بدون اصلاحات داخلی به بن‌بست می‌رسیم

رویداد۲۴| عرفان بیوک‌نژاد - فعال شدن مکانیسم ماشه علیه ایران، تشدید تحریم‌ها و بحران‌های اقتصادی داخلی، کشور را در نقطه‌ای حساس و تعیین‌کننده قرار داده است. همزمان، تحولات منطقه‌ای از جمله تنش‌های اخیر در خلیج فارس، حملات نظامی اسرائیل، بحران فلسطین و رقابت قدرت میان کشور‌های عربی خلیج فارس، فضای امنیتی و سیاسی ایران را پیچیده‌تر کرده است.در چنین شرایطی، بازتعریف استراتژیک در سیاست داخلی و خارجی بیش از هر زمان دیگری ضروری به نظر می‌رسد. اقتصاد تحت فشار تحریم‌ها، نارضایتی‌های اجتماعی و محدودیت‌های سیاسی، ضرورت تمرکز بر آشتی ملی، اعتمادسازی اجتماعی و اصلاحات ساختاری را برجسته کرده‌اند. تجربه تاریخی نیز نشان داده است که اتکای صرف به تنش و تقابل بدون مدیریت هوشمندانه داخلی، کشور را به سمت بن‌بست سوق می‌دهد. در مقابل، راهبردی متوازن در دیپلماسی و سیاست داخلی می‌تواند نه‌تنها فشار‌های خارجی را کاهش دهد بلکه ظرفیت ایران برای ایفای نقش مؤثر در منطقه و جهان را نیز تقویت کند.

در همین زمینه، هادی اعلمی فریمان، کارشناس مسائل سیاست خارجی، در گفت‌و‌گو با رویداد۲۴ تحلیلی از چالش‌ها و فرصت‌های پیش‌روی ایران و مسیر‌های محتمل آینده ارائه کرده است.

سیاست بن‌بست ندارد

اعلمی فریمان با تاکید بر اینکه «در عالم سیاست، چه به شکل عام و چه در عرصه دیپلماسی، هیچ‌گاه بن‌بست وجود ندارد» گفت: «همواره بحران‌هایی شکل می‌گیرد و در زمان مقتضی، نیرو‌های جدید، ابتکارات و خلاقیت‌های تازه‌ای ظهور پیدا می‌کند. این پدیده استمرار دارد و سیاستمدار کارآمد کسی است که از دل بحران‌ها فرصت بسازد و راه خلاقیت را دنبال کند.»

او با اشاره به سخنان اخیر رهبر انقلاب مبنی بر نپذیرفتن غنی‌سازی صفر و مذاکره هسته‌ای با آمریکا گفت: «به نظر می‌رسد کشور وارد یک فاز جدید شده است.»

اعلمی فریمان افزود: «ما در داخل کشور با یک‌سری محدودیت‌ها مواجه هستیم. طیفی در کشور وجود دارد که فارغ از دیدگاه‌های سخت و متعصبانه‌اش درباره روابط دوجانبه با ایالات متحده، در سایر حوزه‌ها نیز محدودیت‌هایی برای مشارکت مردم ایجاد می‌کند.»

به گفته او، اگر دیدگاه‌های رادیکال مبنا قرار گیرد، «راهکار‌هایی مانند خروج از معاهده ان‌پی‌تی، بستن تنگه هرمز، گروگان‌گیری، افزایش تنش نظامی و استمرار حمایت از جریان‌های مقاومت در منطقه مطرح خواهد شد. اما واقعیت این است که همه این سناریو‌ها بن‌بست‌آفرین است و پیامدی جز تنش نظامی، تشدید مشکلات اقتصادی و افزایش فشار بر معیشت مردم در پی نخواهد داشت.»

ضرورت آشتی ملی و اعتمادسازی اجتماعی

او ادامه داد: «تجربه نشان داده است که تحریم‌ها چه در کوتاه‌مدت و چه در بلندمدت آثار جدی خود را بر اقتصاد کشور می‌گذارد. حتی جنبه روانی تحریم‌ها نیز بر معیشت مردم تأثیر مستقیم دارد؛ بنابراین اگر به دنبال یک سناریوی موفق در شرایط جدید باشیم، ناچار باید به سمت آشتی ملی و جلب مشارکت مردم در مسائل مهم کشور حرکت کنیم.»

اعلمی فریمان تصریح کرد: «این مسیر شامل مبارزه جدی با فساد مالی، مقابله با هر شکل از تبعیض، رفع بی‌عدالتی و ایجاد اعتمادسازی در سطح گسترده است. اگر مردم احساس کنند که به آشتی ملی رسیده‌اند و می‌توانند به حکومت اعتماد کنند، نقشی برجسته در استمرار مقاومت ایفا خواهند کرد. اما اگر این تغییرات ایجاد نشود و مبارزه واقعی با فساد و تبعیض صورت نگیرد، تکرار بحران‌ها و افزایش نارضایتی اجتناب‌ناپذیر خواهد بود.»

تنش یا دیپلماسی؛ راهبرد دوگانه ایران

این کارشناس سیاست خارجی تاکید کرد: «مهم‌ترین مسئله همچنان در داخل کشور است. اما اگر بخواهیم در عرصه دیپلماسی وارد سناریو‌های جدید شویم، قطعاً نیازمند اتخاذ راهبردی دیگر هستیم و آن، اعتمادسازی در نظام بین‌الملل است.»

او توضیح داد: «اگر قرار باشد در همان مسیر مخالفت مطلق با غنی‌سازی صفر و مذاکره هسته‌ای با آمریکا حرکت کنیم، باید تمرکزمان بر عادی‌سازی روابط با ایالات متحده قرار گیرد.»

دیپلماسی تدریجی

اعلمی فریمان گفت: «تجربه تاریخی نشان داده است که آمریکا تمایل دارد روند عادی‌سازی روابط را دنبال کند. اگر چنین مسیری آغاز شود، قطعاً اعتمادسازی در سایر حوزه‌ها نیز ایجاد خواهد شد؛ از جمله در موضوعات هسته‌ای و حتی موشکی.»

بیشتر بخوانید: دیپلماسی زیر سایه ماشه | شرط ایران برای گفت‌و‌گو با ترامپ

به گفته او، «در دیپلماسی، روابط دو کشور اغلب از مسائل کوچک آغاز می‌شود؛ مانند دیدار‌های شخصی مقامات، گفت‌و‌گو‌های پارلمانی یا حتی تعاملات میان دستگاه‌های قضایی؛ بنابراین ما باید به سمت راهبرد سیاست دیگر حرکت کنیم؛ یعنی دیدار‌هایی میان مقامات ایران و آمریکا در سطح ریاست‌جمهوری، پارلمان و قوه قضاییه صورت گیرد. همچنین موضوع بازگشایی سفارت‌ها و تبادل سفیر باید مورد توجه قرار گیرد.»

ایران نیازمند تصمیم‌گیری استراتژیک

او خاطرنشان کرد: «حتی اگر ایران نخواهد مستقیماً این مسیر را دنبال کند، امکان دارد در کشور‌های ثالث چنین دیدار‌هایی میان مقامات سه قوه در هر سطحی انجام شود. در این صورت، ضمن حفظ منافع ملی، می‌توان از مسیر دیپلماسی دیداری و گفت‌و‌گو‌های تدریجی، سردی روابط میان دو کشور را کاهش داد.»

وی افزود: «اگر استراتژی نظامی و امنیتی انتخاب شود، تجربه نشان داده که این مسیر به بن‌بست می‌رسد؛ نمونه بارز آن کشور‌هایی مانند کره شمالی و ونزوئلا هستند. در مقابل، اگر راه دوم یعنی بهبود روابط انتخاب شود، باید به‌طور کامل در همان مسیر حرکت کرد. این انتخاب، کاملاً به تصمیم‌گیران نظام سیاسی ایران بستگی دارد.»

الزامات ایران در شرایط فعلی

در پایان این گفت‌و‌گو، اعلمی فریمان تاکید کرد: «در شرایط فعلی، تنها چیزی که باید برای ایران اصل قرار گیرد، منافع ملی و تمامیت ارضی کشور است. همه حرکت‌ها باید ذیل این دو اصل بنیادین تعریف شود، نه تحت تأثیر مسائل دیگر. به همین دلیل من راهبرد دیگری را پیشنهاد می‌کنم و آن، حرکت به سمت عادی‌سازی روابط با سایر کشور‌ها به‌ویژه ایالات متحده است. در این مسیر می‌توان به مرور و در طی زمان، موضوعاتی، چون غنی‌سازی هسته‌ای و حفظ توان موشکی را نیز تثبیت و به کرسی نشاند.»

ایران در نقطه‌ای حساس ایستاده است؛ جایی میان تنش یا دیپلماسی. انتخاب مسیر تقابل و بی‌توجهی به اصلاحات داخلی، تنها به تداوم بحران‌ها، فشار اقتصادی و کاهش جایگاه بین‌المللی منجر خواهد شد. اما اتخاذ راهبردی خردمندانه، با محوریت منافع ملی، آشتی داخلی و اعتمادسازی در سطح جهانی، می‌تواند ایران را به بازیگری تأثیرگذارتر و باثبات‌تر در منطقه و جهان تبدیل کند.

https://www.rouydad24.ir/fa/news/429902/

اصولگرایان معتدل و تندروها

آرمان امروز : با شکل‌گیری جریان اصولگرایی در کشور، این جریان در کنار اصلاح‌طلبان به‌عنوان دو بال متوازن در سپهر سیاسی ایران رشد و حرکت کرد. در آن زمان بدنه اصولگرایی متشکل از چهره‌های شاخص، شناخته‌شده و از بنیانگذاران انقلاب بود که سال‌ها تجربه و فعالیت جدی در عرصه سیاسی داشتند. جریان اصولگرایی اساساً گرایش چندانی به افراط و تندروی نداشت و می‌توان گفت در کنار اصلاح‌طلبان، بر مدار عقلانیت و اعتدال حرکت می‌کرد.
با روی کار آمدن محمود احمدی‌نژاد در جایگاه ریاست‌جمهوری، نشانه‌های افراط و رادیکالیسم در بدنه اصولگرایی نمایان شد. پس از آن نیز جریان پایداری با رویکردی خاص و سخت‌گیرانه، خود را به‌عنوان بخشی از اصولگرایان معرفی کرد؛ جریانی که بر پایبندی غلیظ به احکام اسلامی تأکید می‌کرد.
امروز، پس از فراز و فرودهای متعدد، جریان اصولگرایی در وضعیت تازه‌ای قرار گرفته است. بخش عمده و اکثریت این جریان، دیدگاه‌هایی معتدل، متوازن و عقلانی دارند. این طیف به تفسیر رحمانی از اسلام باورمند است، برای مردم و نظرات آنان اهمیت قائل می‌شود و نوعی قرائت اجتماعی‌تر از اصولگرایی را دنبال می‌کند. در مقابل، گروه اقلیتی نیز وجود دارد که به دیدگاه‌های سخت‌گیرانه و رادیکال پایبند است؛ دیدگاهی که نه در میان عموم مردم و نه حتی در بدنه اصولگرایان، پایگاه قابل توجهی ندارد.
تفاوت رویکردها امروز در ارکان مختلف نظام سیاسی قابل مشاهده است. در قوه قضاییه، قوه مجریه و حتی مجلس شورای اسلامی، اصولگرایانی حضور دارند که با مردم همراهی می‌کنند، به مطالبات اجتماعی توجه نشان می‌دهند و با نگاهی اخلاقی و نرم‌تر عمل می‌کنند. در کنار آنان، گروه‌هایی نیز دیده می‌شوند که نسبت به مردم بی‌اعتنا هستند و نگاه سخت‌گیرانه و غیرمنعطف دارند. با این حال، به نظر می‌رسد گرایش عمومی در بدنه اصولگرایان و افکار عمومی جامعه، همسو با جریان عقلانی و معتدل است.
علاوه بر این، امروز اصولگرایانی قابل شناسایی هستند که در عرصه سیاست خارجی به تجارت آزاد و تعامل بین‌المللی معتقدند و در حوزه فرهنگ، سیاست‌های باز و منعطف‌تری را دنبال می‌کنند؛ رویکردی که حتی می‌توان آن را همسو با دیدگاه اصلاح‌طلبان دانست.
با این تحولات، به نظر می‌رسد ضرورت پیوند و تعامل میان اصولگرایان و اصلاح‌طلبان بیش از گذشته احساس می‌شود؛ پیوندی که می‌تواند بدنه تندرو و رادیکال اصولگرایان را کنار بزند و دوباره همان توازن و تعادلی را ایجاد کند که در دهه‌های گذشته میان این دو جریان سیاسی برقرار بود.
نمونه‌ای روشن از این همگرایی را می‌توان در موضوع برگزاری کنسرت همایون شجریان در میدان آزادی مشاهده کرد. بخشی از اصولگرایان نیز از این برنامه فرهنگی استقبال کردند؛ اتفاقی که نشان می‌دهد بدنه عقلانی و معقول اصولگرایان در حال نزدیک‌شدن به اصلاح‌طلبان است. چنین روندی می‌تواند بستر شکل‌گیری یک جریان متوسط و معتدل در کشور باشد؛ جریانی که قادر است حرکت‌های لازم در عرصه‌های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را پیش ببرد و مانع غلبه نگاه‌های افراطی در حکمرانی شود.

مقابله با نفوذ نیازمند انسجام ملی

آرمان امروز : پدیده نفوذ و جاسوسی در روابط بین‌الملل همواره به عنوان یکی از ابزارهای مهم سیاست‌های میلیتاریستی کشورها علیه یکدیگر مورد توجه بوده است. در این چارچوب، ارتش، پلیس سیاسی و نهادهای اطلاعاتی نقش اصلی را ایفا می‌کنند و تلاش دارند با بهره‌گیری از شبکه‌های پنهان و جریان‌های ذی‌نفع، بر سیاست‌ها و تصمیمات کشور هدف اثر بگذارند.
به باور تحلیلگران، نفوذ در معنای سیاسی خود شباهت زیادی به روندهایی دارد که در بستر کودتای نظامی شکل می‌گیرد. کودتا معمولاً محصول تصمیمات غلط سیاسی، عقب‌ماندگی‌های اقتصادی، از دست رفتن مشروعیت حاکمیت غیرنظامی و گسترش اختلافات داخلی است. هنگامی که این عوامل با زمینه‌های مساعد بین‌المللی همراه شوند، می‌توانند به تغییرات خشونت‌آمیز یا حتی سقوط یک نظام سیاسی منجر شوند. نفوذ و جاسوسی نیز با استفاده از ابزارهایی مانند جمع‌آوری اطلاعات حساس، تبلیغات و پروپاگاندا یا حمایت از گروه‌های خاص همین هدف را دنبال می‌کند؛ یعنی ایجاد بی‌ثباتی در کشور هدف و تغییر موازنه قدرت به سود کشور متخاصم.
این روند معمولاً پیامدهای سنگینی به همراه دارد. افزایش تنش میان کشورها، گسترش درگیری‌های منطقه‌ای، تشدید بی‌اعتمادی متقابل و حتی بروز جنگ‌ها و درگیری‌های مسلحانه داخلی از نتایج مستقیم چنین اقداماتی است. نمونه بارز آن پس از جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل رخ داد؛ جایی که فعالیت‌های جاسوسی در داخل کشور آشکار شد و برخی عملیات‌ها از طریق عوامل داخلی و تجهیزات پیشرفته همچون ریزپرنده‌ها انجام گرفت. کارشناسان این رویداد را نشانه گستردگی شبکه نفوذ اسرائیل و توان عملیاتی سازمان موساد می‌دانند. انفجار پیجرها در لبنان نمونه دیگری از این اقدامات بود که نشان داد برنامه‌ریزی و حمایت لجستیکی گسترده‌ای در پشت این عملیات‌ها وجود دارد. در مقابل، در یمن چنین شبکه‌هایی کارآمدی لازم را نداشتند و نتوانستند تأثیرگذاری قابل‌توجهی بر تحولات آن کشور داشته باشند.
کارشناسان ریشه این فعالیت‌ها را در برنامه‌های بلندمدت اسرائیل برای نفوذ در کشورهای مختلف می‌دانند. به گفته آنان، اسناد تاریخی مانند «پروتکل‌های دانشوران صهیون» نشان می‌دهد که اسرائیل راهبردی منسجم برای نفوذ در حوزه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی طراحی کرده است. در کشورهایی نظیر ایالات متحده این نفوذ از طریق لابی‌های قدرتمندی همچون آیپک به صورت آشکار اعمال می‌شود. اما در کشورهای مسلمان، به دلیل تفاوت‌های فرهنگی و عقیدتی، این نفوذ بیشتر در قالب شبکه‌های پنهان و اقدامات امنیتی جلوه می‌کند.
در لبنان و سوریه شبکه‌های نفوذ وابسته به اسرائیل توانستند در بزنگاه‌های حساس نقش‌آفرینی کنند، اما در یمن به دلیل تفاوت‌های ایدئولوژیک و شرایط جغرافیایی چنین موفقیتی حاصل نشد. این تفاوت‌ها نشان می‌دهد که نفوذ در هر کشور بسته به ساختار اجتماعی، اعتقادی و سیاسی آن کارکرد متفاوتی دارد.
برای مقابله با چنین تهدیداتی، کارشناسان بر لزوم انسجام ملی، همبستگی اجتماعی و افزایش اعتماد عمومی به نظام سیاسی تأکید می‌کنند. به باور آنان، تنها در شرایطی که مردم به کارآمدی و شفافیت ساختار سیاسی اطمینان داشته باشند، می‌توان از سوءاستفاده شبکه‌های نفوذ جلوگیری کرد. هویت ملی و حس ایران‌گرایی در این میان به عنوان مهم‌ترین سد دفاعی در برابر فعالیت‌های جاسوسی و خرابکارانه معرفی می‌شود.
در عین حال، انگیزه‌های مالی و نارضایتی‌های سیاسی از جمله عواملی است که برخی افراد را به همکاری با دشمنان سوق می‌دهد. برخی از جاسوسان توسط وعده‌های مالی فریب خورده و برخی دیگر به دلیل نارضایتی از ساختار سیاسی داخلی جذب شبکه‌های خارجی شده‌اند. اتباع بیگانه نیز در برخی پرونده‌ها نقش داشته‌اند که بررسی میزان و گستره نفوذ آنان به عهده نهادهای اطلاعاتی کشور گذاشته شده است.
کارشناسان امنیتی هشدار می‌دهند که در شرایط بی‌ثباتی داخلی، زمینه برای جذب افراد توسط شبکه‌های جاسوسی خارجی بیشتر فراهم می‌شود. به همین دلیل، تقویت انسجام اجتماعی و افزایش شفافیت در مدیریت کشور به عنوان راهکاری اساسی برای مقابله با این تهدید مطرح است. آنان معتقدند که مقابله با نفوذ تنها با ابزار امنیتی امکان‌پذیر نیست، بلکه باید در کنار آن زمینه‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نیز اصلاح شود تا دشمنان نتوانند از ضعف‌های داخلی بهره‌برداری کنند.
در مجموع، بررسی روندهای اخیر نشان می‌دهد که نفوذ و جاسوسی صرفاً یک فعالیت اطلاعاتی محدود نیست، بلکه بخشی از راهبرد گسترده قدرت‌های متخاصم برای تأثیرگذاری بر آینده سیاسی کشورهاست. مقابله با این پدیده نیازمند نگاه جامع، همبستگی ملی و اعتمادسازی درونی است؛ مسیری که در صورت تحقق می‌تواند امنیت ملی را تقویت کرده و مانع از گسترش دامنه نفوذ خارجی شود.

مادورو در مقابل آمریکا تنهاست

هادی اعلمی‌فریمان: بر اساس فرمان اجرایی ترامپ مادور یک هدف مشروع نظامی برای آمریکا است

مادورو در مقابل آمریکا تنهاست / چین و روسیه حمایتی از ونزوئلا نخواهند کرد/ دیپلماسی و پیشنهاد مصالحه، جلوی تلاش واشنگتن برای تغییر نظام را نمی‌گیرد

مادورو در مقابل آمریکا تنهاست / چین و روسیه حمایتی از ونزوئلا نخواهند کرد/ دیپلماسی و پیشنهاد مصالحه، جلوی تلاش واشنگتن برای تغییر نظام را نمی‌گیرد

یک کارشناس مطالعات آمریکای لاتین به خبرآنلاین گفت: «به موجب فرمان اجرایی ترامپ درباره کارتل‌های مواد مخدر، نیکلاس مادورو رئیس جمهور ونزوئلا یک هدف مشروع نظامی برای ایالات متحده به حساب می‌آید.»

زهره نوروزپور: دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا به سمت ونزوئلا لشگرکشی کرده است. او می گوید می خواهد با کارتل های مواد مخدر مبارزه کند. اما نیکلاس مادورو رئیس جمهور ونزوئلا می گوید که ترامپ می خواهد من را سرنگون کند و مبارزه با کارتل و مواد پوششی برای تغییر حکومت ونزوئلا است.

ترامپ که این روزها مبارزه با کارتل و قتل و جنایت را از خیابان های واشنگتن آغاز کرده است حالا به کارائیب رسیده و تهدید کرده است که اگر جنگنده های ونزوئلا بالای ناوهای آمریکا به پرواز درآیند آن‌ها را سرنگون می‌کنیم. در همین حال پیت هگست که حالا وزیر جنگ نام گرفته گفته است هیچ مصالحه‌ای نخواهیم کرد و تا حداکثر کشتار پیش خواهیم رفت.

از سوی دیگر سی ان ان گزارش داد که ترامپ به فرماندهی جنوب اختیار تام داده است و احتمالا جنگ به خاک ونزوئلا کشیده شود. مارکو روبیو نیز پس از حمله به قایق قاچاقچیان که در پی آن ۱۱ نفر کشته شدند گفت که این مبارزه با نارکوتروریسم است. اشاره روبیو به فرمان اجرایی ترامپ است که یکی از ۱۰۰ فرمانی بود که روز تحلیف او در حال امضای آن بود.

قاعدگی پارتنرت دردناکه؟ با این هدیه از این درد نجاتش بده !

هادی اعلمی فریمان کارشناس ارشد مطالعات آمریکای لاتین درخصوص این فرمان به خبرآنلاین گفت: «این فرمان به معنای این است که کارتل های مواد جزء دسته سازمان تروریستی به حساب می‌آیند به این معنا که در قانون اساسی آمریکا هدف مشروع نظامی قرار می‌گیرند. بر همین اساس نیکلاس مادورو نیز یک هدف مشروع است چراکه ترامپ می گوید مادورو یک کارتل مواد مخدر است.»

از سوی دیگر رژیم سوسیالیست و چپ‌گرای ونزوئلا از زمان سلف خود هوگو چاوز متحد اصلی ایران، چین و روسیه بوده است این کشور که همیشه به عنوان حیات خلوت این سه کشور علیه آمریکا بوده است حالا در برابر آمریکا قرار گرفته و مشخص نیست نفوذ این سه کشور و حمایت این‌ها با بالاگرفتن شدت درگیری به چه سمتی رود؟ و تحولات خارجی از این درگیری چه خواهد بود.

در ادامه متن کامل گفت و گوی خبرگزاری «خبرآنلاین» را با هادی اعلمی فریمان، کارشناس ارشد مسائل آمریکای لاتین، مطالعه می‌کنید:

ونزوئلا یک ثروت بی‌پایان نفتی در سراسر جهان است

*** ماهیت اقدام نظامی آمریکا علیه ونزوئلا را در چه ابعادی تحلیل می‌کنید؟ علت این اقدام‌ها چیست؟

آمریکایی‌هایی چندین استدلال دارند؛ مورد اول این است که دولت آمریکا، دولت ونزوئلا را به دلیل ادعای تقلب در انتخابات نامشروع می‌دانند و از استقرار دولت راست‌گرای موافق با کاخ سفید، طی چندین مرحله تا کنون ناکام مانده‌اند. در دولت بایدن و ابتدای دولت ترامپ تمایل داشتند مذاکرات اپوزسیون با مادور به نتیجه برسد و تغییر و جابه جایی از طریق صندوق رای انجام شود و دولت راست گرا موفق شود. حالا طی چندین سال اپوزسیون ونزوئلا ناکام مانده است براین اساس امریکایی‌ها از تغییر نظام سیاسی ونزوئلا ناامید شده‌اند و وضعیت داخلی این کشور را متفاوت می‌بینند. بر همین اساس بحث تغییر نظام یا رژیم چنج را به عنوان کارکرد نهایی در این کشور دنبال می کنند.

استدلال دوم، انرژی است؛ ونزوئلا به عنوان دارنده ذخایری معادل ۳۰۰ میلیارد بشکه نفت است که این کشور را به نخستین منبع و بزرگترین کشور نفت‌خیز جهان است. یک منبع بی پایان ثروت نفتی که می‌تواند قاره آمریکا را از نفت خلیج فارس و دیگر جاهای دنیا بی‌نیاز کند . سیاست ترامپ هم تا کنون مشخص شده که علاقه عجیبی به معادن کمیاب، نفت و انرژی و معادن طلا دارد که همین‌ دلایل برای تصاحب یک کشور کافی است.

استدلال سوم، ترامپ یک تنفر تاریخی از دولت‌های سوسیالیستی دارد به ویژه در قلمروی جنوبی خود که اصلا تمایل ندارد نظام سوسیالیستی را تحمل کند. اساسا عدم تمایلی که در طی دولت بایدن نسبت به منطقه امریکای جنوبی وجود داشت الان چرخش پیدا کرده است، می توان به جرات گفت ترامپ دکترین مونرو را احیا کرده یا به دنبال احیای آن به صورت گسترده است. (دکترین مونرو در ۱۸۲۳ توسط رئیس جمهور وقت جیمز مونرو، مخالفت خود را با دخالت و نفوذ کشورهای اروپایی در ونزوئلا و آمریکای لاتین اعلام کرده بود که خب امریکا در آنجا همیشه فعال مایشاء بوده است و حالا هم به دنبال احیای آن است.)

استدلال چهارم؛ قدرت های بزرگ است به عنوان یک بازیگر اصلی در ونزوئلا ظهور پیدا کردند. روسیه، چین و ایران در این کشور نفوذ و فعالیت دارند و از رژیم چپ‌گرای مادور حمایت می‌کنند که می‌توان گفت این اقدام نظامی برای کاهش نفوذ این قدرت‌ها در ونزوئلا است

در مجموع می توان گفت که جنگ مواد مخدر اساسا بیشتر پوششی برای مشروعیت دادن به مداخله در نظام سیاسی این کشور است. این مساله را خیلی واضح می‌توان مشاهده کرد. چراکه در منطقه امریکای جنوبی ۸۷ درصد کوکائین منطقه امریکا از کلمبیا وارد و از طریق اکوادور حمل می شود، اساسا چون تقاضا در ایالات متحده بالا است مافیا این نیاز را احساس کرده و از سود اقتصادی آن نمی‌گذرد. چراکه مبادلات وسیعی اقتصادی از سوی مافیا در این مورد جریان دارد. تا زمانی که این تقاضا بالا باشد، رژیم ها هیچ تاثیری ندارند هر رژیمی باشد باز در جریان است. تاکنون مبارزات علیه مواد مخد ناکام مانده کلمبیا دارای ۷ پایگاه برای مبارزه با مواد مخدر است که ناکام مانده است.برنامه مبارزه با کارتل های مواد در دروه ریاست جمهوری نیکسون آغاز شد تا الان شکست خورده است. و مبارزه با مواد جواب نداده در نتیجه ادعای مبارزه با قاچاق مواد مخدر فقط پوششی برای مداخله نظامی در ونزوئلا برای رسیدن به چهار هدفی است که اشاره کردم.

همانطور که ما برنامه ریچارد نیکسون که ۱۹۷۰ در جنگ علیه مواد مخدر برای اولین بار مطرح شد، طی ۵۰ و ۶۰ سال گذشته هیچوقت فعالیت کارتل ها متوقف نشده است و مرتب در حال بازتولید هستند. این هیچ ارتباطی به رژیم‌ها ندارد، نه دموکرات، نه جمهوریخواه و نه به دولت‌های سوسیالیست و کمونیست و دیگر رژیم های منطقه و ... کوکائین، متامفتامین، فنتانیل و هروئین کماکان از این منطقه در حال صادرات به ایالات متحده است.

یک نکته اینکه کشورهایی که در مثلث شمال هستند؛عبارت از هندوراس، گواتمالا و السالوارد، ۵۳ درصد کوکائین علاوه بر کلمبیا از این سه کشور وارد ایالات متحده می‌شود. مضاف برآن، پولشویی، مهاجرت، قتل و تخریب هویت امریکایی، ترس روانی از جنایتکاران که همه این مسائل از کشورهای مثلث شمال است و اساسا ربط چندانی به ونزوئلا ندارد. این فقط یک پوشش است برای هدف اصلی؛ رژیم چنچ و سرنگونی دولت های حامی چین، روسیه و ایران که با ورود روبیو به دولت آمریکا که از او به عنوان یک کوبایی الاصل یاد می‌شود شدت گرفته است. هدف، کاهش و تضعیف نفوذ قدرت های منطقه‌ای است.

تحلیل کلان این است که به‌طول کلی ایالات متحده ۳ استراتژی را در منطقه به خصوص کشورهای شمال دنبال می‌کند؛ اول- ابتکار مریدا. دوم- ابتکار امنیت منطقه‌ای برای آمریکای مرکزی و سوم- استراتژی برای تعامل. همه این‌ها تا کنون شکست خورده است.

روسیه مداخله نخواهد کرد

*** با بالاگرفتن تنش ها میان دو کشور روسیه پیشنهاد ارسال پهپاد شاهد را مطرح کرده است. از سوی دیگر مسکو با واشنگتن در حال مذاکره هستند. با توجه به نفوذ روسیه در آمریکای لاتین، خصوصا کوبا، کلمبیا و ونزوئلا، ایا ممکن است در صورت رژیم چنج دخالت کند؟

به نظر نمی رسد که الان روسیه نقش چندانی در تحولات ونزوئلا ایفا کند. روسیه جنگ افزار نظامی در اختیار ونزوئلا و کوبا قرار داده است. اینکه بتواند حمایت مستقیم کند بسیار بعید است. روسیه در ظاهر اقدامات امریکا را محکوم کرده اما در عمل اقدام خاصی انجام نمی‌دهد. درحال حاضر این کشور درگیر اوکراین است و الگوهای تکرار قبل هم نشان داده به لحاظ فاصله زمانی و وارد درگیری مستقیم با ایالات متحده نمی‌شود و تمایل چندانی هم برای دخالت ندارد در کوبا هم شاهد بودیم که روس‌ها علی‌رغم حمایت لفظی در مقام عمل،کاری از پیش نبردند، در صورتی که ایالات متحده وارد واکنش سریع و رژیم چنج شود بعید می دانم روسیه اقدامی در حمایت از مادورو و ونزوئلا مداخله مستقیم انجام دهد شاید در زمینه تسلیحات کمی حمایت کند.

چین هیچ حمایتی نخواهد کرد

*** پس از حرکت ناوهای آمریکا به کارائیب در اوایل شهریور وزیردفاع ونزوئلا با وزیردفاع چین دیدار کرد و ظاهرا چین به این کشور قول حمایت داد. این وعده حمایت به چه معناست؟

درباره چین وضعیت متفاوت است؛ روس ها در زمینه سخت افزار و کمک تسلیحاتی وارد می‌شوند اما چینی ها به لحاظ اقتصادی و منشور سازمان ملل یعنی حق حاکمیت کشورها حمایت می‌کنند. درباره تنش میان امریکا و ونزوئلا آن‌ها صرفا محکوم کردند. در منطقه آسیا و دریای چین جنوبی تایوان به عنوان نیروی نیابتی آمریکا از ۱۹۷۹ در جذب متحد عمل کرده است و بیلیز، گواتمالا، هندوراس و پاراگوئه با تایوان قرارداد تجارت آزاد بسته‌اند که این کشور رقیب اصلی چین است. منتهی چینی ها ارتباط دیرینه با منطقه دارند که یک امر مهم آن ابتکار کمبرند جاده است که ابزار اصلی چین در منطقه است. از ۳۳ کشور ۲۱ کشور برای همکاری اعلام امادگی کرده اند. به نظر می رسد که هدف اصلی آمریکا مهار چین در منطقه و احیای دکترین مونرو است که تمایل دارند نفوذ چین را کاهش دهند. در موضوع کانال پاناما شاهد بودیم که استدلال انها حضور چینی‌ها بود و اینکه ترامپ می‌گفت این کانال را چینی‌ها اداره می‌کنند. ایالات متحده قصد دارد که دست چین را کوتاه کند علی‌رغم اینکه چین حمایت لفظی از ونزوئلا داشته است اما بسیار بعید است که بتواند در جهت منافع مادورو مداخله کند چون می‌دانند که دخالت در ونزوئلا قلمرو چین را هم در تایوان به خطر می اندازد بر همین اساس وارد این بحران نخواهند شد.و مداخله مستقیم نخواهند کرد.

مادور تنها است

*** ایا در لحظه بحران جدی و سقوط مادورو چینی ها واقعا وارد عمل خواهند شد؟

نه به نظرم صحیح نیست. ورود نظامی چین منتفی است. ونزوئلا تنها خواهد بود. حتی قدرت‌های جهان و منطقه‌ای و منطقه لاتین، به صورت عملیاتی حمایت نخواهند کرد. حتی چپ‌هایی که در منطقه حضور دارند مانند کلمبیا و برزیل حمایت نخواهند کرد. به لحاظ اینکه آنها معتقد هستند که در انتخابات شبهه‌ تقلب پیش امده و انتظار دارند این نوع دموکراسی که در منطقه وجود دارد پایدار بماند و و خدشه ای به آن وارد نشود. انها به مادورو انتقاد دارند که با طولانی کردن زمام‌داری چپ‌گرایان و ممانعت از شفافیت و نظارت بر آرا از نظر بین المللی به دموکراسی در ونزوئلا لطمه زده است و وجهه چپ را تخریب کرده است. فقط در حد محکومیت پیش خواهند رفت و اینکه وارد اقدام عملی شوند این توان را نخواهند داشت. فقط کوبا به نظر می‌رسد که به طور جدی محکوم کرده است که آنهم در همین سطح خواهد بود چون توان اقدام عملیاتی به نفع ونزوئلا نخواهد داشت. حلقه ای که دور مادورو پیچیده شده است و بحثی که به عنوان قاچاق مواد و سران کارتل مطرح شده مشروعیت او را در صحنه بین المللی خدشه دار کرده است و او را تنها گذاشته است به نظر امریکایی ها شخص مادورو را هدف بگیرند در بحث مخد به عنوان فردی که ۵۰ میلیون دلار برایش جایزه تعیین شده و شخص او هدف قرار می گیرد و اگر بتوانند دستگیر کنند به نظر می رسد که وضعیت در ونزوئلا متفاوت شود و نیروهای مسلح یک شرایط متفاوت پیش ببرند.

مادورو در تنگنای صلح و جنگ گیر افتاده است

*** اشاره کردید چین و روسیه به کمک نمی‌آیند، پس در این میان مادورو چه مدل استراتژی و راهبرد نظامی را ممکن است در پیش بگیرد؟

مادورو تمایل دارد که سطح منازعه از درون مرزهای ونزوئلا به منطقه تسری کند و سپس ماهیت جهانی داشته باشد تا قدرت های جهانی وادار و یا ترغیب به مداخله پیدا کنند به امید اینکه چین یا روسیه به کمک بیایند.شاید طرز فکری مانند الگوی مداخله شوروی سابق در بحران موشکی کوبا. اما مسأله این است که شرایط الان مسابقه تسلیحاتی اتمی مانند بحران موشکی نیست.کشورها اهمیت راهبردی مانند گذشته ندارند. لذا مادورو در نوسان بین تصمیم گیری برای تسلیم مانده است. از سویی تمایل به مصالحه و همکاری برای حل و فصل موضوع مواد مخدر دارد و از سویی امید به مداخله قدرت‌های بزرگ.اما به نظرم نه روسیه و نه چین، حمایت مستقیم به جز حمایت نیابتی از طریق کمک محدود تسلیحاتی نخواهند کرد.

در رابطه با راهبرد هم باید بگویم که البته راهبرد مادورو به همین شکل دوگانه است از یک سو تمایل شدید به مصالحه داره از یک سو هم چون در نهایت استیصال است، همین استیصال او را در یک تنگنای جدی قرار داده و چون بحث مبارزه با مواد مخدر است، او تحت فشار ضد مشروعیتی قراردارد و لذا تنها راه بسیج داخلی و مقاومت نظامی است.

با فرمان اجرایی ترامپ؛کشتن مادورو یک هدف مشروع و قانونی است

***در آخر وزیر دفاع امریکا که به نام وزیر جنگ گرفت در پرسش و پاسخ کاخ سفید اعلام کرد کرد که دیگر مصالحه نخواهیم کرد و حداکثر کشتار را خواهیم داشت. این به چه معناست؟ و تحلیل شما چیست آیا این موضع و اعلام کشتار از سوی پنتاگون شامل ونزوئلا هم می‌شود؟

آمریکایی ها در جریان ونزوئلا وارد بحث پیچیده نارکو تروریسم شده‌اند. یعنی تروریسم را با موادمخدر پیوند زده‌اند. در ژانویه ۲۰۲۵ ترامپ با صدور یک فرمان اجرایی، کارتل های مواد را سازمان‌های تروریستی اعلام کرد. به این معنا که آن‌ها تهدیدی مستقیم برای امنیت ملی ایالات متحده هستند. این فرمان، استفاده از عملیات نظامی علیه ونزوئلا را موجه خواهد کرد. و زدن کشتی «ترن دِآرگوآ» که در پی آن ۱۱ قاچاقچی کشته شد، بر مبنای حقوقی همین فرمان اجرایی است و به این معناست که شخص مادورو را که یکی از سران کارتل معرفی کرده‌اند می‌توانند به عنوان نارکو ترویسم مورد حمله مستقیم قرار دهند. حالا وزیر دفاع آمریکا گفته است که مصالحه نمی‌کند و شواهد هم نشان می‌دهد که ترامپ حمله نظامی مستقیم خواهد کرد.

ممکن است کاخ مادورو بمباران شود

*** ورود جنگنده‌ای اف ۳۵ هم بر اساس همین قانون است؟

برای پاسخ باید ساختار فرماندهی جنوب در منطقه را بهتر بشناسیم. این فرماندهی به این شکل است که یک پایگاه شامل نیروی هوایی ۱۲ ، مستقر در پایگاه دیویس مونتون در آریزونا است.تفنگداران دریایی نیز مستقر در پایگاه فلوریدا هستند، ناوگان چهارم در می‌پورت فلوریدا نیروی عملیاتی ویژه در فلوریدا، پایگاه هوایی سونوکانو در هندوراس، نیروی ویژه گوانتانامو در کوبا نیروهای درون سازمانی برای مبارزه با مواد مخدر در کلمبیا، کوبا آروبا،هندوراس، السالوادور و جزایر مارشال هستند. کارکرد فرماندهی جنوب بیشتر بر بر سازمان های جنایتکار، سازمان‌های افراطی و قاچاقچیان مواد مخدر و قاچاق انسان متمرکز هستند. ساختار فرماندهی جنوب تا الان کمترین حضور سازمانی را داشتند. حالا این فرماندهی اف ۱۶ و اف ۳۵ را وارد پرتوریکو کرده‌اند که نشان می‌دهد که ورود این جنگنده های اف۳۵ نشان از یک عملیات ویژه را سازماندهی کرده‌اند چون اگر صرفا مبارزه با موادمخدر بود همان نیروها کفایت می کرد. اما ورود جنگنده‌ها نشان می‌دهد که آمریکایی‌ها وارد یک مرحله جدی شده‌اند که احتمال قوی قصد عملیات خاصی را دارند. همانطور که هگست گفته است مصالحه‌ای در کار نیست و به نظر می‌رسد آن‌ها قصد مداخله جدی در ونزوئلا را دارند. اینکه چقدر کشتار شود به وضعیت درونی ونزوئلا دارد.

دو سناریو را می توان متصور شد؛ اول اینکه اگر عملیاتی سریع با سازماندهی خاصی اگر قرار باشد انجام شود، مثلا کاخ میرافلورس بمباران شود و یا شخص مادورو هدف گرفته شود ممکن است ساختار فرماندهی از هم پاشیده شود و وارد فاز تسلیم شود. دوم اینکه؛ اگر سازماندهی چینش دفاعی در آنجا خوب انجام شده باشد، آن‌ها وارد فاز مقاومت می‌شوند و احتمالا درگیری ادامه دار باشد. ضمن اینکه در صحنه داخلی، ونزوئلا دچار قطب بندی است. ۱۰ میلیون نفر از این کشور مهاجرت کرده‌اند. در صحنه داخلی نیمی از مردم مخالف مادورو هستند و نیمی موافق که امکان یک آشوب داخلی را در این کشور فراهم می‌کند.

در نهایت اضافه کنم که من هم مانند امانوئل والرشتاین (نظریه‌پرداز آمریکایی و بزرگترین متفکر سوسیالیست و چپ‌گرا- صاحب نظریه نظام‌های جهانی) معتقدم که با توجه به افول نقش جهانی دلار و افول هژمونی آمریکا، ما شاهد دوران پرآشوب از جنگ قدرت میان قطب‌های متعدد بازیگران نوظهور خواهیم بود و هیچکدام هم توانمندی اقدام علیه هم را ندارند. بازیگران جدید و قدرت های جدید در حال ظهور هستند که ونزوئلا هم از این قطب بندی مستثنی نیست و همین امر شرایط را در این منطقه پیچیده‌تر خواهد کرد.بااینحال کماکان برتری با نیروهای مسلح امریکا است.

مقاومت مادورو نتیجه نمی‌دهد

*** آیا می‌توان به دیپلماسی امیدوار بود؟

از زمان آغاز دور دوم ریاست جمهوری ترامپ، مادورو چه پنهان و چه آشکار بارها برای ایجاد مصالحه و آشتی، تلاش کرده است. حتی گروگان‌های امریکایی را ازاد کرد. زندانیان اپوزسیون را هم آزاد کرد. اخیرا بازهم به آمریکا پیام آشتی و صلح داد به امید اینکه ایالات متحده طرح رژیم چنج را کنار بگذارد. من بعید می دانم ترامپ موافق این کار باشد. احتمالا آمریکا فشار گسترده‌ای را برای معامله و پذیرش خواسته خود به ونزوئلا وارد خواهد کرد. حتی ممکن است که شرایط به سمت این پیش رود که مادورو را وادار به انتخابات زورهنگام کنند. که این بستگی به شرایط داخلی ونزوئلا دارد. من بعید می‌دانم مقاومت مادورو جواب بدهد. چون او در داخل تضعیف شده است و محبوبیتی ندارد. راست گرا ها امید بیشتری برای پیروزی دارند.http://khabaronline.ir/xnXLF

گفت‌وگو با «صبح نو»: تمرکز ترامپ بر ونزوئلا پوششی برای اهداف انرژی

اعلمی فریمان، کارشناس مسائل آمریکای لاتین در گفت‌وگو با «صبح نو» در تحلیل آخرین تحولات بین آمریکا و ونزوئلا، اظهارکرد: «در دوره اول ریاست‌جمهوری ترامپ، او حساسیت زیادی نسبت به دولت‌های سوسیالیستی نشان داد و می‌توان گفت به‌طور کلی نسبت به این نوع حکومت‌ها دیدگاهی منفی داشت. از همان آغاز، این رویکرد را بروز داد. البته در دوره اول ریاست‌جمهوری‌اش نوعی مدارا مشاهده می‌شد، هرچند تحریم‌ها بازگشتند و تمایلی به برقراری روابط دیپلماتیک نداشت.»
نگاه منفی ترامپ به دولت‌های سوسیالیستی از آغاز ریاست‌جمهوری
وی افزود: «در دوره دوم که از ۲۵ ژانویه آغاز شد و وی فرامین اجرایی خود را امضا کرد، یکی از مهم‌ترین دستورات اجرایی او مربوط به مشروعیت حمله به اهداف مرتبط با مواد مخدر در سراسر جهان بود. در این دستور، واژه «نارکوتروریسم» وارد ادبیات رسمی ایالات متحده شد؛ به این معنا که قاچاقچیان و کارتل‌های بین‌المللی مواد مخدر، اهداف مشروعی برای حمله تلقی می‌شوند.» کارشناس مسائل آمریکای لاتین تصریح کرد: «بر اساس این دیدگاه، ایالات متحده می‌تواند به هر نحوی، در هر نقطه‌ای از جهان - به‌ویژه در آب‌های آزاد یا حتی در خاک کشورهای هدف - اقدام نظامی انجام دهد.» اعلمی فریمان یادآور شد: «فرماندهی جنوبی ایالات متحده (USSOUTHCOM) که از ابتدای تأسیس، بیشتر نقش نظارتی و اطلاعاتی در حوزه مبارزه با مواد مخدر داشت، با روی کار آمدن ترامپ وارد فاز جدیدی شد. به‌ویژه آنکه اپوزیسیون در ونزوئلا نتوانسته بود در اهداف خود موفق باشد یا در انتخابات پیروز شود، بنابراین ترامپ از اپوزیسیون ناامید شد و به ‌نظر می‌رسد ترجیح داد در پوشش مبارزه با مواد مخدر، تغییر رژیم را در دستور کار قرار دهد.» وی خاطرنشان کرد: «درحالی‌که کشورهای اصلی تولیدکننده مواد مخدر عمدتا در آمریکای مرکزی و جنوبی نظیر کلمبیا، اکوادور، هندوراس و گواتمالا هستند، هدف‌گیری ونزوئلا از این زاویه چندان منطقی به‌ نظر نمی‌رسد. اما به‌ نظر می‌رسد که هدف اصلی، منابع انرژی ونزوئلا باشد، چراکه این کشور دارای حدود ۳۰۰ میلیارد بشکه ذخایر نفتی است و در منطقه‌ای بسیار غنی قرار دارد. از این منظر، منافع انرژی‌ که در ونزوئلا وجود دارد، محرک اصلی سیاست ترامپ در قبال این کشور است.»

از ناکامی اپوزیسیون تا تغییر رویکرد ترامپ به گزینه نظامی
کارشناس مسائل آمریکای لاتین اظهارکرد: «در خصوص واکنش دولت مادورو و چشم‌انداز آینده، باید گفت که ونزوئلا اکنون کشوری دوقطبی است. از زمان هوگو چاوز که در دوره اول محبوبیت زیادی داشت، اما در دوره دوم با مخالفت نخبگان سنتی روبه‌رو شد، این دوقطبی‌سازی شدت گرفت. امروز نیز برخی از مردم طرفدار وضع موجود هستند و برخی دیگر مخالف آن. بیش از ۱۰ میلیون نفر نیز مهاجرت کرده‌اند که این مسأله وضعیت کشور را بسیار شکننده کرده است.»

ونزوئلا؛ کشوری دوقطبی با مهاجرت میلیونی و شکنندگی سیاسی
اعلمی فریمان افزود: «نیروهای مسلح همچنان در اختیار دولت مادورو هستند و او مدعی است که حدود پنج میلیون نیروی شبه‌نظامی برای دفاع از کشور در اختیار دارد. درواقع، دولت او بیش از هر چیز بر مقاومت مدنی و مردمی حساب باز کرده است. کشورهای منطقه نیز به‌ جز کوبا، به‌ نظر نمی‌رسد که حمایت چندانی از مادورو داشته باشند. کمک‌های روسیه و چین نیز بیشتر در سطح سیاسی و اقتصادی بوده و بعید است وارد حوزه تسلیحاتی شوند.»

نژادپرستی ترامپ و بازتاب آن در سیاست داخلی و خارجی آمریکا
وی با بیان اینکه در مورد رفتار داخلی ترامپ نیز باید اشاره کرد که او به‌ شدت نژادپرستانه عمل می‌کند، ادامه داد: «این موضوع می‌تواند به افزایش تنش‌های داخلی در ایالات متحده بینجامد و شاید حتی باعث گسترش این تنش‌ها در روابط خارجی شود.»

ونزوئلا و کوبا در کانون فشارها
کارشناس مسائل آمریکای لاتین درباره افزایش تنش‌ها در آمریکای جنوبی، گفت: «این تنش‌ها عمدتا در دو کشور، یعنی ونزوئلا و کوبا رو به افزایش است. به ‌نظر می‌رسد مارکو روبیو، سناتور آمریکایی کوبایی‌تبار، به‌ دنبال ایجاد تغییرات عمده در این دو کشور
است.»
تمرکز بی‌سابقه ترامپ بر ونزوئلا با پوشش «مبارزه با مواد مخدر»
اعلمی فریمان اظهارکرد: «ترامپ نیز در هفته‌های اخیر به‌طور بی‌سابقه‌ای بر موضوع ونزوئلا تمرکز کرده و هشدارهای متعددی صادر کرده است. این هشدارها عمدتا در پوشش مبارزه با مواد مخدر بیان می‌شوند، اما به‌ نظر می‌رسد هدف اصلی، مداخله نظامی یا فشار برای تغییر رژیم باشد.» وی اضافه کرد: «در حال حاضر، به‌ نظر می‌رسد آمریکا در حال آزمون و خطا و سنجش واکنش‌هاست؛ چراکه تضمینی برای موفقیت در صورت حمله وجود ندارد. مقاومت مدنی، افزایش ملی‌گرایی و توپوگرافی پیچیده منطقه می‌توانند برای ارتش آمریکا چالش‌برانگیز باشند. بااین‌حال، روند کلی حاکی از تمایل به افزایش تنش در منطقه آمریکای جنوبی است.»https://sobhe-no.ir/newspaper/2186/4/72743

ویژگی‌های سیاستمدار مطلوب در دوران جدید

آرمان امروز : پذیرش رقابت و تمایز آن از حسادت، یکی از شاخصه‌های اصلی در تعریف سیاستمدار مطلوب به شمار می‌رود. رقابت، به معنای حضور در میدانی گسترده است که در آن می‌توان فرصت‌ها را شناسایی و برای مردم به کار گرفت.
از مهم‌ترین ویژگی‌هایی که برای سیاستمداری کارآمد برشمرده می‌شود، برنامه‌ریزی بر اساس واقعیات و مقدورات، رعایت ادب و متانت، استناد به آمار و ارقام، اخلاق‌مداری، توجه به مدنیت و همچنین آگاهی از متون و آثار سیاسی است. در مجموع، سیاستمداری امروز باید بر پایه خدمت، صداقت، شفافیت، توانایی شنیدن نظرات دیگران، رهبری مؤثر، تصمیم‌گیری منطقی، مهارت در حل مسئله، تعهد به خدمت عمومی و احترام به تنوع فکری و اجتماعی تعریف شود.
با این حال، در کشور ما بسیاری از سیاستمداران فاقد تحصیلات مرتبط هستند و دانش کافی از مبانی قدرت و نظام بین‌الملل ندارند. این در حالی است که یکی از مؤلفه‌های سیاستمداری موفق، شناخت دقیق ساختارهای جهانی و تعامل سازنده با آنهاست. تجربه سیاستمداران موفق چین نشان می‌دهد که پایبندی به صلح، ادب و سکوت همراه با برنامه‌ریزی برای توسعه اقتصادی، می‌تواند دستاوردهای بزرگی به همراه داشته باشد.
یک سیاستمدار خوب، علاوه بر اعتقاد به عدالت اجتماعی و ملی‌گرایی، باید به رسانه‌ها به‌عنوان یکی از مهم‌ترین ابزارهای شفافیت و پاسخگویی توجه کند. در کشورهایی که رسانه‌ها آزادانه نقد می‌کنند و پاسخ روشن می‌گیرند، سیاستمداران کارآمدتری نیز شکل گرفته‌اند.
در شرایط کنونی، حمایت از جنبش‌های اجتماعی به‌ویژه جوانان و زنان از اهمیت بالایی برخوردار است. تجربه کشورهایی چون کلمبیا با روی کار آمدن «گستاو پترو» و شیلی با انتخاب رئیس‌جمهوری جوان، نشان داده است که همراهی سیاستمداران با جنبش‌های اجتماعی می‌تواند موجب تحولات مثبت سیاسی و اجتماعی شود.
بنابراین، سیاستمدار مطلوب کسی است که از ثروت‌اندوزی و قدرت‌طلبی فاصله گرفته و منافع جمعی ملت را بر منافع شخصی ترجیح دهد. این رابطه متقابل میان ملت و سیاستمدار، نوعی پیمان دوطرفه ایجاد می‌کند که بر اساس آن، سیاستمدار با صداقت و شفافیت عمل می‌کند و مردم نیز حمایت خود را از او دریغ نمی‌دارند.
در نهایت، خیر عمومی، حمایت از جنبش‌های اجتماعی و توانایی حل مشکلات اساسی جامعه، مهم‌ترین عواملی هستند که می‌توانند زمینه‌ساز ظهور یک سیاستمدار خوب در دوران جدید باشند.
بحث درباره سیاستمدار خوب و سیاستمداران توانمند، همواره با تقسیم‌بندی‌های مختلف در حوزه سیاست همراه بوده است. به‌طور سنتی، سیاست را همچون سکه‌ای با دو رو دانسته‌اند: روی نخست، صداقت، ارزش‌های انسانی، پاکدامنی و خیر عمومی است و روی دیگر، تزویر، دورویی، نفاق و ماکیاولیسم.
در اندیشه غربی، ماکیاولی با نگارش کتاب شهریار، سیاست را از اخلاق جدا کرد و توصیه‌هایی ارائه داد که شهرت فراوان یافت. در نقطه مقابل، متون اسلامی، به‌ویژه قرآن کریم، سیاستمدار مطلوب را کسی می‌دانند که کارآمدی و خدمت به مردم را در اولویت قرار دهد و از ظلم و فساد بپرهیزد. در نهج‌البلاغه نیز امام علی(ع) سیاستی مبتنی بر اخلاق، انصاف، محبت به مردم و پرهیز از ظلم را توصیه کرده و سیاست ورزی همراه با دروغ و فریبکاری را مردود دانسته است.
از سوی دیگر، در برخی مطالعات تطبیقی، سیاستمداران با حیوانات مقایسه شده‌اند: برخی همچون خرگوش شتاب‌زده عمل می‌کنند، برخی مانند آفتاب‌پرست رنگ عوض می‌کنند، و برخی همانند لاک‌پشت آرام و بی‌حاشیه پیش می‌روند. در کشور ما نیز سنت فکری مذهبی و اخلاق‌مدار، تحت تأثیر آموزه‌های امام علی، همواره بر فضیلت و عدالت اجتماعی تأکید داشته است. در همین راستا، محمود سریع‌القلم سه ویژگی کلیدی برای سیاستمدار خوب برمی‌شمرد: صبر و خویشتن‌داری در جهت افزایش قدرت کشور، توجه به آینده و افق‌های پیش‌رو، و شجاعت در عذرخواهی. افزون بر این، او بر اهمیت تجربه جهانی سیاستمدار تأکید کرده و معتقد است که سیاستمدار باید دست‌کم به ۴۰ کشور سفر کرده باشد و اصل رقابت را به رسمیت بشناسد.

احزاب سیاسی و آزادی بیان

آرمان امروز : در تحلیل نقش احزاب سیاسی، دو نکته اساسی مطرح است. نخست اینکه اساس فعالیت احزاب سیاسی، ارائه پیشنهادات و برنامه‌هایی است که در یک مقطع زمانی، قدرت سیاسی را در اختیار گرفته و آن برنامه‌ها را پیش ببرند. جبهه اصلاحات نیز از این قاعده مستثنا نیست و به عنوان یک حزب سیاسی، حق دارد پیشنهاداتی ارائه کند. این حق شامل امکان مخالفت گروهی از نخبگان یا بدنه اجتماعی با این پیشنهادات نیز می‌شود و مطرح نکردن آن می‌تواند به نوعی ریاکاری تعبیر شود. به همین دلیل، ارائه پیشنهاداتی مانند «غنی‌سازی» توسط حزب، شجاعانه و مشروع ارزیابی می‌شود، حتی اگر بخشی از حکومت یا جامعه آن را نپذیرد.
نکته دوم به شرایط کنونی مرتبط است. با توجه به وضعیت تاسیسات هسته‌ای ایران و محدودیت‌های موجود، کشور ناچار به بررسی گزینه‌های جایگزین است. در این زمینه، تصمیم‌گیری بین گزینه‌های سخت و دشوار، شباهت به انتخاب بین دو بدی در زندگی خصوصی دارد و هر تصمیم، نیازمند بررسی دقیق منافع ملی و حفظ سرزمین است.
در نهایت، اگرچه نقد بیانیه‌ها و پیشنهادات احزاب سیاسی امکان‌پذیر است، اما نباید از حق حزب برای مطرح کردن مسائل مهم و راهبردی، صرف‌نظر کرد.
احزاب سیاسی، حق دارند پیشنهادات و برنامه‌های خود را مطرح کنند، حتی اگر بخشی از حکومت یا جامعه با آن موافق نباشد. هرچند برخی پیشنهادات با سیاست‌های فعلی جمهوری اسلامی هم‌خوانی ندارد، اما حق حزب برای مطرح کردن مسائل مهم و راهبردی همچنان محفوظ است.

مرز باریک عدم شایسته سالاری و ظلم سیاسی

آرمان امروز- گروه سیاسی: موضوع شایسته‌سالاری یکی از اصول اساسی حکمرانی خوب است که در صورت بی‌توجهی می‌تواند تبعات جدی برای نظام سیاسی و جامعه به همراه داشته باشد. بر اساس این دیدگاه، واگذاری مسئولیت‌ها به مدیران غیرمتخصص و ناتوان، نه‌تنها کشور را به سمت توسعه و آبادانی سوق نمی‌دهد، بلکه آن را در مسیر تخریب، عقب‌ماندگی و نارضایتی عمومی قرار می‌دهد. این امر همچنین می‌تواند بر مشروعیت نظام سیاسی تأثیر منفی بگذارد.
انتقاد اصلی به روند کنونی مدیریت در ایران، به نبود چرخش واقعی نخبگان بازمی‌گردد. در حالی‌که انتظار می‌رود افراد توانمند و متخصص در موقعیت‌های مدیریتی قرار بگیرند، واقعیت آن است که گروه محدودی از مدیران، همواره از پستی به پست دیگر منتقل می‌شوند. در این میان، نیروهای جدید و شایسته، به دلیل نبود اعتماد یا زدوبندهای سیاسی، معمولاً به حاشیه رانده می‌شوند و امکان خدمت به آنان داده نمی‌شود. این وضعیت نوعی «حاشیه‌نشینی سیاسی» ایجاد کرده است؛ به‌گونه‌ای که بسیاری از افراد شایسته، فرصت حضور در ساختار مدیریتی را تنها در حد یک آرزو تجربه می‌کنند.
به باور منتقدان، پدیده‌هایی مانند «ابوالمشاغل» و «آقازادگی» نیز از همین بستر ناشایسته‌سالاری شکل گرفته‌اند؛ جایی که افراد نزدیک به مراکز قدرت، به‌راحتی به پست‌های مدیریتی دست می‌یابند و در مقابل، نیروهای متخصص و مستقل از چرخه مدیریت حذف می‌شوند.
نکته مهم دیگر آن است که در بسیاری از موارد، تعیین مدیران سیاسی نه بر پایه شایستگی، بلکه بر اساس بده‌بستان‌های سیاسی انجام می‌شود. نمونه بارز آن، فشار برخی نمایندگان برای تحمیل افراد مدنظر خود به استانداران یا وزراست؛ مسئله‌ای که آشکارا با اصل شایسته‌سالاری در تضاد قرار دارد.
مسئله شایسته‌سالاری، به‌ویژه در بخش‌های سیاسی، حساسیت بیشتری دارد؛ چراکه تصمیم‌گیری‌های این حوزه می‌تواند مسیر کلان کشور را تعیین کند. هرچند اقداماتی در زمینه اصلاح شرایط احراز سمت‌ها و تقویت شفافیت در سیستم اداری آغاز شده است، اما همچنان پرسش اصلی باقی می‌ماند: آیا دولت می‌تواند اصل شایسته‌سالاری را در عمل پیاده کند یا روند فعلی ادامه خواهد یافت؟
هادی اعلمی فریمان در گفت‌وگو با آرمان امروز با اشاره به مفهوم شایسته‌سالاری در تاریخ اندیشه سیاسی غرب و نسبت آن با دموکراسی، توضیح داد: «شایسته‌سالاری از جمله مفاهیمی است که در بطن فلسفه سیاسی غرب و در پیوند با دموکراسی و نظام حزبی شکل گرفته است. اگر دموکراسی را متکی بر احزاب و سازمان‌های سیاسی بدانیم، در واقع این احزاب هستند که بر پایه رأی مردم به قدرت می‌رسند و تلاش می‌کنند ساختار اصیل دموکراتیک را پیاده کنند. این ساختار اساساً بر مبنای شایسته‌سالاری تعریف می‌شود.»
او ادامه داد: «شایسته‌سالاری یا مریتوکراسی در فلسفه غرب به معنای انتصاب افرادی است که توانایی، تجربه و تخصص دارند و می‌توانند دانش و مهارت خود را در خدمت منافع عمومی قرار دهند. این مفهوم بر نفی روابط شخصی، خانوادگی، مالی یا وابستگی‌های غیرشفاف سیاسی در انتصابات تأکید دارد. به بیان دیگر، شایسته‌سالاری بر پایه شفافیت، اعتماد و به‌کارگیری شایستگان در مناصب سیاسی استوار است.»
این استاد دانشگاه افزود: «البته حتی در کشورهای غربی هم می‌توان دید که ساختارهای سیاسی همیشه به‌طور کامل بر شایسته‌سالاری متکی نبوده‌اند. برای نمونه در ایالات متحده افرادی می‌توانند در رقابت‌های انتخاباتی حضور داشته باشند که از توان مالی بالا برخوردار باشند و هزینه‌های سنگین انتخاباتی را تأمین کنند. بنابراین در عمل، ثروت و نفوذ رسانه‌ای نقش تعیین‌کننده‌ای دارند. اما با وجود این، آنها به این نتیجه رسیده‌اند که در حوزه‌های حساس فنی و مدیریتی، ناچارند از افراد متخصص و کارآمد استفاده کنند تا بتوانند منافع عمومی را حفظ کنند.»
اعلمی فریمان در بخش دیگری از گفت‌وگو به مفهوم «ظلم سیاسی» اشاره کرد و گفت: «ظلم سیاسی به معنای نبود آزادی بیان، عدم امکان تجمع، محدود بودن رسانه‌ها، نادیده گرفتن حق اعتراض و فعالیت سیاسی، تبعیض، فساد، سوءاستفاده از قدرت و برگزاری انتخابات ناعادلانه است. همه این موارد در تضاد مستقیم با شایسته‌سالاری قرار می‌گیرد و پایه‌های اعتماد عمومی را متزلزل می‌سازد.
او در پایان خاطرنشان کرد: «اگر بخواهیم کارنامه دولت‌های مختلف را بررسی کنیم، باید ببینیم تا چه حد انتصابات آنها بر اساس شایسته‌سالاری، شفافیت و اعتماد عمومی بوده است و تا چه میزان تحت‌تأثیر روابط فامیلی، شخصی یا منافع خاص قرار داشته است. تنها در چنین ارزیابی‌هایی می‌توان به سنجش واقعی عدالت سیاسی و تحقق شایسته‌سالاری دست یافت.»https://armandaily.ir/?p=103160

چالش انسجام ملی و گروه‌های تندرو

آرمان امروز : جنگ ۱۲ روزه میان ایران و اسرائیل به عنوان نقطه عطفی در تاریخ معاصر کشور مطرح شد و توانست همبستگی و انسجام ملی را در دوره‌ای از بحران‌های خارجی به نمایش بگذارد. مردم در این مقطع نشان دادند که در مواجهه با تهدیدات خارجی، قادر به حفظ آرامش، تقویت حس هویت ملی و ادامه مسیر با امید و اعتماد جدید هستند.
با این حال، پس از پایان این بحران، گروه‌های افراطی و تندرو با ادامه دستور کار قبلی خود، سعی کردند انسجام ملی و وحدت جامعه را تضعیف کنند. کارشناسان معتقدند انسجام ملی عنصر استراتژیکی است که پس از بحران‌های مهم، انتظار می‌رود جامعه حول سیاست‌گذاری کلان کشور جمع شود. اما رفتار این گروه‌ها، نادیده گرفتن سیاست‌های کلان و دامن زدن به واگرایی اجتماعی، تهدیدی جدی برای اعتماد عمومی به نظام سیاسی ایجاد کرده است.
به گفته تحلیلگران، ضعف‌های موجود در حوزه‌های سیاست داخلی و اقتصادی شامل احساس بی‌عدالتی، تبعیض، فساد، ناکارآمدی و نابرابری، در کنار فقر، بیکاری و انتشار اطلاعات نادرست، به کاهش مشروعیت و اعتماد عمومی دامن زده است. این شرایط، همراه با تغییرات سریع اجتماعی و فرهنگی و نقص‌های نظام آموزشی، می‌تواند انسجام ملی را تهدید کند.
گروه‌های تندرو که معمولاً با شعارهای افراطی و عدم تحمل تنوع به فعالیت می‌پردازند، با ایجاد تنش‌های اجتماعی و سیاسی، اعتماد عمومی را کاهش می‌دهند. کارشناسان تأکید دارند که در بحران‌هایی مانند جنگ اخیر، انتظار می‌رود تمام نیروهای سیاسی و اجتماعی حول سیاست‌گذاری کلان عقلانی جمع شوند. هرگونه مخالفت یا انحراف از این مسیر، موجب تعویق حل مسائل مهم سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور می‌شود.
در زمینه دیپلماسی، کارشناسان هشدار می‌دهند که ادامه نپذیرفتن سیاست‌های کلان و مذاکره توسط برخی گروه‌ها می‌تواند منجر به تشدید مشکلات بین‌المللی، بازگشت تحریم‌ها و قرار گرفتن ایران تحت فصل هفتم منشور سازمان ملل شود. به همین دلیل حفظ انسجام ملی و اعتماد عمومی، همراه با مدیریت مؤثر گروه‌های تندرو و ایجاد رسانه‌های متنوع و منعکس‌کننده صداهای مختلف، ضروری ارزیابی می‌شود تا در صورت وقوع بحران‌های آینده، جامعه دلسرد نشده و مسیر پیشرفت کشور حفظ شود.
مدیریت این گروه‌ها، تقویت رسانه‌های متنوع و حفظ انسجام ملی ضروری است تا کشور بتواند در مواجهه با بحران‌های آینده مسیر توسعه و ثبات خود را حفظ کند.
گروه‌های تندرو و افراطی که وحدت ملی را تضعیف می‌کنند، همراه با ضعف‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، تهدیدی جدی برای اعتماد عمومی و کارکرد مؤثر سیاست‌گذاری کلان کشور ایجاد کرده است.

گام‌های اثربخش دولت وفاق بر فضای سیاسی کشور

آرمان امروز- گروه سیاسی: دولت پزشکیان و تیم اطراف او تلاش می‌کنند اقدامات خود را به سمت رضایت مردم جهت دهند و در عین حال آن را در چارچوب قانون، دین و مذهب پیش ببرند. از این منظر، بازتر شدن فضای فرهنگی بخشی از رویکرد جدید دولت است.
بر اساس این تحلیل، سیاست‌های وزارت ارشاد در دوره اخیر سبب کاهش ممنوع‌الکاری‌ها و بازگشت تدریجی برخی هنرمندان به صحنه فعالیت شده است. همچنین تلاش شده تا فضا برای فعالیت‌های فرهنگی بازتر شود. رسانه‌های نزدیک به دولت نیز تأکید دارند که هدف اصلی این رویکرد، فراهم‌کردن بستری برای جلب اعتماد عمومی و ایجاد وفاق اجتماعی است.
با این حال، یک جریان متحجر و تندرو همچنان موانع جدی در برابر تغییرات ایجاد می‌کند. این جریان نه‌تنها وقت و انرژی دولت را می‌گیرد، بلکه روند طبیعی حرکت جامعه به سمت تحول را کند می‌سازد. در این میان، کنسرت تنها یک نماد از این جدال است: لغو یا برگزاری آن هر دو بیانگر تقابل جریان تحول‌خواه با جریان سنت‌گرا و تندرو محسوب می‌شود.
نمونه بارز این وضعیت در مشهد دیده می‌شود که به دلیل ویژگی‌های مذهبی، محدودیت‌ها همچنان پابرجاست، در حالی که در بسیاری دیگر از استان‌ها این محدودیت‌ها کاهش یافته است. سیاست وفاق تا حدودی موانع را رفع کرده اما همچنان هر تغییر در جامعه با مقاومت سختی از سوی جریان‌های مخالف مواجه می‌شود. این موضوع در حوزه‌های دیگر همچون فیلترینگ یا مسائل اقتصادی و حتی تصمیم‌های کلان نظیر FATF نیز تکرار می‌شود. دولت تأکید دارد که نمی‌تواند با روش‌های «چکشی» پیش برود و ناچار است با طمأنینه و در مسیر وفاق حرکت کند، هرچند همین امر باعث طولانی‌شدن روند تغییر و شکل‌گیری برخی نارضایتی‌های اجتماعی می‌شود.
هادی اعلمی فریمان، کارشناس مسائل سیاسی، در گفت‌وگو با *آرمان امروز* به بررسی روند تحولات جریان‌های سیاسی در کشور پرداخت و تأکید کرد که اصولگرایان و اصلاح‌طلبان می‌توانند با ایجاد پیوندی منطقی و پایدار، شرایطی متوازن را در حکمرانی کشور به وجود آورند.
اعلمی فریمان در ابتدای سخنان خود با اشاره به ریشه‌های تاریخی دو جریان اصلی کشور گفت: «زمانی که جریان اصولگرایی اولیه در کشور شکل گرفت، در برابر اصلاح‌طلبان، هر دو جریان همچون دو بال متوازن در کنار هم حرکت کردند. در آن مقطع می‌توان گفت بدنه اصولگرایی از افراد شاخص و بنیانگذاران انقلاب تشکیل می‌شد که نگاه عقلانی و منطقی داشتند. همین ویژگی در میان اصلاح‌طلبان نیز وجود داشت و این دو جریان به‌طور متوازن نقش‌آفرینی می‌کردند.»
این کارشناس مسائل سیاسی افزود: «اصولگرایان در ابتدای راه جز در برخی طیف‌ها، تمایلی به افراط و تندروی نداشتند. اما ما شاهد بروز جریان‌های رادیکال عمدتاً از زمان روی کار آمدن محمود احمدی‌نژاد به عنوان رئیس‌جمهور بودیم و بعدتر نیز جریان پایداری با تفکرات خاص خود وارد صحنه شد. آنان پایبندی شدید به احکام اسلامی را در شعار نشان می‌دهند، اما در عمل گاه متفاوت عمل می‌کنند.»
اعلمی فریمان با اشاره به شرایط کنونی اصولگرایان تصریح کرد: «به نظر می‌رسد این جریان پس از طی مسیر طولانی، اکنون وارد فاز تقسیم و انشعاب شده است. اکثریت اصولگرایان نگاهی متوازن، عقلانی و معتدل دارند و به اسلام با قرائتی رحمانی نگاه می‌کنند. این بخش از جریان اصولگرایی، مردم و نظرات آنان را جدی می‌گیرند و به همین دلیل بدنه اصلی این جریان محسوب می‌شوند. در مقابل، اقلیتی وجود دارند که دیدگاه‌های شدید و غلیظ دارند، اما نه در بین مردم و نه حتی در میان اصولگرایان از پایگاه گسترده‌ای برخوردار نیستند.»
او ادامه داد: «امروز می‌توان تفاوت آرا و سلایق را در میان اصولگرایان به‌روشنی دید. در قوه قضاییه، قوه مجریه و حتی مجلس، افرادی از این جریان حضور دارند که با مردم همراهی می‌کنند، نظرات آنان را مهم می‌دانند و با ملاطفت و اخلاق‌مداری برخورد می‌کنند. در مقابل نیز طیفی وجود دارد که برای مردم ارزشی قائل نیست. اما شواهد نشان می‌دهد که بدنه اصلی اصولگرایان و افکار عمومی تمایلی به شدت عمل این گروه‌ها ندارند.»
این کارشناس سیاسی برای نمونه به عملکرد مصطفی پورمحمدی در انتخابات اشاره کرد و گفت: «مردم در تبلیغات انتخاباتی شاهد بودند که ایشان دیدگاه‌های شجاعانه‌ای درباره مسائل مهمی همچون پرونده کرسنت و لزوم تجدیدنظر در برخی سیاست‌های کشور مطرح کردند. امروز نیز در میان اصولگرایان افرادی دیده می‌شوند که در عرصه فرهنگی نگاه بازتری دارند و در سیاست خارجی همپای اصلاح‌طلبان، به تجارت آزاد و فضای باز اعتقاد دارند.»
اعلمی فریمان در ادامه به سابقه سیاسی حسن روحانی اشاره کرد و توضیح داد: «آقای روحانی به عنوان رئیس‌جمهوری که بخش زیادی از گذشته خود را در کنار اصولگرایان گذرانده، اکنون نشان می‌دهد که همچنان دیدگاهی باز دارد و در برخی حوزه‌ها همسو با اصلاح‌طلبان حرکت می‌کند.»
او تأکید کرد: «به نظر می‌رسد اکنون ضرورت دارد اصولگرایان و اصلاح‌طلبان پیوندی ناگسستنی با یکدیگر ایجاد کنند و با تشکیل جریانی مشترک، بدنه رادیکال و تندرو را از صحنه سیاست دور نگه دارند. همان‌طور که در گذشته این دو بال متوازن عمل کردند، امروز نیز می‌توانند با اتحاد، تعادل لازم را در حکمرانی کشور ایجاد کنند و مانع اقدامات تندروانه شوند.»
اعلمی فریمان به موضوع برگزاری کنسرت همایون شجریان در میدان آزادی اشاره کرد و افزود: «واکنش مثبت بخشی از اصولگرایان به این رویداد نشان داد که بدنه عقلانی و معقول اصولگرایان در حال نزدیک شدن به اصلاح‌طلبان است. این روند می‌تواند مقدمه‌ای برای شکل‌گیری دوباره یک جریان معتدل و میانه‌رو در کشور باشد که توان پیشبرد برنامه‌ها در عرصه‌های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را داشته باشد.»https://armandaily.ir/?p=1024