن باور بود که آمریکا با میدان دادن بیش ازحد به قدرت های اقتصادی نوپا، بازارهای جهانی بیشتری را به آن ها واگذار می کند. به نظر می رسد این رویکرد ترامپ، برآمده از نگاه مرکانتلیستی وی به تجارت خارجی به عنوان یک بازی با نتیجه برد و باخت است.

محور دیگر سیاست تجدیدنظرطلبانه ترامپ علیه چین، تأکید وی بر روابط با تایوان و عدم تبعیت از سیاست چین واحد بود، البته وی پس از تشکیل کابینه همانند دیگر رؤسای جمهوری آمریکا با شیوه عملگرایانه از سیاست چین واحد تبعیت نمود. این امر به نوعی نشانگر درک جدید ترامپ از ساختار نظام بین الملل و معادلات قدرت منطقه ای و جهانی است. البته نقش وزرات امور خارجه در تعدیل سیاست خارجی ترامپ بویژه در دوره رکس تیلرسون مؤثر بوده است. از دیدگاه رکس تیلرسون، وزیر امور خارجه وقت، "اهداف روابط آمریکا و چین نه ستیز و نه تقابل بلکه همکاری برد ـ برد و رعایت ملاحظات متقابل است." این در شرایطی است که در دوره حضور مایک پمپئو در وزارت امور خارجه امریکا، تقابل در روابط امریکا با چین به شدت افزایش پیدا کرد.

مهمترین فاکتور در مناسبات امریکا و چین در دوره ترامپ، مسائل اقتصادی بود. این دو کشور از سال 1979 بیشترین حجم مبادلات تجاری را با یکدیگر داشته اند و حجم تجارت دو کشور به جز در مواقعی خاص و یا بحران های اقتصادی، همواره رو به رشد بوده است، به طوری که صادرات چین به آمریکا طی سالهای 2009 تا 2018 حدودا 5/1 برابر و واردات چین از آمریکا طی همین دوران 7/1 برابر شده است. تا پیش از آغاز جنگ تجاری آمریکا علیه چین میزان صادرات چین به آمریکا معادل 540 میلیارد دلار و میزان واردات چین از آمریکا معادل 120 میلیار دلار بوده است؛ این در حالی است که در سال 2019 به دلیل آغاز جنگ تجاری و تعرفه ای بین دو کشور صادرات و واردات چین به و از آمریکا به ترتیب به 419 و 98 میلیارد کاهش پیدا کرد.

آمریکا در دوره ترامپ با تاکید برناعادلانه بودن روابط تجاری خود با چین، شروع به جنگ تجاری کرد. انتقادات ترامپ بر دو موضوع متمرکز بود. اول: تراز تجاری منفی بیش از 300 میلیارد دلاری در تجارت با چین. دوم: شیوه انتقال ناعادلانه فناوری ها و موسسات تولید فناوری از آمریکا به چین. برای این منظور چین برخی شرکت های فناوری آمریکایی و غیرآمریکایی را که در زمینه صنایع کلیدی مثل صنایع نیمه هادی و روباتیک فعالیت میکردند؛ خریداری کرده بود که این موضوع با انتقاد ترامپ همراه بود.

بعد از حدود یک سال و نیم تنش در روابط تجاری چین و آمریکا از ژوئیه 2018 تا ژانویه 2020 ، توافقنامه اقتصادی و تجاری بین ایالات متحده و چین در واشنگتن به امضا رسید و از 14 فوریه 2020 لازم الاجرا شد؛ طبق این توافقنامه، ایالات متحده تا حدودی تعرفه های مقرر در بند 301 قانون تجارت 1974 را کاهش داده و یا به حالت تعلیق در می آورد. در واقع تعرفه های گمرکی ۱۵ درصدی آمریکا که برای حدود ۱۸۰ میلیارد دلار از «واردات آمریکا از چین» تعیین شده است؛ به نصف کاهش یافت. آمریکا همچنین اعلام کرد که تعرفه های گمرکی ۲۵ درصدی وضع شده بر ۲۵۰ میلیارد دلار از واردات آمریکا از چین همچنان به قوت خود باقی خواهند ماند. آمریکا لغو این تعرفه های گمرکی جدید را موکول به مراحل بعدی توافق تجاری بین دو کشور کرد؛ در مقابل چین نیز نرخ تعرفه هایی که بر واردات آمریکا اعمال کرده بود، را حفظ کرد.

براساس توافقنامه واشنگتن، چین می بایست واردات کالاها و خدمات آمریکایی را طی 2 سال حداقل به 330 میلیارد دلار می رساند. یعنی حداقل 200 میلیارد دلار بیش از سطح صادرات آمریکا به چین در سال 2017 . چین باید در 4 گروه محصولی اقدامات لازم را برای افزایش واردات در امریکا اجرا می نمود؛ در عین حال چین متعهد شد که اصلاحات ساختاری را در نظام اقتصادی و تجاری، حقوق مالکیت معنوی، اسرار تجاری، علائم تجاری، سیاست های کشاورزی، سیاست ارزی، خدمات مالی و انتقال فناوری انجام دهد. سیاست های سختگیرانه ترامپ در قبال چین، حتی موجب تغییر مناسبات به سود اروپا شد. در واقع جنگ تجاری که با سیاست های ترامپ آغاز شد، فرصت بی سابقه ای را برای نزدیک شدن چین و اتحادیه اروپا در زمینه هماهنگی جهت حمایت از قوانین تجارت بین المللی و چندجانبه گرایی در برابر یکجانبه گرایی ترامپ فراهم نمود. از این منظر در داخل امریکا انتقادات متعددی به رویکرد ترامپ در قبال چین مطرح شده است.

در مجموع ترامپ در راهبردهای کلان ایالات متحده همچون اسلاف خود حفظ هژمونی ایالات متحده را دنبال کرده و در برابر شکل گیری یک دولت قوی بعنوان رقیب همچون چین از خود واکنش نشان داد. ترامپ در مواجهه با چین بیشتر سعی کرد به صورت یکجانبه با افزایش توان و قابلیت نظامی خود به خصوص در حوزه آسیا پاسیفیک و دریای جنوبی چین و شروع جنگ تجاری و تعرفه ای در بُعد اقتصادی، چین را موازنه و مهار نماید.

«آن بورن کروگر» معاون سابق صندوق بین‌المللی پول در مطلبی برای پایگاه تحلیلی پراجکت‌سیندیکیت با عنوان «استراتژی شکست خورده آمریکا در قبال چین» استدلال کرده است که: استراتژی واکنشی آمریکا با هدف مهار رشد فزاینده چین، در دولت ترامپ شکست خورد و تداوم آن در دولت بایدن نیز محکوم به شکست خواهد بود. امریکا برای موفقیت در رقابت با چین باید یک استراتژی تهاجمی را جایگزین استراتژی تدافعی خود کند.

ترامپ اگرچه توانست در حوزه نظامی، فاصله قدرت نظامی ایالات متحده را در برابر چین تا حدودی حفظ نماید، اما در حوزه اقتصادی نه تنها نتوانسته مانع استمرار رشد چین و یا کاهش آهنگ رشد آن شود، بلکه حتی  شواهد آماری نشان از شکست سیاست ترامپ در مهار استمرار رشد اقتصادی چین بویژه در دوره همه گیری بیماری کووید 19 دارد. علیرغم تلاش های ترامپ، پکن به سادگی توانست محصولات مورد نیاز خود را که از آمریکا وارد می کرد. با واردات محصولات کشاوزی از برزیل و دیگر کشورها جایگزین کند، اما ایالات متحده نتوانست چنین اقدامی را به انجام برساند. لذا در جنگ تجاری دو کشور در ازای هر کاهش 4 میلیارد دلاری صادرات چین به آمریکا، حدود 11 میلیارد دلاراز صادرات آمریکا به چین کاهش یافت.

 علاوه بر آنچه ذکر شد، سیاست های یکجانبه ترامپ، جایگاه بین المللی آمریکا را دچارآسیب کرد. بگونه ای که حتی اعتماد متحدین اصلی و قدیمی آمریکا را کاهش داد. همین موضوع به میزان توانایی امریکا در مصاف با چین بویژه در حوزه اقتصادی و تجاری تاثیر منفی گذاشت. در واقع گرچه در دوره ترامپ، مراکز و اندیشکده های امریکایی بیش از هر دوره ای، چین را به عنوان یک تهدید برای امریکا بازنمایی کرده اند اما امریکا در عمل نتوانسته به اقدام جدی علیه چین دست بزند.

پیامدهای ریاست جمهوری ترامپ (6) پیامدهای انتخاب ترامپ در سیاست خارجی

با توجه به رویکرد سیاسی دونالد ترامپ، یکی از بیشترین تمرکزهای ترامپ در حوزه مسائل سیاست خارجی بوده است. مسائل کره شمالی، سوریه، چین، روسیه، عربستان سعودی و ایران بیشترین نگرانی و حوزه عمل وی در حوزه سیاست خارجی بوده است. بحث مهاجران مرزهای جنوبی آمریکا و به ویژه احداث دیوار مرزی نیز از اولویت های ترامپ بوده است. 

دکترین سال2017 امنیت ملی آمریکا که در دوره ترامپ تصویب شد، رویکردهای وی درباره سیاست خارجی را تا حدودی منعکس می نماید. ترامپ در این دکترین مسائل و دیدگاههای راهبردی خود را در خصوص موضوعات داخلی و خارجی مطرح می کند. ایالات متحده برای حدود 70 سال قبل از انتخاب ترامپ، پروژه بین الملل گرایان با محوریت ساخت جهان بر مبنای جاه‌طلبی‌های واشنگتن را دنبال کرده و پایه‌های اساسی بعد از جنگ سرد را بنیان نهاده است. در انتخابات 2016 هیلاری کلینتون به‌عنوان نماینده بین الملل گرایان رأی نیاورد و ترامپ با شعار «نخست امریکا» و تغییرات بنیادین در سیاست خارجی به قدرت رسید.

دونالد ترامپ معتقد بود که سیاست‌هایش مذاکره، ثروت، قدرت و استقلال را در رقابت جهانی به همراه دارد. ترامپ اولین رئیس جمهوری در امریکا در بعد از جنگ جهانی دوم است که موضوع حقوق بشر را در عمل از دستور کار سیاست خارجی امریکا خارج ساخت. ادعای ترویج دموکراسی همواره یکی از بنیادهای اساسی ایالات متحده بوده است، اما ترامپ از این میراث فاصله گرفت. او استدلال کرد که ایالات متحده فاقد توان رقابت برای ترویج دموکراسی در خارج است و موضوع ارزشها از تجارت واقعی و اولویت امنیت ایالات متحده فاصله دارد. وی با این منطق موضوعات حقوق بشری و دموکراسی را در حاشیه قرار داد. در همین راستا ترامپ معتقد بود که امریکا به دلیل هزینه های مالی و نظامی زیاد، تعهدی برای حفظ امنیت متحدان خود در چارچوب صیانت از ارزشهای دموکراسی و حقوق بشری ندارد.

در این راستا دونالد ترامپ در آئین دکترین امنیت ملی سال 2017 آمریکا می گوید: مردم آمریکا من را انتخاب کردند تا عظمت آمریکا را بازگردانند. من قول داده ام که دولت من، امنیت، منافع و رفاه شهروندان آمریکا را در صدر اولویت قرار دهد. ما به منافع «نخست آمریکا» در سیاست خارجی شهروندان خود اولویت خواهیم داد و از حقوق مستقل خود به‌عنوان یک کشور محافظت خواهیم کرد. آمریکا بار دیگر در عرصه جهانی رهبری خواهد کرد. اکنون متحدان آمریکا سهم بیشتری در دفاع مشترک برعهده‌گرفته‌اند و ائتلاف‌های قدرتمند ما بیش‌ از پیش تقویت‌شده است. همچنین، ما به‌روشنی اعلام کردیم که آمریکا دیگر تهاجم اقتصادی یا شیوه‌های غیرمنصفانه تجاری را تحمل نخواهد کرد. ما سرمایه‌گذاری بی‌سابقه‌ای در ارتش آمریکا انجام داده‌ایم. ما مرزهای خود را کنترل می‌کنیم و روابط تجاری‌مان را بر اساس انصاف و سود متقابل برقرار می‌کنیم و در دفاع از حاکمیت آمریکا هیچ عذر و بهانه‌های نمی‌آوریم.

چنان‌که ازدکترین امنیت ملی آمریکا برمی‌آید شعاراول آمریکا، کانونی‌ترین هدف ترامپ بود که در رقابت‌های انتخاباتی او نیز عنوان می‌شد. از این منظر، در دوره ترامپ، هرهدف با اولویت‌های دوم یا بعدی باید با توجه به هدف کانونی اول آمریکا تفسیر و یا برنامه‌ریزی می شد و هدف اول آمریکا در تمام حوزه‌های اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و سیاست خارجی ایالات متحده ارجحیت و برتری داشت. هدف اول آمریکا، یکی از روشن‌ترین  اقدامات ترامپ در تعریف «خود» و «دیگری» و تفکیک آنها بود و بر اساس آن تمام تمام کشورهای دیگر باید در خدمت هدف اول آمریکا قرار گیرند.

اجرای مدل مد نظر ترامپ در اقتصاد جهانی و سیاست خارجی آمریکا، موجب ایجاد «خود» و «دیگری» در عرصه سیاست خارجی امریکا شد و اساساً دیگران در رویکرد اعلامی ترامپ جایی نداشتند، مگر آن‌که به‌عنوان ابزار مورداستفاده یا استناد باشند. این رویکرد در توئیت های ترامپ در توئیتر کاملاً انعکاس داشت و موجب تقویت نژادپرستی و تنفر در داخل و سرخوردگی متحدان آمریکا در آسیا و اروپا گردید.

در واقع روی کارآمدن ترامپ در عرصه سیاست خارجی تضاد بین دو جریان جهان‌گرایی (بین الملل گرایان) Cosmopolitanism و ناسیونالیسم را نمایان تر ساخت. حضور ترامپ در ریاست جمهوری به عنوان نماینده جریان ناسیونالیستی نشان داد که استمرار جهان‌گرایی با 70 سال سابقه در سیاست خارجی آمریکا مورد تایید اکثریت  رای دهندگان آمریکایی نیست. بنظر می رسد از چهار مکتب مربوط به سیاست خارجی آمریکا یعنی مکاتب جفرسونی، ویلسونی، جکسونی و همیلتونی، ترامپ از منظر تاکید بر اولویت امنیت و رفاه اقتصادی آمریکا و بدبینی به روابط خارجی؛ پیرو مکتب جکسونی و از منظر انتقاد از اتحاد ها و ائتلاف های خارجی و بدبینی به آنها و تاکید بر برتری امریکا در تجارت خارجی، پیرو مکتب جفرسونی بود.

چنان‌که از اقدامات ترامپ در دوره‌ی تصدی ریاست جمهوری برمی‌آید، ترامپ در ایجاد بدعت‌های بی سابقه در سیاست خارجی امریکا پیشرو بوده است. فاصله گرفتن از متحدان، به راه انداختن جنگ‌های تعرفه ای و تجاری، اهانت به ترویج دموکراسی و گرامیداشت اقتدارگرایان در کشورهای خودکامه  از جمله عربستان سعودی از جمله این اقدامات است. او از بازگشت به شکنجه به بهانه مبارزه علیه تروریسم حمایت کرد و از ملی‌گرایی بیگانه هراسانه، استقبال کرد. ترامپ مرتب تکرار می کرد که جهانی شدن روندی دروغین است که ایالات متحده را به تخریب سوق می دهد. ترامپ با گرایش به انزوا گرایی نژادپرستانه در مقابل بین الملل گرایی، از بسیاری از کنوانسیون یا نهادهای بین المللی نظیر شورای حقوق بشر، سازمان بهداشت جهانی، یونسکو و معاهده پاریس خارج شد.

در یک جمع بندی کلی می توان گفت سیاست خارجی آمریکا در دوره ترامپ موفق نبود چرا که باعث شد که انتقادات از ترامپ و اعتماد به آمریکا نه تنها در آسیا، بلکه در اروپا نیز کاهش بی سابقه ای پیدا کند. بطوریکه بر اساس نظر سنجی موسسه پیو، تنها 26 درصد آلمانی ها و 16 درصد فرانسوی ها نگرش مطلوبی به ترامپ داشتند. سودا دیوید ویلب محقق اندیشکده بنیاد مارشال امریکا در تبیین این موضوع معتقد است: « از یک سو دونالد ترامپ به متحدانش از جمله اروپا بی اعتنایی می کرد، تا کنون هیچ رئیس جمهور امریکا، اروپا را دشمن نخوانده بود از سوی دیگر اروپایی ها به عملکرد منفی ترامپ در داخل امریکا نگاه می کنند و به این نتیجه می رسند که امریکا نمی تواند حتی در دوره بایدن شریک خوبی برای اروپا باشد».

پیامدهای ریاست جمهوری ترامپ (تلاطم امریکای ترامپی)1؛ استراتژی امنیت ملی ترامپ در سال 2017

بررسی پیامدها و تبعات کوتاه و بلند مدت دولت ترامپ در سیاست داخلی و خارجی امریکا، هدف این مجموعه مقالات است. بررسی این پیامدها، ضمن ترسیم تاثیر ترامپ بر تشدید شکاف های اجتماعی و سیاسی در جامعه آمریکا، چشم انداز افول هژمون امریکا در جهان را نیز مشخص تر می سازد. در این نوشتار به بررسی «استراتژی امنیت ملی ترامپ درسال 2017 » خواهیم پرداخت.

دونالد ترامپ رقابت های انتخاباتی سال 2016 میلادی را در مقابل هیلاری کلینتون با شعار «اول آمریکا» و «بازگرداندن عظمت به امریکا» آغاز کرد. البته هر دو نامزد، قبل از شروع انتخابات ریاست جمهوری سال 2016، در درون احزاب خود نیز فرایند نفس گیری را برای انتخاب شدن به عنوان نامزدهای نهایی حزب متبوع شان برای انتخابات ریاست جمهوری طی کردند. همان مقطع، برخی از تحلیل گران، این موضوع را نشانه ای از شکل یک هنجار سیاسی جدید دانستند که عرصه سیسای را پرآشوب تر خواهد ساخت .

راند براونستین Ron Brownstein تحلیل گر سیاسی در ماهنامه آتلانتیک در این خصوص در سال 2016 نوشته است:" با وجود برتری های هر دو کاندیدای پیشتاز (دموکرات و جمهوری خواه)، کلینتون و ترامپ احتمالا تا آخرین روز رقابت های مقدماتی باید با رقبای خود دست و پنجه نرم کنند. چنین رقابت پرآشوبی ممکن است علامت یک هنجار (سیاسی) جدید باشد. از دهه ۱۹۸۰ تاکنون فرایند انتخاب نامزدهای هر دو حزب برای انتخابات ریاست جمهوری، همواره به سادگی حل و فصل شده است اما رقابت های امسال بیانگر تغییرات ساختاری است که می­توانند رقابت های طولانی تر و پرآشوب تر را به دنبال داشته باشند. رقابت های درون حزبی نامزد ها هرگز تا بدین حد شدید نبوده است. می توان گفت که رقابت های انتخاباتی درون حزبی امروز، از دو ماراتن در حال تبدیل شدن به ورزش های سه گانه است".

در جریان رقابتهای انتخاباتی، ترامپ در بسیج کردن قشرهای نادیده گرفته شده و طبقه کارگر سفیدپوست بسیار موفق عمل کرد. این طبقه درحالی به ترامپ رای دادند که وی در سخنرانی های خود به بخشی از تفکرات سنتی آمریکا، به ویژه کاهش مالیات ثروتمندان و کاهش خدمات اجتماعی به ظاهر متعهد بود. کارگران سفید پوست به طور سنتی و تا زمان انتخاب شدن بیل کلینتون به ریاست جمهوری آمریکا، طرفدار حزب دموکرات بودند و به طور سنتی به نامزد این حزب رای می ­دادند. ترامپ عمدتا به دو مشکل اصلی افزایش نابرابری، که متوجه طبقه کارگر سفید است و تحت سلطه بودن سیستم سیاسی آمریکا توسط گروههای ذی نفع  پرداخت. این شعارها در جذب آرای طبقه کارگر سفید پوست موثر واقع شد. هر چند این طبقه در پایان دوره ریاست جمهوری ترامپ نیز در مقایسه با سال 2016 ، وضعیت چندان مساعدی نداشتند.  

هرچند ترامپ هیچ طرحی برای حل دو مشکل «افزایش نابرابریها» و «دخالت گروه های ذینفوذ و دولت سایه در نظام سیاسی»، ارائه نکرد، اما به نظر می ­رسد رای دهندگان آمریکایی تحت تاثیر شعارهای پوپولیستی ترامپ به این موضوع مهم توجهی نداشتند. رای دهندگان حتی به جنجال های رسانه ­ای در خصوص نیز توجه نکردند و افشای نقاط ضعف ترامپ در رسانه ها ظاهرا هیچ تاثیری بر روی رای آنان نداشت. چرا که دونالد ترامپ زمانی نامزد انتخابات شد که بی اعتمادی به سیستم سیاسی و رسانه ­ای آمریکا در میان مردم به اوج خود رسیده بود. ترامپ با استفاده از این وضعیت، نشان داد که ظاهراً نیازی به پشتیبانی حزبی ندارد و هر زمان که یکی از شخصیت های جمهوری خواه علیه اش سخن می گفت، افتخار می کرد که وی علیه سیستم سیاسی موجود بوده و در مسیری درست، قرار دارد. از اینرو مبارزات انتخاباتی ترامپ بر ضد سنت سیاسی آمریکا قرار داشت. وی با رویکرد پوپولیستی در انتخابات سال 2016 و علیرغم ادعای دخالت روسیه در انتخابات ، پیروز شد. شروع ریاست جمهوری ترامپ ار سال 2017، سیاست داخلی و خارجی آمریکا را، دچار تلاطم ساخت. 

پس از انتخابات ریاست جمهوری، در دسامبر 2017 ، ترامپ سند «استراتژی امنیت ملی» دولت خود را منتشر کرد.سندی «استراتژی امنیت ملی» سندی است که دولت ایالات متحده موظف است به طور سالانه آن را منتشر کند. در این سند منافع و اهداف این کشور در سطح بین‌الملل مشخص شده و مسائلی که برای امینت ملی ایالات متحده اهمیت دارند، تبیین ‌می‌شوند. این سند نیز مانند اسناد دیگر نشان‌دهنده اهداف راهبردی دولت وقت این کشور است. ترامپ در این سند دیدگاه‌های راهبردی خود را در خصوص موضوعات  مهم داخلی و خارجی مطرح کرد. رئوس، نکات کلیدی و اهداف راهبردی این سند نسبتا طولانی عبارتند از:

«مردم آمریکا من را انتخاب کردند تا عظمت آمریکا را بازگردانند. من قول داده‌ام که دولت من، امنیت، منافع و رفاه شهروندان آمریکا را در صدر اولویت قرار دهد. ما با شعار «نخست آمریکا» منافع سیاست خارجی شهروندان خود را در اولویت قرار خواهیم داده و از حقوق مستقل خود به‌عنوان یک کشور محافظت خواهیم کرد. آمریکا بار دیگر در عرصه جهانی رهبری خواهد کرد».

ترامپ در سند استراتژی امنیت ملی دولت خود اذعان می کند:«آمریکا با جهانی خطرناک، روبه‌روست که مملو از طیف گسترده‌ای از تهدیدهایی است که در سال‌های اخیر تشدید شده‌اند. در داخل، عدم اجرای قوانین سخت مهاجرتی، باعث آسیب‌پذیری کشور شده است. کارتل های جنایتکار نیز، مواد مخدر و خطرات مهلکی وارد جامعه می‌کنند. شیوه‌های تجاری غیرمنصفانه در سطح بین المللی باعث تضعیف اقتصاد آمریکا و انتقال مشاغل به خارج از این کشور شده است». از نظر ترامپ، تقسیم غیرمنصفانه هزینه‌ها با متحدان آمریکا در سازمان ها و ائتلاف های بین المللی، موجب فشار مالیات بر شهروندان و همچنین تقویت بدخواهان این کشور شده است، و بسیاری از مردم آمریکا، اعتماد خود را به دولت، امیدشان به آینده و ایمانشان به ارزش‌های آمریکایی را از دست‌داده اند».

ترامپ اعتقاد داشت، متحدان آمریکا باید سهم بیشتری در دفاع مشترک برعهده‌ بگیرند. وی اعلام کرد که آمریکا دیگر تهاجم اقتصادی یا شیوه‌های غیرمنصفانه تجاری را تحمل نخواهد کرد و از طریق سرمایه‌گذاری بی‌سابقه‌ای در  بخش های نظامی و امنیتی، مرزها را کنترل می‌کند. ترامپ تاکید داشت که روابط تجاری امریکا را بر اساس انصاف و سود متقابل برقرار و در دفاع از منافع کشور هیچ عذری نخواهد پذیرفت.

ترامپ در سال اول ریاست جمهوری اش و در سند استررتژی امنیت ملی دولت خود اهدافی را در چهار رکن مطرح کرد. اولین رکن، حفاظت از مردم آمریکا، وطن و سبک زندگی آمریکایی بود. در رکن دوم به گسترش رفاه آمریکایی پرداخته و تاکید کرد؛ امنیت اقتصادی، امنیت ملی است. ترامپ رکن سوم را به حفظ صلح از طریق قدرت، اختصاص داد.

دونالد ترامپ در رکن چهارم اهداف سند استراتژی امنیت ملی دولت خود، به صراحت اعلام می کند؛ ما نفوذ آمریکا در جهان را با شعار «اول آمریکا» در سیاست خارجی گرامی داشته و به‌عنوان نیرویی مثبت که می‌تواند به تعیین شرایطی برای صلح، رفاه و توسعه جوامع کمک کند، ارزیابی می کنیم. شکست یا پیروزی به اقدامات ما بستگی دارد.

طبق دکترین ترامپ، هدف غایی آمریکا، برتری دادن به این کشور در تمام حوزه‌های اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و سیاست خارجی ایالات متحده است. این در شرایطی است که دوره ریاست جمهوری ترامپ در حالی پایان یافت که افول این کشور در بسیاری از زمینه ها، تشدید یافته و گسل های اجتماعی نیز فعال شده اند. 

واقعیت این است که شعار«نخست آمریکا» بعنوان هدف اول دولت ترامپ، در عمل به این معنا بود که تمام کشورهای دیگر باید در خدمت هدف اول آمریکا قرار گیرند. اجرای این مدل در اقتصاد جهانی، سیاست خارجی و سایر زمینه ها مانند مهاجرت، موجب ایجاد «خود» و «دیگری» شد. بنابراین اساساً دیگران در رویکرد اعلامی ترامپ جایی نداشتند مگر آن‌که به‌عنوان ابزار مورداستفاده باشند. چنین دیدگاهی که بر اساس نظریه ناسیونالیسم محافظه کار، شکل گرفته بود باعث انزوای آمریکا در عرصه بین المللی شد، بدون اینکه در عرصه داخلی نیز دستاورد چشمگیری داشته باشد.

بحث داغ کارشناسان در کلاب هاوس؛ رفع سایه جنگ با برجام واقعیتی انکارناپذیر است

دور کردن سایه جنگ با تصویب توافق هسته ای موضوع گفتگویی بود که کارشناسان در گفتگویی بر سر آن اجماع داشتند و ضمن تاکید بر عدم تکرار تجربه گذشته بر ادامه گفتگوهای برجامی تاکید کرد.

گروه بین الملل ـ  شب گذشته کلاب هاوس خبرآنلاین، با "موضوع مذاکرات هسته ای، از ابتدا تا امروز سایه جنگ چگونه کنار رفت؟" برگزار شد و کارشناسان سیاست خارجی و فعالین رسانه ای از جمله: مهرداد پشنگ پور،حسن بهشتی پور، قاسم محبعلی، هادی اعلمی فریمان، کوروش احمدی، مجید مرادی، علیرضا سلطانی، حسام واعظ زاده، محمدعلی جنت خواه، منصوره کرمی و فرشته قاضی به بیان نقطه نظرات خود در این باره پرداختند.

در آغاز بحث حسن لاسجردی عضو شورای سردبیری خبرآنلاین گفت: در بحث پیش رو از بین رفتن سایه جنگ با مذاکرات هسته ای بررسی خواهد شد و به این پرسش پاسخ داده می شود که آیا با توجه به اظهارات مقام های ایران چنین امری مسبوق به سابقه بوده است یا خیر. موضوعی که اخیرا در توئیت آقای حسن روحانی رئیس جمهور در سالگرد تاسیس شورای امنیت ملی ایران نیز مطرح شد. با توجه به موقعیت ایران در شورای امنیت و قرار گرفتن در ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد به نظر می رسید طبق واقعیات همواره سایه تهدید و جنگ بر سر ایران بوده است. از همین رو بحث جنگ به مذاکرات هسته ای گره خورده است به این دلیل که ارتباط مستقیم با صلح و ثبات بین المللی دارد و قدرت های بزرگ خود را به عنوان حافظ صلح می دانند خود را در پرونده هسته ای ایران سهیم دانستند و تلاش بر این داشتند که از موضع تهدید با ایران برخورد کنند. بنابراین بحث این نشست بر این محور خواهد بود که آیا سایه جنگ بر کشور وجود داشت و یا خیر. و اینکه دلایل و عوامل آن چه چیزهایی بودند. ضمن اینکه اگر سایه جنگی هم وجود داشته به این نکته بپردازیم که این روند چگونه مدیریت شده است و ایران به چه شکلی از سایه جنگ خارج شد.

برجام مشروعیت جنگ را گرفت

پشنگ پور در پاسخ به سوال طرح شده گفت: سایه جنگ بر سر ایران را باید یک واقعیت دانست اما با درایت رهبری و تیم مذاکره کننده این خطر از سر ایران رفع شد. حتی آقای روحانی به نقل از مکرون رئیس جمهوری فرانسه نیز اعلام کردند که غربی ها به توافقی برای حمله به ایران رسیده بودند. اینطور نیست که بپنداریم هیچگاه سایه جنگ بر کشور نخواهد بود و کشورها با ما کاری نخواهند داشت. علاوه بر توان نظامی ایران طرف مقابل نیز توان خود را می سنجد. در شورای امنیت گام بزرگی برای جنگ علیه ایران آغاز شده بود در این راستا تصویب برجام نه تنها سایه جنگ را دور کرد بلکه از جنگ نیز مشروعیت زدایی کرد. هم اکنون نیز هر جنگی علیه ایران نامشروع و بر خلاف موازین بین المللی است لذا ضروری است که ایران بدون اتلاف وقت و بازگشت به مذاکرات مانع از شکل گیری فضاهای گذشته علیه کشور شود.

ایران از خطاهای گذشته درس بگیرد

سپس بهشتی پور در ادامه بحث گفت: اگر به یاد داشته باشید نزدیک به دو دهه گذشته نماینده منافقین در نیویورک کنفرانس مطبوعاتی تشکیل داد و بنابر ادعاها اطلاعاتی که اسرائیلی ها در اختیارش قرار دادند در آنجا مطرح شد که مربوط به تاسیسات نطنز و اراک بود. پس از این ماجرا بود که فضاسازی هایی شکل گرفت و مطرح شد که ایران به طور مخفیانه در حال فعالیت هایی است که نقض پیمان ان پی تی محسوب می شود. در حالی که واقعیت اینگونه نبود اما اهمیت ماجرا آنجا بود که حدود یک سال از ماجرای ۱۱ سپتامبر گذشته بود و تأثیرات آن بر امنیت ملی ایران حس می شد. به خصوص آنکه آمریکا در آن برهه به افغانستان لشگرکشی کرده بود. بنابراین می توانست فضایی شکل بگیرد که افکار عمومی دنیا نیز علیه ایران شود. حدود یکسال به طول انجامید که البرادعی به ایران آمد و از تاسیساتی که کلی درباره آن تبلیغات منفی شده بود بازدید کرد. پیمان ان پی تی به ایران اجازه می داد که ایران فعالیت های هسته ای را انجام بدهد اما شش ماه از قبل از آغاز آن باید ترتیبات را به اطلاع آژانس برساند. نظنز و اراک در آن برهه اصلا افتتاح نشده بودند که ایران بخواهد موردی را مخفی کند. بنابراین بهانه ای برای فشار علیه ایران وجود نداشت. ایران در آن زمان سانتریفیوژی که تحویل گرفته بود آلوده به اورانیوم غنی شده به میزان ۹۰ درصد بود. ۶ سال طول کشید تا ثابت شود منشا این اورانیوم خارجی بوده است و اساسا ایران در آنجا غنی سازی نکرده است. چرا مهم بود؟ به این دلیل که ایران باید آژانس را مطلع می ساخت. و چون به اطلاع آژانس نرسانده بود تخلف آشکار محسوب می شود. بنابراین وجود این اورانیوم بهانه ای شد که خطا تبدیل به تخلف شود و جریان سازی شکل بگیرد. برای ایران بسیار مهم است که بار دیگر این خطا را تکرار نکند.

پس از این ماجرا شاهد ورود تروئیکای اروپایی به مساله بودیم که برای مذاکره با ایران اعلام آمادگی کردند. پس از آن یک امیدواری به وجود آمد که اروپایی ها بتوانند مساله را حل و فصل کنند. اما متاسفانه سو تفاهم برطرف نشد و در سال ۱۳۸۲ شورای حکام علیه ایران قطعنامه صادر کرد و برگ به برگ قطعنامه ها پرونده سازی علیه ایران بود. اما در آن برهه افرادی در کشور بودند که به این قطعنامه ها اهمیت نمی دادند و آن را کاغذپاره می دانستند. فرض را بر این بگیریم که سایه جنگ بر کشور نباشد اما همین قدر که کشوری در صحنه بین الملل تهدیدکننده صلح و امنیت باشد برای آن از لحاظ سیاسی، اقتصادی و سرمایه گذاری بسیار مضر خواهد بود.

موضوع برنامه هسته ای ایران و امنیت اسرائیل دو مساله تفکیک ناپذیر هستند

قاسم محبعلی در ادامه با اشاره به اینکه آژانس ایران را به برنامه هسته ای ایران پنهان مطرح می کرد گفت که برای حل این مساله اروپایی ها وارد موضوع شدند و تلاش کردند تا آن را حل کنند و در ادامه توافق سعدآباد شکل گرفت. اما در پایان دولت آقای خاتمی تصمیم به غنی سازی مجدد می گیرد که بحران از این مرحله آغاز می شود. در این بین اروپایی ها تلاش کردند بسته مشوقی را به ایران ارائه کنند که طرف های ایرانی آن را نادیده گرفتند. در پایان دوره اول بوش وزیران خارجه شش کشور نامه ای به وزیرخارجه وقت ایران یعنی آقای متکی نوشتند که این نامه از جهاتی حائز اهمیت است. در دو صفحه این نامه مشوق هایی نیز پیشنهاد شده بود که این بار بسیار قوی تر از قبل بود. به این نامه پاسخ درخوری داده نشد اما این نامه اتمام حجت شش قدرت با ایران بود. در ادامه نیز شاهد قطعنامه های شورای امنیت علیه ایران بودیم که اگر به توصیه ها در آن زمان توجه نشد. اروپایی ها نیز اعلام کردند که در صورت ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت حصول توافق بسیار سخت خواهد شد و در این قسمت این آمریکا خواهد بود که تصمیم خواهد گرفت و اروپا دیگر طرف اصلی نخواهد بود.

نکته مهمی را باید عنوان کنم و آن این است که موضوع برنامه هسته ای ایران و امنیت اسرائیل دو مساله کاملا به هم پیوسته به شمار می روند و تفکیک ناپذیر هستند. موضوعاتی که در شورای امنیت نیز بر سر آن اجماع وجود دارد.

احتمال جنگ تمام عیار بین تهران و واشنگتن وجود داشت

در ادامه بحث کوروش احمدی گفت: در سال ۱۹۸۷ میلادی درگیری گسترده ای با آمریکا داشتیم که ۶ کشتی جنگی را از دست دادیم و تعدادی از ملوانان عزیزمان به شهادت رسیدند که بزرگترین درگیری آمریکا پس از جنگ جهانی دوم به شمار می رفت. اگرچه این درگیری ادامه دار نبود اما این احتمال وجود داشت که از کنترل خارج شود. اما در رابطه با بحث اصلی باید عنوان کنم که در موضوع هسته ای ایران در دوران اقای احمدی نژاد ایران پلمپ ها را باز کرد و تصمیم به غنی سازی گرفت چرا که مشوق های اروپایی ها قابل توجه نبود و در حد لفاظی بود. اما پس از ارسال پرونده ایران به شورای امنیت شاهد دوره بودیم که جورج بوش در آمریکا رئیس جمهور بود که قطعنامه ها همگی ذیل فصل هفت منشور ملل متحد بود و در قطعنامه ۱۶۹۶ ایران به صراحت به تحریم تهدید شد و در قطعنامه های بعدی نیز تحریم هایی اعمال شد. اما در دوران اوباما شرایط به کلی تغییر کرد و پیش شرط غنی سازی به منظور مذاکرات لغو و همچنین سایه جنگ کمرنگ تر شد.

خطر جنگ از ابتدای مناقشه هسته ای بیشتر است

در ادامه بحث اعلمی فریمان با اشاره به اینکه پس از حادثه ۱۱ سپتامبر همیشه احتمال وقوع جنگ مورد منازعه و مناقشه بوده گفت: شرایط تا پیش از تصویب برجام به گونه ای بوده که فضاسازی ها علیه ایران شکل و سایه جنگ علیه کشور وجود داشته است. توصیه بنده این است که شورای عالی امنیت ملی لازم است بعد سالها گوشه ای سوابق و مستندات را منتشر کند. البته موارد خیلی حساس و محرمانه نیاز به انتشار ندارد اما دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی می تواند برخی از موارد قابل انتشار را منتشر کند. هیچ اشکالی ندارد چرا که سیستم محرمانه زدایی در برخی از سازمان های اطلاعاتی باب است. انتشار چنین مسائلی برای بررسی حل زوایای مورد مناقشه ضروری است. اما در پاسخ به موضوع اصلی بحث باید عنوان کنم که در حال حاضر نیز سایه جنگ در منطقه بسیار سنگینی می کند و هر لحظه امکان آن وجود دارد. دولت بایدن بر آن است تا مساله هسته ای ایران را از راه دیپلماسی حل کند اما گریزهایی نیز مشاهده می شود، برای مثال رابرت مالی در روزهای اخیر اعلام کرده که اگر ایران تعلل کند آمریکا برنامه های آتی را خواهد داشت. ضمن اینکه لابی های اسرائیلی و جمهوری خواهان در آمریکا بحث هایی را در خصوص پلن B مطرح می کنند. ما هنوز اطلاع خاصی از این طرح نداریم آنها یک تئوری را با عنوان مرگ با هزار چاقو مطرح می کنند که احتمالا اقدامات مکرر نظامی کوچک و مکرر است. در صورت تعلل ایران نیز ادبیات جنگ علیه ایران روز به روز تهاجمی تر خواهد شد. مقاله ای در واشنگتن پست دیدم که با عنوان اینکه توافق هسته ای مرده است و پلن B بایدن کجاست؟! می بینیم که رسانه ها ایران را به وقت خریدن تعلل متهم می کنند. معتقدم که تصادم در برهه کنونی نزدیک است. البته آمریکا با توجه به جنگ های ناموفق احتمال دارد که به جنگ های نیابتی و از جانب اسرائیل روی آوردند.

هزینه شعارهایی را می دهیم که به دنبال تحقق آن نیستم

مجید مرادی در ادامه گفت: ایران هیچگاه به دنبال نابودی اسرائیل و دستیابی به سلاح هسته ای نبوده است اما متاسفانه هزینه آن را متحمل شده است. وی در ادامه با اشاره به تحولات منطقه و سیاست های حزب الله اظهار داشت که این گروه هیچ گاه خطر غیرقابل پیش بینی برای اسرائیل نبوده است و نباید هزینه شعارهایی را بدهیم که دنبال تحققش نیستیم. حتی رهبر حزب الله در بسیاری از موارد از اسرائیل بابت جدی بودن در مذاکرات تشکر کرده است. تصوراتی که در داخل ایران مطرح می شود منطبق بر واقعیات نیست.

در ادامه حسن لاسجردی با انتقاد از این مواضع گفت: مخلوط کردن برخی از موضوعات درست نیست. حزب الله مواضع منطقی دارد اما هیچگاه دست از مبارزه با اسرائیل برنداشته است و در جنوب لبنان ایستاده تا جلوی اسرائیل را بگیرد. با بررسی موارد می بینیم که سطح منازعات در خصوص فلسطین و لبنان در کیفیت و کمیت متفاوت شده است. معتقدم که اسرائیل روی حرف حزب الله حساب ویژه ای می کند چرا که حزب الله به تمام وعده های خود عمل خواهد کرد. اینکه بگوییم اسرائیل اهل جنگ با اسرائیل نیست اشتباه است.
جنگ کم هزینه غرب علیه ایران بدون شلیک حتی یک تیر

در ادامه بحث محمد مهاجری گفت: یادمان نمی رود که در سالهای ۸۶ و یا ۸۷ و یا قبل تر بحث های مربوط به صدور قطعنامه علیه ایران شدت داشت اما مردم کمتر متوجه می شدند که قطعنامه ای علیه ایران صادر می شود. به این دلیل که در زمانی که جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ملی بود روشی را اتخاذ کرده بود که نمی خواهم بگویم رسانه را تهدید بلکه تحدید می کردند. بنا بر این بود که اطلاعات مربوط به قطعنامه ها منتشر نشود چرا که بر خلاف امنیت ملی محسوب می شود. خبر صدور قطعنامه ها از رسانه های خارجی از جمل بی بی سی مطرح می شد اما در داخل انواع روزنامه ها با سلایق متفاوت خبری از آن منتشر نمی کردند. این بدان معناست که از زمان صدور قطعنامه های زنجیره ای علیه ایران جنگ آغاز شده بود حالا می خواهد از نوع نظامی، اقتصادی، سرد و انواع دیگر باشد. با این جنگ سرد آنها موفق شدند تا فضا را علیه ایران در اختیار بگیرند و بقیه طرف ها را با خود همراه کنند. با تحریم های اقتصادی شدید علیه ایران نیازی به جنگ نظامی نبود. جنگ نظامی به منظور از بین بردن امکانات در زمین حریف صورت می گیرد تا زیرساخت ها از بین برود اما با یک کار بسیار کم هزینه و بدون شلیک یک تیر به اهداف خود رسیدند و نیازی نبود لشگرکشی انجام دهند. همچنین با تصویب برجام آتش جنگ داخلی بر سر این توافق شکل گرفت و جنگ موافقان برجام و مخالفان آن همچنان ادامه دارد.

هزینه و فایده مذاکرات هسته ای

آقامیری در ادامه بحث گفت: ما از ریز یک سری از مسائل آگاه نیستیم و آگاه هم نمی شویم. جزییات خاصی هست که نه در تخصص ماست و نه دغدغه کسانی است که مثل من زندگی می کنند. اما هزینه اش را بیشتر ما پرداخت می کنیم. که اینجا زندگی می کنیم و یک شهروندیم. تورم و فشار اقتصادی و... را همین بخش از جامعه متحملش می شوند. وگرنه مسئولینی که مذاکرات را انجام می دهند و ... امکاناتی دارند که ما خوابش را نمی بینیم. بالاخره یک طایفه ای که مسئولین هستند اما تعداد زیادی هم نیستند، هزینه ای که به این قشر تحمیل کرده اند، از نظر خودشان منطقی می آید؟ چون ما که دنبال سلاح اتمی نیستیم و فتوا هم داریم. برای استفاده صلح آمیز، هزینه ای که می دهیم در برابر فایده ای که وعده اش را میدهیم، سود و فایده ای دارد؟ 

با عقلانیت توانستیم شورای امنیت را شکست دهیم

امیر پسندی پور توضیح داد: آن دسته از عزیزانی که گزاره رفع سایه جنگ از سر کشور را انکار می کنند یا جاهلند یا متجاهر به جهل. یک کشور وقتی ذیل منشور قرار بگیرد، خطر برای او وجود دارد. اما آنچه باعث رفع این خطر شد، برآمدن دولتی بود که دیپلماسی را می فهمید. که توانست با بده بستان سیاسی دنیا را متقاعد کرد که ما به دنبال جنگ و به مخاطره انداختن صلح جهانی نیستیم. از بد حادثه یک دولت از آن خارج شده اما سایرین مانده اند. ما با عقلانیت توانستیم شورای امنیت را شکست دهیم. اما امروز ما میز مذاکره را ترک کرده ایم. قهر با میز مذاکره ما را به همان جایی بر می گرداند که در آن قرار داشتیم. دستگاه دیپلماسی خلق شده تا مذاکره کند. ترک مذاکره بهانه را به دنیا می دهد تا یک دولت نهادگرا که در اجماع ساز که قوی تر از دولت ترامپ می تواند علیه ایران اجماع سازی کند، دست به چنین کاری بزند. من امیدوارم که ایران به میز مذاکره برگردد. ساختن تابو از مذاکره یکی از پلیدترین کارهایی است که دارد انجام می گیرد. تا به کی ما باید گروگان این تابو سازی ها شویم؟

نظام بین الملل نظام قدرت است و نه اخلاق

واعظ زاده گفت: در سال های نو و دو و نود و سه یک بحثی در رسانه ها و بین سیاستمداران بود که می گفت ایا برجام می خواهد سایه جنگ را دور کند یا این یک توهم است. من که سی سال عمر خودم را در تحصیل در مباحث سیاست بین المللی گذراندم مقاله ای نوشتم و معتقد بودم که مذاکرات هسته ای ایران که سایه جنگ را دور کرد، به دلایل متعدد باید گفت که جنگ ادامه سیاست است. اگر کشورها نتوانند با دیپلماسی مسائل را ختم به خیر کنند آن تبدیل به جنگ می شود. ما از ابتدای انقلاب نظام بین الملل را به رسمیت نشناخته ایم. برای یک عده ای ایران کشوری است که می خواهد جهان را تغییر دهد. نظام بین الملل نظام قدرت است و نه اخلاق. هر کسی قدرت بیشتری داشته باشد سهم بیشتری دارد. من گمان می کنم ایران هنوز به این مرحله نرسیه که نظام بین المللی را به رسمیت بشناسد. عدم شناخت ما به قدرت باعث می شود که ما تفسیر خود بزرگ بینانه ای داشته باشیم.

قدرت به معنای این است که ما چه سلاح هایی هستیم. یعنی چه قدرت نظامی ای داریم؟ ایا اینکه محبوبیت میان مردمی داریم؟ حزب گرایی وجود دارد؟ یا قدرت اقتصادی دست یک کشور است؟ اگر کشوری همه این مولفه ها را داشته باشد، دست بالا را در نظام بین الملل دارد.من متاسفم که مقامات به دنبال این نیستند که وضعیت فعلی را عوض کنند. سایه جنگ همچنان بر سر ایران هست و مسوولین باید تلاش کنند که واقعیت جامعه بین الملل را ببینند.

نمی توانیم از موضع برابر با آمریکا و چین مذاکره کنیم

جنت خواه گفت: اگر برنامه ما صلح آمیز است باید با دستاورد بخواند. پس چرا ما نگرانیم و محدود می کنیم. چرا نگران دزدیده شدن اسنادمان توسط اسراییلی ها هستیم. ایران در یک دوراهی مستقیم قرار دارد. یا باید قید برنامه هسته ای را بزند و در منطقه هم نرمش جدی نشان دهد یا پرونده هسته ای را به سمت بازدارندگی ببرد که امکان پذیر نیست چون حتی روسیه و چین هم موافق نخواهند بود. چون این مشکلی هماهنگی است، آمریکا از نظر زمانی خیلی ماجرا را سفت و سخت نگرفته. الان نقطه ای است که خیلی واضح است و به زودی تکلیف روشن خواهد شد. ما کشوری با اقتصاد یک پنجاهم امریکا و چین هستیم و نمی توانیم از موضع برابر با آنها مذاکره کنیم. 

نظم جدید در خاورمیانه در حال شکل گیری است

نامور حقیقی توضیح داد: چند نکته را باید مشخص کنیم. این نوع پرونده ها که خلع سلاح نامیده اند در همه کشورها با چالش رو به رو بوده. سوریه و عراق و... هم کشورهایی بوده اند که به حمله نظامی و بمباران ختم شده و لیبی هم که مورد حمله قرار گرفت. 

یک مقاله ای سفیر قبلی امریکا در سرزمین های اشغالی نوشته که نظم خاورمیانه را توضیح می دهد و می گوید که کسینجر بعد از ۱۹۷۳ چگونه نظم نوینی ایجاد کرد که سی سال دوام داشت و توصیه کرده که بایدن هم همین کار را کند. دو فاکتور این نظم دارد.یک اینکه یک توازنی میان نیروهای موتلف با امریکا وجود داشته باشد. یعنی نزدیکی کشورهای عربی با خودشان و با اسراییل رخ دهد. دوم اینکه بازیگرانی که این نظم را به چالش می کشند باید مورد گفتگو قرار بگیرند تا ترغیب شوند که به حالت عادی برگردند. یعنی نباید بایدن جاه طلبی بوش را داشته باشد و نه بی تفاوتی که در مورد افغانستان اتفاق افتاد را داشته باشد. 

حرف اساسی این است که آن نظم جدید در خاورمیانه در حال شکل گیری است. کاهش وابستگی امریکا به منطقه و تحولات در رقابت با چین اتفاق افتاده. اینها مکان بزرگی برای بازی ما هم ایجاد می کند. متاسفانه ما در موقعیت های جدید به همان روندهای سابق ادامه مید هیم و فکر می کنیم که آنها می توانند امروز هم به ما جواب بدهند. امریکا اگر بخواهد نظم جدیدی شکل دهد، اماده توافق با ایران است. اما مسایلی وجود دارد. اول مساله هسته ای که اگر دولت اوباما نبود، در دوهزار و سیزده احتمال حمله نتانیاهو زیاد بود. اما مساله حمله مستقیم را فراموش کنید . اما حملات غیر مستقیم هم می تواند اختلال ایجاد کند، هم زمینه اش هست و هم اسان تر است.

نکته دوم اینکه در بلوک قدرت ایران، شما از صحبت مسوولین که نگاه می کنید، مشخص نیست که چه می خواهند. این سردرگمی وجود دارد.  سوالی که هست اینکه ایران تا کجا می خواهد این روند غنی سازی را ادامه دهد. چه اتفاقی بیفتد می خواهیم متوقف کنیم هزینه هایی که می دهیم؟

حسن لاسجردی در ادامه بحث گفت: در رابطه با سایه جنگ نظر دوگانه ای هست. برخی معتقدند همین حالا هم وجود دارد و برخی معتقدند که این موضوع یک اهرم است. من با نظر اول موافق ترم. عملکرد ایران در فضای مواجهه با واحدهای سیاسی مختلف و هم تاکید بر اصول اساسی ، نشان می دهد که کشورمان یک قابلیت هایی دارد که هزینه هایی برای خود و دیگران به وجود می آورد. در حوزه فناوری هسته ای سفره هسته ای بزرگ خواهد شد و در مساله امنیت ایران همیشه به دنبال امنیت در منطقه بوده است.

حتی اگر سایه جنگ اهرم هم باشد به هدف کنترل ایران بوده . هرچند که سایه جنگ چیزی واقعی است و آنها مایل بوده اند تا از قدرت نظامی علیه ما استفاده کنند. اما موانعی وجود داشته که من به دو مورد آن اشاره می کنم. یکی عواقب و هزینه هایی است که چنین اقدامی ایجاد می کند. امروزه مسائل فیزیکی در جنگ از اهمیت کم تری برخوردار است. کشورهای بزرگ به این نتیجه رسیده اند که می توانند از ابزارهای دیگری چون تحریم استفاده کنند. هم اکنون هم تحریم به عنوان ابزار و اهرم فشار بر روی واحد های سیاسی استفاده می شود.

معیشت مردم ما گروگان سیاست خارجی و سیاست خارجی گروگان مساله هسته ای است

محبعلی در بخش جمع بندی بیان کرد: اگر بحث تکنولوژی باشد توجیحی ندارد که ایران این همه هزینه پرداخت کند. همانطور که اشاره کردم در سال ۱۳۴۳ هم بحثی خارج از دو موضوع مطرح شده بود و شاید بیش از صد کشور از مسائل پزشکی و کشاورزی استفاده می کنند و شامل تحریم نیستند. پس بحث این ها نیست که ایران اگر انرژی هسته ای نداشته باشد، شامل تحریم نمی شود. بحث این است که ایران از نظر قدرت های غربی متهم است که هدفش از انحراف از برنامه های هسته ای است. تا وقتی این سوتفاهم وجود دارد، نمی شود شرایط را عادی فرض کرد.

در مورد بحث جنگ، در دستورالعمل های امریکایی چند مورد است که به معنای رفتن به سمت جنگ به حساب می آید و یکی از آنها این است که کشوری که متخاصم به حساب می آید، بخواهد به سمت انرژی هسته ای برود. مورد دیگر اینکه متحدین امریکا مورد حمله نظامی قرار بگیرند که نمونه اش را در مورد کویت و عراق داشته ایم. سلامت و معیشت مردم ما گروگان سیاست خارجی و سیاست خارجی گروگان مساله هسته ای است. با حل و فصل مناقشه هسته ای و خاورمیانه ای این وضعیت می تواند بهبود بیاید. 

اهمیت مدیریت تنش با آمریکا

قاضی گفت: آنچه بسیار مهم است این است که در شرایط جدید چقدر امکان پیشبرد نوعی معامله با طرف امریکایی برای ایران وجود دارد. در رابطه با ایالات متحده مدیریت تنش از اهمیت زیادی برخوردار است و اگر این اتفاق نیافتاد، به جایی نمی رسیم. اینکه چقدر مجوز داشته باشند که با طرف امریکایی به گفتگو بنشینند و با آنها جلو بروند بسیار مهم است. اما در کلیتش شاهد بوده ایم که کلیت موافق برجام بوده. اما این یک نوع رقابت سیاسی در داخل ایران بوده است.

اولین گامی که از تیم جدید می بینیم ماجرای بروکسل است. آنها گفته اند که پیش زمینه ای برای گفتگوهاست و شش دور مذاکره در وین را کنار گذاشته اند و عملا می خواهند از نقطه صفر شروع کنند. انکار رقابت های داخلی را به خارجی بسط داده اند.

مانورها به ضرر ایران خواهد بود

مرادی تاکید کرد: راجع به اینکه حزب الله دشمن اسراییل است که شکی نیست. با این حال نوعی ارامش در مرزهای جنوبی لبنان وجود دارد. توضیحی هم بدهم اینکه ایران وانمود می کند که مستغنی از برجام است و عجله ای ندارد و زمانش فرقی نمی کند. من نمی دانم هدف از این کار ها چیست. اما نظر من این است که این مانورها به ضرر ایران تمام خواهد شد. 

اهمیت مذاکره مستقیم با آمریکا

اعلمی فریمان نیز گفت: سه پیشنهاد در این زمینه دارم. اولین نکته اینکه گفتگوها از زمان توقف ادامه یابد. طبق اظهارات نمایندگان حاضر در مذاکرات این گفتگوها 90درصد پیشرفت داشته و ضروری است که از همین مرحله تداوم یابد. پیشنهاد دوم این است که مذاکرات همه جانبه در همه زمینه ها باید با ایالات متحده شروع شود و گفتگوها به صورت مستقیم با این کشور صورت گیرد.

مساله سوم را با یک مثال عنوان می کنم: پیشرفت 90درصدی مذاکرات همانند ساختمانی است که 90درصد آن ساخته شده است و برای 10درصد ساخت از آن کل معمار و تیم را عوض نمی کنند. بنابراین معتقدم که تیم آقای ظریف و عراقچی باید این روند را به پیش ببرند.

دولت برنامه مشخصی برای مذاکرات ندارد

ترکانی گفت: ما امیدوار بودیم که بعد از سه ماه و نیم تنفس در مذاکرات هسته ای که به خاطر تغییر دولت انجام گرفت، الان که درهای مذاکرات قرار است باز شود، اخبار امیدوار کننده ای در مورد برنامه های دولت در مورد شرایط اقتصادی بشنویم. اما این اتفاق نیفتاد و پالس های مثبتی هم ایجاد نشد. یکی از مهم ترین هزینه ها اینکه قیمت نفت به هشتاد و دو دلار رسیده اما جای بشکه های نفت ایران خالی است. این شرایط نمی تواند پایدار باشد. االان وضعیت خوبی است که ایران وارد بازار شود و نفتش را بفروشد. ولی ما این فرصت را از دست می دهیم. 

الان که درهای پستو خانه مذاکرات و بحث هسته ای و برجام درحال باز شدن است اخبار امیدوار کننده شاهد نیستیم. به هر حال مشخص است که دولت برنامه مشخصی برای مذاکرات هسته ای ندارد و ما شاهد سردرگمی در مجموعه حاکمیت هستیم. بر اساس شنیده ها من کسانی درگیر مذاکرات هسته ای هستند که از مخالفین جدی برجام بوده اند و برنامه هایی که در حال ارائه به نهاد های تصمیم گیر است، کار به افراد و گروه هایی واگذار شده که رویکرد مثبتی به برجام نداشته اند. 

اهمیت توجه به نظر مردم در سیاست خارجی

آقامیری در جمع بندی صحبت های خود گفت: این دست دست کردن مسوولین برای اینکه سراغ مذاکره بروند و اینکه دارند زمان می خرند و وقت کشی می کنند، از آنجایی که با مردم حرف نمی زنند ما اخرین نفری هستیم که می فهمیم چه اتفاقی می افتد.

تحریم در این چند ساله زندگی های بسیاری را نابود کرده است. این زمانی که داریم از دست می دهیم و تعلل می کنیم، باعث از دست دادن جان و کار آدم های می شود. زندگی ادم ها و تلاششان از دست می رود. دو سال دیگر حالا اگر بروید توافق کنید چه سودی برای مردمی دارد که چیزهای زیادی را از دست داده اند؟ من هنوز امیدوارم که مسوولین به عاقبت فکر کنند و نذارند که ته مانده امید مردم تمام شود.

آینده مبهم مذاکرات

واعظ زاده گفت: من هرچه تلاش می کنم که دیدگاه خوشبینانه ای درباره بازگشت ایران به مذاکرات داشته باشم، به سختی می توانم خود را متقاعد کنم که ایران در این روزهایی که می خواهد به بروکسل برود به برجام برگردد یا طرحی داشته باشد که طرف مقابل متقاعد شوند یا با ایران به نوعی کنار بیایند. از زمان تشکیل ولت سیزدهم مدیریت بحران دچار اختلا شده. سیگنال ها در راس نظام و دولت و اتاق های فکر، ایران دچار سردرگمی است که من متوجه نمی شوم به کجا منتهی خواهد شد. اگر ایران طرحی هم داشته باشد بعید است که امریکا با آن مخالفت کند. واشنگتن می خواهد ایران به طور تمام و کمال به برجام باز گردد. 

ایران خودش را از گفتگوی مستقیم کنار می کشد. در تاریخ روابط بین الملل من ندیده ام که کشورهایی مثل ایران و امریکا چهل سال نزاع داشته باشند و دائم علیه یکدیگر در جنگ نیابتی داشته باشند و بعد بیایند یک مساله حیثیتی و مهم مثل مساله هسته ای را بدون مذاکره مستقیم حل کنند. روسیه و امریکا در جنگ سرد در جنگ روانی و اقتصادی و نیابتی بودند اما در کشورهای یکدیگر سفارت داشتند. حتی خروشچف یک خط قرمز تلفن گذاشته بود که جنگ نشود. من بعید می دانم که به این شیوه مشکلات حل شود و ایران باید خودش را اماده گفتگوهای مستقیم کند.

هزینه بر بودن برنامه هسته ای

نامور گفت: ما با پروژه غنی سازی بمبی نخواهیم ساخت. پولسازی هم که منتفی است چون این در شرایطی است که شما در بازار جهانی کار کنید. پس نه تنها پولساز نیست که همه منابع مالی ما را از بین برده است. اگر جزییات هزینه هایی که ما در این زمینه دادیم را ببینید بسیار وحشتناک است. همچنین گروه هایی وارد شده اند که از تحریم ها منتفع شده اند و هر نوع خرابکاری کرده اند که گروه های فهیم سرکار نیایند. علم هم نخواهد بود چون بخش های دیگر علم در ایران گروگان این ماجرا است. حتی نیروی انسانی تولید کننده علم هم مهاجرت می کند و کرده است.

ادعای دیگر استقلال است که ادعای درستی نیست. ما نمی توانیم نفتمان را بفروشیم. ما را به رسمیت نمی شناسند. 

اهمیت به نتیجه رسیدن مذاکرات

قاضی گفت: تا وقتی ایران مشکلش با امریکا را حل نکند و این کشور را به رسمیت در عرصه سیاست خارجی نشناسد، توافقی پیش نخواهد رفت و برجام نمونه واضحی برای آن است. الان ماه ها از شروع مذاکرات وین گذشته است. مشکل بزرگی که من فکر می کنم دولت اقای رییسی و تیم دارند این است که از بستری می آیند که با حمله به دولت اقای روحانی در مورد برجام و نفوذی خواندن آنها به زمین خوردن برجام و به نتیجه نرسیدن برجام همراه بوده اند.

سیاست خارجی بوروکراتیک دولت اوباما در آمریکای لاتین

https://irlip.um.ac.ir/article_40691.html

نویسندگان

 10.22067/IRLIP.2021.21431.0

چکیده

هدف مقاله حاضر، بررسی عملکرد سیاست خارجی دولت اوباما در آمریکای لاتین است. این مقاله در پی پاسخ‌گویی به این پرسش است که مبنای رفتار در سیاست خارجی دولت باراک اوباما کدام عوامل، مؤلفه‌ها، و معیارها بوده است. مقاله در بررسی خود به این نتیجه رسیده است که سیاست خارجی دولت باراک اوباما در آمریکای لاتین به‌تبع رویکرد نیمکره‌گرایان دموکرات، نرم، صلح‌جویانه، و مبتنی‌بر همکاری در چارچوب بین‌الملل‌گرایی لیبرالیستی بوده است. بررسی فرضیه، نیازمند شناخت رفتار سیاسی اوباما و دموکرات‌ها در منطقه و بررسی رویدادهایی است که بر سیاست خارجی ایالات متحده تأثیر گذاشته‌اند. اوباما با درپیش گرفتن سیاست تغییر در چارچوب بین‌الملل‌گرایی لیبرالی و روی آوردن به همکاری با جهان و به‌تبع آن با آمریکای لاتین، شیوۀ متفاوتی را در اعمال سیاست‌ها در مورد آمریکای لاتین درپیش گرفته است که تأثیر عمیق و متفاوتی بر ساختارهای سیاسی و اقتصادی منطقه گذاشت. یکی از مهم‌ترین تفاوت‌ها را می‌توان در تغییر سیاست راهبردی در مورد کوبا پس از هفتاد سال درگیری و دشمنی دانست که سرانجام سبب اتخاذ دیدگاه مسالمت‌جویانه در برابر این کشور شد. در گام بعد، دولت اوباما شایستگان و نخبگانی از مهاجران منطقه آمریکای لاتین را پذیرفت که ازآن‌میان می‌توان به پذیرش دانشجویان اشاره کرد. برایند تصمیم‌سازی در دولت اوباما ابتدا به نگرش‌های نظری پیشین او و سپس به دیدگاه‌های نظریه‌پردازان حزب دموکرات مربوط می‌شود که بازتاب آن در راهبرد تغییر، تجلی یافت.

 

جمهوری اسلامی با قرائت اخلاقی

در مطلب گذشته درباره سیاست خارجی نوشتم که پیچ تاریخی جمهوری اسلامی در این مقطع تغییر بنیادی از تخاصم و مقابله با جهان و منطقه به سمت همکاری و تعامل و یا ایجاد نوعی همکاری عمیق منطقه گرایانه تا رقابت اقتصادی و مناسب با دیگر قدرت هاست.

ظرفیت تعامل و انعطاف پذیری در قالب برجام و یا هر توافق منطقه ای تا پذیرش همکاری در قالب کنوانسیون ها در این چارچوب است.براین اساس  نهادها و عوامل بوروکراتیک و ساختاری باید هم جهت بااین نوع همکاری تغییر جهت دهد. بدون تغییرات نهادی و یا نیروی انسانی موافق با جهت گیری و خط مشی جدید، هرگونه توافقی در هرجا و با هر کشوری، بی معنا و فاقد کارکردگرایی مثبت در آینده است.
لکن این تغییر بنیادی در داخل نیازمند قرائت مناسب و هم پیوند با شرایط و تحولات فناوری جهانی در رقابت با سایرین به ویژه در حوزه اقتصاد است.البته این فرایند در داخل نیازمند به مباحثه گسترده درونی دارد.
این مباحثه گسترده باید در همه ارکان علمی انجام شود. لکن به نظر نگارنده شاید هماهنگ ترین و مطلوب ترین نظریه ای که بتواند جمهوری اسلامی را از فرایند پرتلاطم و سهمگین فعلی عبور دهد، اتخاذ قرائت اخلاقی از جمهوری اسلامی است. ما باید بپذیریم که هدف از انقلاب 57 دمیدن روح معنویت در کالبد انسان بی معنا و هدف بوده است،البته باید بپذیریم که یک جامعه هدفمند و پویا نمی تواند در انقلاب دائم باشد،زیرا انقلاب به مفهوم تلاطم و بی ثباتی است و پس از انقلاب باید ثبات و حرکت عقلانی جایگزین شود.

امروز این هدف را با مجموعه ای از تمنیات نفسانی عوامل انسانی که آن را به سمت  فساد و سو استفاده و خودخواهی جمعی و خانوادگی تغییر داده و منحرف کرده اند،تخریب شده است،لکن این مهم قابل بازسازی خواهدبود.این بازسازی نه تنها در ایران ، بلکه در همه جای جهان می تواند در جریان باشد.حرکت های وال استریت علیه یک درصدی ها و بحث مالیات بر ثروت تمرکز کنندگان ثروت های انباشته و مخالفت با حکمرانان محصور در ثروت و قدرت غیراخلاقی همگی نشان می دهد که عموم مردم نیازمند بازسازی دولت ها بر مبنای امر اخلاقی هستند، این امر اخلاقی هماهنگ با رویه عموم ملت هاست.
این مساله همان مقارنه آمدن حق و رفتن باطل است.شاید بالاترین مخاطبان باطل ثروت اندوزانی در سراسر جهان هستند که ثروت های خود را بلوکه و بی حاصل انباشته اند.حکمرانی اخلاقی امروز تنها ناظر بر امور فردی نیست،این حکمرانی ابتدا روش و منش سیاستمداران و سپس منافع آن ها که وابسته به کارتل های اقتصادی،بانک ها ، مجتمع های تولید تسلیحات نظامی و استثمارشدگان است ، را در بر می گیرد.
در این قرائت صلح،همبستگی مردمی و ارتقای معنوی بشریت مورد نظر است.در گام اول تمرکزکنندگان ثروت مانع حل مشکل روبنایی مانند اقتصاد هستند.بااین قرائت لازم  باید هدف اصلی خود را بازیابی کنیم. انقلاب در یک برهه در سال 57 انجام و با هدف هایی ریل گذاری شد. این هدف ها اکنون به مرحله نازل رفع نیازهای اولیه هرم مازلو رسیده.بدیهی است هدف انقلاب 57 این نبوده است که به شکل گیری دولت به  صرفا برای نیازهای اولیه بدیهی برسیم. برای حل مشکلات کشور و کارآفرینی و خلق فرصت های ثروت؛ نیاز به خلق کارهای پیچیده و نامتعارف نیست،همین حق موجود ملت با تغییر جهت و تغییر قرائت به همکاری در سیاست خارجی و حرکت به سمت اخلاق گرایی و واگذاری امور اخلاقی به خود مردم به شکل مناسبی اکثر مشکلات قضایی،مدنی و حکومتی را حل خواهد کرد که از آن مفهوم آزادی ملت را مراد می کنیم و قطعا کشور را در شاهراه توسعه قرار خواهدداد.

زمان آن رسیده است که به سمت منطقه گرایی قدرتمند فرهنگی با اعتمادگرایی و بازسازی نهادهای متناسب پیش رویم.تنها راه مناسب و مطلوب جمهوری اسلامی برای برون رفت از مشکلات فعلی و حرکت به سمت آینده همین همکاری بر مبنای اعتمادسازی و پذیرش قرائت اخلاقی از دین است.قرائتی که نه تنها نیاز ملت ما ،بلکه نیاز همه جهان است و الاهیاتی معرفتی و فکری را رقم می زند. لازم است بازسازی و بازگشتی بنیادی به تفسیر اخلاق گرایانه از دین داشته باشیم.

https://www.khabaronline.ir/news/1526913/%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D9%82%D8%B1%D8%A7%D8%A6%D8%AA-%D8%A7%D8%AE%D9%84%D8%A7%D9%82%DB%8C

اولویت‌های سیاست خارجی ایران در سال ۹۹ چه باشد؟(۲)

خبرگزاری جمهوری اسلامی در گفت‌وگو با ۱۸ کارشناس و تحلیلگر ارشد مسائل سیاست خارجی که برخی از آنها از جمله دیپلمات‌های ارشد و سفرای پیشین ایران بودند، از آنها پرسید که مهمترین اولویت سیاست خارجی ایران در سال ۹۹ چیست و وزارت امور خارجه به عنوان مجری اصلی سیاست خارجی باید بر چه موضوعاتی تمرکز کند.

در گزارشی که روز گذشته منتشر شد، ۱۱ کارشناس و تحلیلگر تاکید کردند که تلاش برای کاهش، توقف و رفع آثار تحریم‌ها از یکسو و بهبود توسعه مناسبات منطقه‌ای به ویژه تلاش برای تنش‌زدایی میان ایران و عربستان موضوعاتی است که سیاست خارجی ایران باید در سال ۹۸ در اولویت‌های خود قرار دهد و وزارت امور خارجه به عنوان مجری سیاست خارجی آن را عملیاتی سازد.

برخی دیگر از کارشناسان و تحلیلگران موضوعات و اولویت‌های دیگری را مطرح کردند که بیشتر جنبه نرم افزاری دارد. مبارزه با یکجانبه‌گرایی آمریکا و ایجاد یک محور مقاومت بین‌المللی، تلاش برای توسعه دیپلماسی اقتصادی در چارچوب همکاری‌های منطقه‌ای و شرق آسیا، دیپلماسی کرونایی، ایجاد انسجام و وحدت در تصمیم‌گیری با نگاه واقع‌بینانه و کارشناسانه به تحولات داخلی منطقه‌ای و بین‌المللی، توجه به منافع ملی و منطقه‌گرایی اعتمادساز در داخل و خارج و بدون عنصر برتری و تفوق، ایجاد روابط کامل‌تر با کشورهای دوست و ایجاد زمینه مناسب برای صادرات بخش خصوصی، ایجاد هماهنگی با دستگاه‌های مختلف با وزارت امور خارجه و استفاده از ظرفیت کانال‌های دیگر کشورها از جمله مسائلی هستند که در این نظرخواهی توسط این کارشناسان مطرح شدند.

محسن پاک‌آیین- رییس پیشین ستاد افغانستان وزارت امور خارجه:

اولویت اصلی سیاست خارجی در سال ۱۳۹۹ مبارزه با یکجانبه‌گرایی آمریکا و ایجاد یک محور مقاومت بین‌المللی با حضور کشورهای موافق چندجانبه‌گرایی است. امروز بسیاری از کشورهای جهان و حتی متحدین آمریکا با تحمیل سیاست‌های خودمحورانه آمریکا به خصوص در حوزه اقتصادی مخالف بوده و برخی اقدامات غیرانسانی از جمله تحریم کشورهای مستقل را برنمی‌تابند. جمهوری اسلامی ایران می‌تواند با  اعمال یک سیاست خارجی فعال و مقتدر،تهدیدهای استکبار به رهبری آمریکا را به فرصت تبدیل کرده و به‌خصوص با تحریم‌های تحمیلی آمریکا علیه مردم ایران مقابله کند. دیپلماسی ایران در مسیر مبارزه با یکجانبه‌گرایی باید ایجاد تنوع در شرکای خود با تقویت نگاه به شرق جغرافیائی و سیاسی و به‌خصوص همکاری مستمر با همسایگان را در اولویت قرار دهد.

دستگاه سیاست خارجی همچنین با تقویت دیپلماسی اقتصادی، به مفهوم اولویت یافتن موضوعات اقتصادی در سیاست خارجی، باید ابزارهای مهم در پیشبرد اهداف بلندمدت رشد و توسعه اقتصادی کشور را شناسائی کرده و نقش سازنده‌ای در مقاوم‌سازی اقتصاد کشور ایفا کند.

سید رضا قزوینی غرابی- کارشناس مسائل عراق:

۱. شیوع ویروس کرونا نشان داد کشورهای جهان تا چه اندازه در برابر تهدیدات اینچنینی و در حوزه‌های بهداشت و سلامت ضعف دارند و همکاری‌های بین‌المللی می‌تواند نقش مؤثری بر غلبه بر اینگونه تهدیدات داشته باشد. معتقدم گسترش روابط با کشورهای مختلف در بستر همکاری‌های حوزه سلامت و بهداشت و پایه‌ریزی آن توسط وزارت امور خارجه و اجرا توسط نهادهای مرتبط علاوه بر تقویت روابط دوجانبه بین‌المللی، بر توان ایران در حوزه‌های سلامت نیز اثرگذار خواهد بود.

۲. توجه به افزایش مناسبات اقتصادی با حوزه شرق به ویژه چین می‌تواند از اقدامات دیگر وزارت امور خارجه باشد. شرایط اقتصادی کشور به گونه‌ای است که لاجرم باید به سمت باز کردن حلقه محاصره کشور ولو محدود گام برداشت. تجربه نشان داد که کشورهای اتحادیه اروپا به دلیل ملاحظات و رویکردهای سیاسی نمی‌توانند روزنه مد نظرایران برای این موضوع باشند. لیکن چین به عنوان یکی از قدرت‌های اصلی اقتصاد و سیاست در جهان می‌تواند محل تأمل باشد.

افشار سلیمانی- سفیر پیشین ایران در اوکراین و جمهوری آذربایجان:

در شرایط تحریمی و کرونایی و تورم رکودی و نارضایتی‌های داخلی که با حوادث آبان ماه ۹۸ و کاهش مشارکت در انتخابات نمود عینی‌تری یافت اکنون باید از اولویت اول جمهوری اسلامی ایران در سیاست خارجی سخن گفت نه صرفا اولویت اول وزارت امور خارجه، چراکه این وزارتخانه صرفا به عنوان یکی از عوامل اجرایی تصمیمات گرفته شده در سطوح عالی ساختار تصمیم‌سازی نظام ایفای نقش می‌کند و کمی تا قسمتی نیز در تصمیم‌سازی امکان مشارکت دارد.

بدیهی است در شرایط کنونی اولویت نخست ایران در سیاست خارجی، ایجاد انسجام و وحدت در تصمیم‌گیری با نگاه واقع‌بینانه و کارشناسانه به تحولات داخلی منطقه‌ای و بین‌المللی و درک تمام عیار از منافع ملی با شناخت دقیق از فرصت‌ها و تهدیدها و ارزیابی مولفه‌های قدرت ایران و طرف‌های خارجی و گزینش یک استراتژی کارآمد که منجر به کاهش هزینه‌ها و افزایش سود ملی و کاهش تهدیدها و افزایش فرصت‌ها در راستای ارتقای منافع ملی ایران گردد، یک ضرورت اجتناب‌ناپذیر است.

در همین راستا اولویت اساسی ایران در سال جدید رفع تدریجی یا همه‌جانبه تحریم‌های آمریکا که با تبعیت کشورهای مختلف از آن تا حدود زیادی جنبه بین‌المللی یافته است، در حالی که ویروس کوید-۱۹ نیز جنبه جهانی پیدا کرده و در کنار تحریم‌ها، مشکلات ناشی از ویروس کرونا دشواری‌های اقتصادی و روانی را برای ملت ایران مضاعف کرده است. استفاده از فرصت کرونایی شدن و به کار بستن دیپلماسی کرونایی می‌تواند رویکرد معطوف به هدفی باشد.

هادی اعلمی فریمان- کارشناس ارشد مسائل آمریکای لاتین:

از سال ۱۳۹۸ درس‌هایی زیادی آموختیم. مهمترین آن بحران‌های مربوط به مطالبات اقتصادی مردم بود. از بحران جاری پاندمیک شدن (همه‌گیری جهانی) ویروس کرونا در سراسر جهان نیز باید درس‌هایی زیادی بیاموزیم. قطعا کرونا بخش زیادی از نظریه‌های جاری در ‌علم سیاست و روابط بین‌الملل را تحت تاثیر قرار داده است. در عین حال که پدیده جهانی شدن از یکسو تحت تاثیر گسترش مرزبندی‌های جدید، قرنطینه‌ها و محاصره‌شدگی‌های اجباری قرار گرفته است.

از سوی دیگر مفهوم سرنوشت مشترک بشر و گسترش‌ مفاهیمی مانند درد مشترک، رنج‌های بشری و لزوم پرداختن به مفهوم انسانی گسترش یافته است. با وجود مفهوم مرزبندی در اجرا کسی نمی‌تواند نسبت به رنج انسان‌ها بی‌تفاوت باشد. بر این مبناست که فکر می‌کنم سیاست خارجی و اولویت وزارت امور خارجه پس‌ از پایان بحران باید به سمت منافع ملی ملت و همه بشریت و در ‌ابعاد اجرایی به سمت منطقه‌گرایی اعتمادساز در داخل و خارج و بدون عنصر برتری و تفوق پیش‌ رود. باید در ‌داخل عناصری که مخل‌ اعتمادسازی در ‌روابط خارجی هستند ‌به سمت اعتمادسازی پیش ‌روند و الگویی نه با افراط شبیه اتحادیه اروپا و نه به تفریط شبیه برگزیت در منطقه ما با مشارکت واقعی و بر مبنای صداقت در محیط جغرافیایی ما شکل گیرد. ما نیاز به عاملان اجرایی این الگو داریم. ما حقیقتا نیاز به تغییر داریم.

رامین مهمانپرست- سخنگوی اسبق وزارت امور خارجه:

اگر قرار باشد سیاست‌ جدیدی در کشور دنبال شود تا مشکلات اقتصادی در کشور کمتر شود، گشایش‌ها برای زندگی مردم کمتر شود و فشارهای که مخالفان ما به کشور وارد می‌کنند، بتوانیم برطرف کنیم،  باید طرح جامعی در مسائل داخلی و خارجی تدوین شود. مهمترین پایه‌های این طرح بر مبنای تغییر ساختارهای اداری و کشور باشد. دستگاه سیاست خارجی موقعی می‌تواند به شکل موثر عمل کند و دستاوردهای بزرگ داشته باشد که بخشی از مجموعه بزرگ‌تر و طرح جامع‌تر باشد. مشکلاتی که اکنون با آن روبه‌رو هستیم به دلیل ساختارهای غلط اداری و اقتصادی است. دولت بزرگ و هزینه‌های هنگفتی که به دلیل بزرگی این تشکیلات داریم و اقتصادی که بیش از ۸۰ درصد دولتی است و اجازه نمی‌دهد بخش خصوصی فعالیت و شکوفایی خود را نشان دهد.
اگر واقعا تصمیم بگیریم شرایط طبیعی در کشور حاکم شود و دستگاه‌های داخلی به وظیفه واقعی خود عمل کنند، در آن موقع اولویت اصلی دستگاه سیاست خارجی، رفع تنش‌ها، حل مشکلات با همسایگان، ایجاد روابط کامل‌تر با کشورهای دوست چه در آسیا و چه در اروپا، ایجاد زمینه مناسب برای صادرات بخش خصوصی، اعزام نیروی کار تخصصی به کشورهای مختلف و تامین نیازهای فنی و صنعتی است.

به شرط هماهنگی میان دستگاه‌های داخلی با دستگاه سیاست خارجی،  طرح جامعی در کشور تدوین و طراحی شود، آنگاه اولویت اصلی سیاست خارجی توسعه روابط با همسایگان است که می‌تواند کمترین فشار تحریمی را داشته باشد و بیشترین بازار کار برای نیروی انسانی و صادرات کالاها و خدمات فنی – مهندسی را داشته باشد.

سید جلال ساداتیان- مدیرکل اسبق شرق آسای وزارت امور خارجه:

مهمترین مشکل ایران در عرصه سیاست خارجی فشارهای ناشی از تحریم‌ها است که این مساله باید مرتفع شود. این رفع و رجوع شدن از طریق افزایش توان و قدرت اقتصادی کشور است. مردم وظیفه خود را به اندازه خود، به خوبی نشان داده‌اند که ما آن را در مقابله با شیوع کرونا هم دیدیم. در این چارچوب، لازم است وزارت امور خارجه گره‌هایی که برای ما در روابط خارجی چه در حوزه اقتصادی و چه در حوزه سیاسی و امنیتی ایجاد شده است، باز کند.

در این چارچوب ایران باید از تمام ظرفیت‌های داخلی استفاده کرده و همزمان با آن استفاده از کانال‌های روسیه، چین، هند و... نیز مورد توجه قرار گیرد. ضروری است معاونت دیپلماسی اقتصادی وزیر امور خارجه هم برای رفع موانع داخلی صادرات و سرمایه‌گذاری خارجی در کشور تلاش کند.

مهدی ذاکریان- استاد حقوق و روابط بین‌الملل دانشگاه آزاد:

توجه به خواست ملت، قانون اساسی و ارزش‌های ملت و معرفی و ارائه صحیح و مناسب آن به صورت حرفه‌ای، دقیق و صادقانه به جامعه بین‌المللی و ارائه ارزش‌های بین‌المللی، هنجاری مسلط بر نظام بین‌الملل و معرفی دقیق و درست خواسته‌های نظام بین‌المللی از ایران به مردم و تصمیم‌گیران مهمترین وظیفه تمامی وزارت امور خارجه دنیا است و ضروری است دستگاه دیپلماسی نیز توجه خود را در این چارچوب متمرکز کند.

http://www.irna.ir/news/83722173/