پزشکیان و سفرهای خارجی

آرمان امروز : سفر آقای پزشکیان به عنوان رئیس‌جمهوری اسلامی ایران به روسیه برای شرکت در نشست اجلاس بریکس از چند منظر قابل ارزیابی است. ابتدا باید یادآور شد که به طور خلاصه و کلی، تمام ادبیات پژوهشی محققان و سیاستمداران درباره سازمان بریکس، به عنوان یک سازمان نوظهور، حول دو نظریه متمرکز است. بحث اول را مخالفان بریکس مطرح می‌کنند که این سازمان را هنوز در مراحل اولیه می‌دانند و معتقدند که قادر نیست به‌صورت یک‌جانبه نظم اساسی جدیدی ایجاد کند. آنها بیشتر توان این سازمان را در جاری ساختن اراده کشورها در چارچوب‌های ائتلافی و اصلاحات نرم و نرم‌افزاری در ترتیبات بین‌المللی می‌دانند و آن را در وضعیت جنینی تلقی می‌کنند.
این مخالفان معمولاً بحث دلارزدایی از تجارت بین‌المللی را افسانه می‌دانند و آن را دروغی از سوی روسیه و چین تلقی می‌کنند. آنها بر این باورند که این دو کشور به دلیل تلاش برای خروج از مشکلات داخلی خود، سعی می‌کنند موضوع دلارزدایی را برجسته کنند و به آن دامن بزنند.
این مخالفان معتقدند که اجرای ناموفق اقدامات مربوط به اصلاحات در صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی تا حد زیادی بریکس را در امور بین‌المللی محدود کرده است. به نظر آنها، کنار گذاشتن کشورهای بریکس از قراردادهای تجاری مانند مشارکت ترانس‌پاسیفیک و ترانس‌آتلانتیک که بیشتر تحت سلطه کشورهای توسعه‌یافته به نمایندگی از ایالات متحده است، تأثیر منفی بر این سازمان دارد. از سوی دیگر، گروه دوم، یعنی موافقان، بریکس یا سازمان‌هایی مانند شانگهای را یک فرصت بسیار مهم برای حرکت به سمت چندقطبی شدن، چندجانبه‌گرایی و توسعه می‌دانند. آنها بر این باورند که این سازمان‌ها فرصتی برای ظهور کشورهای جدید فراهم می‌کنند و انتقال از نظم تک‌قطبی به چندقطبی را یک امر محتوم تلقی می‌کنند.
به هر حال، آنچه واضح است، این است که جمهوری اسلامی نظریه دوم را پذیرفته و سیاست خارجی و حتی سیاست داخلی خود را بر مبنای این دیدگاه بنا نهاده است که ایران باید به سمت جهان چندقطبی حرکت کند. در واقع، جمهوری اسلامی به دنبال رایج کردن نوعی چندجانبه‌گرایی در جهان است. این دیدگاه اغلب به‌عنوان تلاشی برای خروج از هژمونی ایالات متحده و هژمونی دلار تعبیر می‌شود.
نشریه مدوزا از کرملین در تاریخ ۲۴ اکتبر (۲۰۲۴) دستورالعملی منتشر کرده است که شامل سه بحث تبلیغاتی می‌باشد که باید رعایت شوند. اولین بحث این است که ولادیمیر پوتین رهبر اکثریت جمعیت جهان است. دومین بحث این است که ابهت گردمایی در کازان دولت‌های غربی را مأیوس کرده و در نهایت، سومین بحث این است که غرب در بحران عمیقی فرو رفته است.
اینکه ما گرفتار بحث‌های تبلیغاتی هستیم، نشان می‌دهد که بحران در غرب و فروپاشی ایالات متحده نزدیک است و اینکه نقش روسیه به‌طور اغراق‌آمیز دیده می‌شود. این مسائل همه ما را در داخل کشور به سمت تحلیل‌های نادرست هدایت خواهد کرد. به نظر می‌رسد که ما اکنون با یک بحران عمیق در حوزه تحریم‌ها مواجه هستیم که نمی‌توانیم به تنهایی با دو سازمان نوظهور مانند شانگهای و بریکس آن را مدیریت کنیم. زیرا بحث‌هایی که این دو سازمان دنبال می‌کنند، موضوعاتی طولانی‌مدت و درازمدت هستند که باید در آنها منافع ملی لحاظ شود. در حال حاضر، ما مشکلات حادی در حوزه تحریم‌ها داریم.
این جهت‌گیری‌های متضاد و متناقض کشورها در پیگیری سیاست‌های خاص خود، به نحوی موجب می‌شود که بریکس نتواند توانایی اقتصادی لازم را برای برآورده کردن انتظارات سایر اعضا داشته باشد. این امر تحت تأثیر قدرت‌های اصلی چین و روسیه قرار خواهد گرفت و ممکن است منافع ملی بسیاری از این کشورها به‌واقع برآورده نشود. بنابراین به نظر می‌رسد که دولت آقای پزشکیان باید بدنه مطالعاتی و کارشناسی خود را به‌طور جدی‌تر به بررسی مباحث مربوط به بریکس اختصاص دهد و سعی کند در پیگیری منافع ملی، همه موارد را به‌صورت چندجانبه دنبال کند.
این مشکلات حاد بیشتر ناشی از تحریم‌هاست. به نظر می‌رسد که آقای پزشکیان و تیم سیاست خارجی‌ ایشان اکنون فرصت بسیار مناسبی دارند تا این مشکلات را در حوزه مسائل ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی حل و فصل کنند. آن‌ها می‌توانند روابط بازتری با سایر کشورهای غربی برقرار کرده و از تنش و منازعه بیشتر با کشورهای اروپایی پیشگیری کنند. همچنین، امکان برقراری روابط مستقیم‌تر با ایالات متحده نیز وجود دارد که می‌تواند به بهبود وضعیت کمک کند.
نکته مهم‌تر این است که بدنه کارشناسی و مطالعاتی در مورد بریکس در جمهوری اسلامی واقعاً کمیاب است و ما با فقر مطالعاتی در این زمینه مواجه هستیم. در کشورهایی مانند برزیل، آفریقای جنوبی، چین و روسیه، در مورد بریکس کتاب‌های متعددی حتی در دانشگاه‌های معتبر منتشر شده است. متأسفانه، ما شناخت چندانی از این موضوع نداریم. بنابراین، توصیه می‌کنم که دولت آقای پزشکیان نقدهای لازم کارشناسان را نیز در قبال بریکس اخذ کند تا بتواند با احتیاط و قدرت از منافع ملی کشور دفاع کند.

یادداشت آرمان امروز

https://armandaily.ir/?p=64273

اهداف تحرک نظامی آمریکا در گوانتانامو/ سناریوی کوبا برای چانه‌زنی با واشنگتن برای تعلیق تحریم‌ها

کارشناس مسائل آمریکای لاتین در تشریح ابعاد حضور زیردریایی اتمی آمریکا در خلیج گوانتانامو در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا اظهار کرد: اخیراً دستگاه دیپلماسی کوبا با انتشار بیانیه‌ای نسبت به ورود یک زیردریایی اتمی ایالات متحده به خلیج گوانتانامو واکنش نشان داده و آن را تحریک و تشدید تنش قلمداد کرده است. برخی‌ معتقدند که این اقدام اگر صحت داشته باشد باید آن را در تلافی گزارش‌های اخیر ایالات متحده در مورد حضور چین در کوبا و راه‌اندازی یک پایگاه جاسوسی توسط پکن در این کشور قلمداد کنیم اما در این میان ذکر یک نکته بسیار مهم و ضروری است. واقعیت این است که در دولت فعلی ایالات متحده در قبال پرونده کوبا یک وضعیت پیچیده مشاهده می‌شود؛ به گونه‌ای که یک سری از لابی‌های مخالف تحریم کوبا در آمریکا توانسته‌اند خود را به آنتونی بلینکن، وزیر خارجه ایالات متحده نزدیک کنند و به او فشار بیاورند که دولت بایدن تحریم‌های اعمال شده علیه هاوانا را کاهش داده یا آنها را لغو کند.وی ادامه داد: در مقابل هم مقامات کوبا به دنبال رفع تحریم‌های کشور خود از سوی ایالات متحده هستند. این در حالیست که دولت کوبا وضعیت بد اقتصادی و آسیب‌پذیری‌های اجتماعی را تجربه می‌کند و معتقدم که هاوانا می‌خواهد چین و روسیه را علیه آمریکا در کوبا فعال کند تا در نهایت واشنگتن را تحت فشار بگذارد. بر این اساس باید توجه داشته باشید که ایالات متحده به صورت مستقیم به گوانتانامو دسترسی دارد و چندان نمی‌توان به صورت قطعی این مکان را رصد کرد. بر این اساس معتقدم که این اقدام کوبا می‌تواند به یک چانه‌زنی سیاسی تشبیه شود تا بتوانند اوضاع را به سمت و سوی مطلوب خود هدایت کنند. آنچه باید مورد توجه قرار بگیرد این است که دولت کوبا در شرایط کنونی در موقعیتی نیست که بخواهد به صورت یک جانبه آمریکا را تهدید کرده یا حتی سیگنال تهدید غیرمستقیم به واشنگتن ارسال کند.این تحلیلگر مسائل سیاسی تصریح کرد: توان دولت هاوانا از حیث اقتصادی دیگر همانند قبل نیست و حتی نمی‌خواهند وارد تنش با آمریکا شوند. به همین دلیل غایت اهداف هاوانا تعدیل تحریم‌ها برای گشایش فضای اقتصادی است. باید به این نکته هم اشاره کنم که اساساً دولت بایدن نسبت به دولت ترامپ با ملایمت بیشتری به مواجهه با کوبا پرداخته و به نوعی باید آن را دنبال‌روی دولت باراک اوباما بدانیم اما تمام مولفه‌های موجود در هاوانا و واشنگتن نشان می‌دهد که کوبایی‌ها به دنبال یک مصالحه با دولت بایدن هستند. بر همین اساس اگر لابی‌های کوبا در آمریکا با ساختار قدرت ایالات متحده به توافق برسند، فکر نمی‌کنم که چین و روسیه به سمت سنگ اندازی جدی بروند.وی در پایان با اشاره به خطوط قرمز ایالات متحده در کوبا و آمریکای لاتین خاطرنشان کرد: نه تنها کوبا، بلکه مسکو و پکن هم به خوبی می‌دانند که آمریکا هیچگونه تحرکی در خارجِ نزدیکِ حوزه نفوذ سنتی خود را بر نمی‌تابد و واشنگتن نسبت به خط قرمزهای خود در این منطقه به شدت حساس است. کوبا هم این مسائل را به خوبی درک می‌کند و به همین دلیل معتقدم سعی می‌کند که از تحرک بیش از حد چین و روسیه در خاک خود جلوگیری کند تا یکباره اقدام ناسنجیده علیه منافع حیاتی واشنگتن رقم نخورد و در نهایت بتواند منافع خود را در رابطه با ایالات متحده کسب کند.

https://www.ilna.ir/fa/tiny/news-1377387

پیامدهای ریاست جمهوری ترامپ(7) سیاست خارجی در قبال چین

روسای جمهور ایالات متحده از حزب جمهوریخواه یا دموکرات در دوران معاصر، همواره دیدگاه‌های مختلفی از همکاری تا رقابت و حتی تقابل نسبت به چین و رشد قدرت سیاسی و اقتصادی این کشور داشته اند. قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، چین به عنوان قدرتی ضعیف تر در جهان دوقطبی به شمار می‌رفت و اهمیت چندانی در محاسبات دو قدرت غرب و شرق نداشت، در آن مقطع، چین بیشتر به لحاظ نگرش سوسیالیستی، در بلوک اتحاد جماهیر شوروی محسوب می شد اما پس از فروپاشی شوروی در سال 1991 و پیگیری جهان تک‌قطبی توسط واشنگتن، آمریکایی ها به شدت از ظهور چین به عنوان قدرت جهانی ابراز نگرانی کردند و همواره سعی در مهار این کشور داشتند.

طی سه دهه اخیر، دیدگاه های مختلفی راجع به چگونگی برخورد با چین در ایالات متحده شکل گرفته است. مهمترین این دیدگاه‌ها، دیدگاه مهار چین می باشد. این دیدگاه معتقد است که چینی‌ها در آینده ممکن است قدرتی برابر و یا حتی با رشد اقتصادی سریع‌تر از ایالات متحده داشته باشند، بنابراین دولت های مختلف امریکا بویژه در سال‌های اخیر سعی در پیگیری دیدگاه های رقابتی و تقابلی با چین در حوزه‌های مختلف داشته اند. دولت ترامپ همین رویه بویژه در بعد تقابلی آن را پیش گرفت. دونالد ترامپ در فرایند تبلیغات ریاست جمهوری، سیاست تهاجمی و تجدید نظرطلبانه خود را از منظر ملی گرایی اقتصادی علیه چین مطرح نمود.

از دیدگاه ترامپ، باید با ایجاد موانع تجاری بر سر تولید کالاهای چینی از قبیل افزایش تعرفه های گمرگی بر کالاهای وارداتی چینی، از تولید امریکا حمایت کرد. از دیدگاه ترامپ اگر چین از مزایای پیوستن به سازمان تجارت جهانی سود برده است درعوض کارگران آمریکایی بیکار شده اند. در بین روسای جمهور آمریکا، ترامپ غیردوستانه ترین رویکردها را دربرابر چین از خود نشان داد و حتی رویکرد تجاری چین را تجاوز کارانه دانسته است. وی بر آن باور بود که آمریکا با میدان دادن بیش ازحد به قدرت های اقتصادی نوپا، بازارهای جهانی بیشتری را به آن ها واگذار می کند. به نظر می رسد این رویکرد ترامپ، برآمده از نگاه مرکانتلیستی وی به تجارت خارجی به عنوان یک بازی با نتیجه برد و باخت است.

محور دیگر سیاست تجدیدنظرطلبانه ترامپ علیه چین، تأکید وی بر روابط با تایوان و عدم تبعیت از سیاست چین واحد بود، البته وی پس از تشکیل کابینه همانند دیگر رؤسای جمهوری آمریکا با شیوه عملگرایانه از سیاست چین واحد تبعیت نمود. این امر به نوعی نشانگر درک جدید ترامپ از ساختار نظام بین الملل و معادلات قدرت منطقه ای و جهانی است. البته نقش وزرات امور خارجه در تعدیل سیاست خارجی ترامپ بویژه در دوره رکس تیلرسون مؤثر بوده است. از دیدگاه رکس تیلرسون، وزیر امور خارجه وقت، "اهداف روابط آمریکا و چین نه ستیز و نه تقابل بلکه همکاری برد ـ برد و رعایت ملاحظات متقابل است." این در شرایطی است که در دوره حضور مایک پمپئو در وزارت امور خارجه امریکا، تقابل در روابط امریکا با چین به شدت افزایش پیدا کرد.

مهمترین فاکتور در مناسبات امریکا و چین در دوره ترامپ، مسائل اقتصادی بود. این دو کشور از سال 1979 بیشترین حجم مبادلات تجاری را با یکدیگر داشته اند و حجم تجارت دو کشور به جز در مواقعی خاص و یا بحران های اقتصادی، همواره رو به رشد بوده است، به طوری که صادرات چین به آمریکا طی سالهای 2009 تا 2018 حدودا 5/1 برابر و واردات چین از آمریکا طی همین دوران 7/1 برابر شده است. تا پیش از آغاز جنگ تجاری آمریکا علیه چین میزان صادرات چین به آمریکا معادل 540 میلیارد دلار و میزان واردات چین از آمریکا معادل 120 میلیار دلار بوده است؛ این در حالی است که در سال 2019 به دلیل آغاز جنگ تجاری و تعرفه ای بین دو کشور صادرات و واردات چین به و از آمریکا به ترتیب به 419 و 98 میلیارد کاهش پیدا کرد.

آمریکا در دوره ترامپ با تاکید برناعادلانه بودن روابط تجاری خود با چین، شروع به جنگ تجاری کرد. انتقادات ترامپ بر دو موضوع متمرکز بود. اول: تراز تجاری منفی بیش از 300 میلیارد دلاری در تجارت با چین. دوم: شیوه انتقال ناعادلانه فناوری ها و موسسات تولید فناوری از آمریکا به چین. برای این منظور چین برخی شرکت های فناوری آمریکایی و غیرآمریکایی را که در زمینه صنایع کلیدی مثل صنایع نیمه هادی و روباتیک فعالیت میکردند؛ خریداری کرده بود که این موضوع با انتقاد ترامپ همراه بود.

بعد از حدود یک سال و نیم تنش در روابط تجاری چین و آمریکا از ژوئیه 2018 تا ژانویه 2020 ، توافقنامه اقتصادی و تجاری بین ایالات متحده و چین در واشنگتن به امضا رسید و از 14 فوریه 2020 لازم الاجرا شد؛ طبق این توافقنامه، ایالات متحده تا حدودی تعرفه های مقرر در بند 301 قانون تجارت 1974 را کاهش داده و یا به حالت تعلیق در می آورد. در واقع تعرفه های گمرکی ۱۵ درصدی آمریکا که برای حدود ۱۸۰ میلیارد دلار از «واردات آمریکا از چین» تعیین شده است؛ به نصف کاهش یافت. آمریکا همچنین اعلام کرد که تعرفه های گمرکی ۲۵ درصدی وضع شده بر ۲۵۰ میلیارد دلار از واردات آمریکا از چین همچنان به قوت خود باقی خواهند ماند. آمریکا لغو این تعرفه های گمرکی جدید را موکول به مراحل بعدی توافق تجاری بین دو کشور کرد؛ در مقابل چین نیز نرخ تعرفه هایی که بر واردات آمریکا اعمال کرده بود، را حفظ کرد.

براساس توافقنامه واشنگتن، چین می بایست واردات کالاها و خدمات آمریکایی را طی 2 سال حداقل به 330 میلیارد دلار می رساند. یعنی حداقل 200 میلیارد دلار بیش از سطح صادرات آمریکا به چین در سال 2017 . چین باید در 4 گروه محصولی اقدامات لازم را برای افزایش واردات در امریکا اجرا می نمود؛ در عین حال چین متعهد شد که اصلاحات ساختاری را در نظام اقتصادی و تجاری، حقوق مالکیت معنوی، اسرار تجاری، علائم تجاری، سیاست های کشاورزی، سیاست ارزی، خدمات مالی و انتقال فناوری انجام دهد. سیاست های سختگیرانه ترامپ در قبال چین، حتی موجب تغییر مناسبات به سود اروپا شد. در واقع جنگ تجاری که با سیاست های ترامپ آغاز شد، فرصت بی سابقه ای را برای نزدیک شدن چین و اتحادیه اروپا در زمینه هماهنگی جهت حمایت از قوانین تجارت بین المللی و چندجانبه گرایی در برابر یکجانبه گرایی ترامپ فراهم نمود. از این منظر در داخل امریکا انتقادات متعددی به رویکرد ترامپ در قبال چین مطرح شده است.

در مجموع ترامپ در راهبردهای کلان ایالات متحده همچون اسلاف خود حفظ هژمونی ایالات متحده را دنبال کرده و در برابر شکل گیری یک دولت قوی بعنوان رقیب همچون چین از خود واکنش نشان داد. ترامپ در مواجهه با چین بیشتر سعی کرد به صورت یکجانبه با افزایش توان و قابلیت نظامی خود به خصوص در حوزه آسیا پاسیفیک و دریای جنوبی چین و شروع جنگ تجاری و تعرفه ای در بُعد اقتصادی، چین را موازنه و مهار نماید.

«آن بورن کروگر» معاون سابق صندوق بین‌المللی پول در مطلبی برای پایگاه تحلیلی پراجکت‌سیندیکیت با عنوان «استراتژی شکست خورده آمریکا در قبال چین» استدلال کرده است که: استراتژی واکنشی آمریکا با هدف مهار رشد فزاینده چین، در دولت ترامپ شکست خورد و تداوم آن در دولت بایدن نیز محکوم به شکست خواهد بود. امریکا برای موفقیت در رقابت با چین باید یک استراتژی تهاجمی را جایگزین استراتژی تدافعی خود کند.

ترامپ اگرچه توانست در حوزه نظامی، فاصله قدرت نظامی ایالات متحده را در برابر چین تا حدودی حفظ نماید، اما در حوزه اقتصادی نه تنها نتوانسته مانع استمرار رشد چین و یا کاهش آهنگ رشد آن شود، بلکه حتی  شواهد آماری نشان از شکست سیاست ترامپ در مهار استمرار رشد اقتصادی چین بویژه در دوره همه گیری بیماری کووید 19 دارد. علیرغم تلاش های ترامپ، پکن به سادگی توانست محصولات مورد نیاز خود را که از آمریکا وارد می کرد. با واردات محصولات کشاوزی از برزیل و دیگر کشورها جایگزین کند، اما ایالات متحده نتوانست چنین اقدامی را به انجام برساند. لذا در جنگ تجاری دو کشور در ازای هر کاهش 4 میلیارد دلاری صادرات چین به آمریکا، حدود 11 میلیارد دلاراز صادرات آمریکا به چین کاهش یافت.

 علاوه بر آنچه ذکر شد، سیاست های یکجانبه ترامپ، جایگاه بین المللی آمریکا را دچارآسیب کرد. بگونه ای که حتی اعتماد متحدین اصلی و قدیمی آمریکا را کاهش داد. همین موضوع به میزان توانایی امریکا در مصاف با چین بویژه در حوزه اقتصادی و تجاری تاثیر منفی گذاشت. در واقع گرچه در دوره ترامپ، مراکز و اندیشکده های امریکایی بیش از هر دوره ای، چین را به عنوان یک تهدید برای امریکا بازنمایی کرده اند اما امریکا در عمل نتوانسته به اقدام جدی علیه چین دست بزند.

نقد خبرگزاری تسنیم بر گفت و گوی با تجارت فردا

خبرگزاری تسنیم از گفتگو گوی من با هفته نامه تجارت فردا به شرح زیر انتقاد کرده است.....

رسانه‌های غربگرا با تیترهایی مانند «اتحاد با بازنده» و «سقوط به دره‌ی ایدئولوژی»، خط هراس از قرارداد بلندمدت اقتصادی با ونزوئلا را دنبال می کنند. اما آیا به‌واقع، ارتباط تجاری با ونزوئلا برای ما سودی ندارد و اتحاد با بازنده محسوب می‌شود!؟

خبرگزاری تسنیم- غرب‌بسنده‌ها کماکان بر طبل نجات اقتصاد از مسیر تسلیم در برابر آمریکا می‌کوبند و  سیاست تعامل با جهان را با تحریف‌هایی به عنوان ایدئولوژی زدگی و یا انزوا در سیاست خارجی تعبیر می‌کنند در حالی که با روی کار آمدن دولت سیزدهم، غرب‌بسندگی و انزوای اختیاری در سیاست خارجی کنار گذاشته شد و هر روزه شاهد ارتباطات تجاری مفید با کشورهای مختلف دنیا هستیم.

در مقابل اما رسانه‌های جریانات غرب‌گرا هر بار با ایجاد هراس از ارتباط و تعامل با کشورهای دنیا، آیه‌ی یاس می‌خوانند , کماکان تعامل با جهان را در تعامل با آمریکا تعریف و منحصرمی کنند. به‌طور مثال هفته‌نامه‌ی تجارت فردا در شماره‌ی 426 خود «چاه چینی» را روی جلد برد و تلاش کرد نشان دهد که ارتباط بیشتر ایران و چین، باعث ایجاد «تله‌ی بدهی» می‌شود و شرایط را برای «استعمار هوشمند» ایران توسط چین فراهم می‌کند! نگارنده در یادداشتی با عنوان «چین‌هراسی، تاکتیک حامیان غرب‌بسندگی» (روزنامه وطن امروز – دوشنبه 10 آبان 1400) نقدی بر ادعاهای تجارت فردا در خصوص چین نوشت. جالب آنکه این هفته‌نامه، خودش سه هفته بعد (در شماره‌ی 429) در مقاله‌ای با عنوان «افسانه تله اژدها» اعتراف کرد که چین، نه تنها در تاریخش استعمارگر نبوده، بلکه خود زخم‌خورده‌ی استعمار است. با این حال اما روی جلد، اشاره‌ای به اشتباه بودن چین‌هراسی نکرد و این‌بار از طریق تیترهایی مانند «اتحاد با بازنده» و «سقوط به دره‌ی ایدئولوژی»، خط هراس از قرارداد بلندمدت اقتصادی با ونزوئلا را دنبال کرد. اما آیا به‌واقع، ارتباط تجاری با ونزوئلا برای ما سودی ندارد و اتحاد با بازنده محسوب می‌شود!؟

نگاهی بر جایگاه ونزوئلا

ونزوئلا کشوری در شمال آمریکای جنوبی است که از لحاظ جمعیت، پنجاهمین کشور پر جمعیت جهان است. زمانیکه کریستف کلمب برای بار دوم به قاره‌ی آمریکا سفر کرد و به ونزوئلا رسید آن را سرزمین موعود خواند؛ سرزمینی که غنی از موهبت ها و منابع طبیعی است. ونزوئلا دارای بزرگترین ذخیره نفتی در جهان، معادن فراوان طلا و از لحاظ اقلیم جغرافیایی دارای خاک حاصلخیز و آب فراوان می‌باشد. با این وجود از سال 2015 که باراک اوباما -رئیس‌جمهور وقت آمریکا- ونزوئلا را به عنوان تهدیدی غیرمعمول و بزرگ برای امنیت ملی و سیاست خارجی آمریکا توصیف کرد، موجی از اقدامات قهری علیه ونزوئلا به راه افتاد؛ این اقدامات در دوره ترامپ، به صورت جنون آمیز دنبال شد و مشکلات اقتصادی فراوانی را برای ملت ونزوئلا ایجاد کرد.

ابرتورم، کمبود محصولات و مهاجرت مردم به سایرکشورها شاید مهم‌ترین آثار تحریم‌های شدید آمریکا بود. با این وجود در همه‌ی این سال‌ها، ونزوئلا در برابر این فشارها مقاومت کرد و کمر خود را در برابر فشارهای آمریکا راست نگه داشت؛ به گونه‌ای که اکثر کشورهای جهان و حتی کارشناس مستقل حقوق بشر سازمان ملل که از 30 ژانویه (11 بهمن) به منظور ارزیابی تاثیرات اقدامات یکجانبه آمریکا علیه ونزوئلا در این کشور به سر می‌برد، طی یک کنفرانس مطبوعاتی در پایان بازدید رسمی خود از این کشور تحلیلی کامل از اقدامات ظالمانه واشنگتن و پیامدهای آن ارائه داد. با این حال بسیاری از تحقیقات، عدم باخت ونزوئلا در این شرایط سخت را حاصل روابط استراتژیک می دانند. چرا که در طی این سال ها ونزوئلا با کشور‌هایی مثل چین و روسیه در ارتباط بوده است که در ادامه به اثرات آن می‌پردازیم.

روابط استراتژیک

با وجود تلاش‌های دولت آمریکا در تضعیف اقتصادی دولت کاراکاس از مسیر اعمال تحریم‌های گسترده، ونزوئلا همچنان متحدان استراتژیک خود را حفظ کرده است؛ ازجمله چین، روسیه و ایران. از جمله این روابط قرارداد بلندمدت چین-ونزوئلا می‌باشد. براساس این قرارداد تولید نفت ونزوئلا در مرحله اول از 110 هزار بشکه به 165 هزار بشکه می‌رسد و در مرحله دوم قصد دارند که به تولید روزانه 230 هزار بشکه نفت برسد که اقدامی موثر در جهت بی اثر کردن تحریم های آمریکا باشد که سبب جبران کاهش درآمدهای نفتی ونزوئلا می‌شود.

به علاوه پکن چندی قبل با اعطای وامی به ارزش 42 میلیارد دلار به کاراکاس موافقت کرد که منبع مالی خوبی برای توسعه راهبردی است. همچنین قرارداد بلند مدت روسیه-ونزوئلا سبب افزایش بهره برداری از منابع شرقی نفت ونزوئلا، توسعه زمینه های همکاری در مسئله نیروگاه های هسته ای و همچنین واردات محصولات استراتژیک مانند واکسن شده است. بنابراین برخلاف نوشته آقای هادی اعلمی فریمان (سقوط به دره ایدئولوژی - هفنه نامه تجارت فردا - شماره 429) که روابط چین و روسیه با ونزوئلا را بی اثر می‌داند، شواهد حاکی از آن است که در طی این سال ها چین و روسیه همراهان خوبی برای ونزوئلا بوده‌اند.

بازی دو سر برد

طبق اصول دانش اقتصاد، تجارت برای هر دو کشور تجارت کننده سودآور است؛ برقراری ارتباط فی مابین ایران ونزوئلا نیز برای طرفین منافع اقتصادی به همراه دارد. چرا که ونزوئلا دارای زمین های حاصلخیز و آب فراوان می‌باشد که در بخش کشاورزی نیازمند کود و ماشین آلات است. حال ایران می‌تواند با صادر کردن این اقلام دست به کشتی فراسرزمینی برای محصولاتی مانند دانه های روغنی، سویا و.. بزند که از این طریق مسئله کمبود نهاده‌های خوراکی و دائمی در ایران رفع می‌شود و قیمت کالاهای اساسی داخلی کاهش می‌یابد.

به علاوه در حوزه انرژی نیز ایران و ونزوئلا از طریق سوآپ نفت می‌توانند سبب تولید نفت ترکیبی حاصله نفت سنگین و میعانات گازی ایران شوند که ارزش افزوده بالاتر و بازار فروش راحت‌تر دارد. در کنار آن ایران قادر است که در حوزه نفت خدمات فنی و پالایشگاهی صادر کند که سبب افزایش تولید ناخالص داخلی شود. و در بخش انرژی، ایران با صادر کردن میعانات گازی خویش که در سطح دریا انبار شده است می تواند ظرفیت تولید میعانات گازی خویش را افزایش دهد و مسئله کمبود گاز در فصول سرد سال را برطرف نماید و هزینه‌های انبارداری اش را کاهش دهد.

تغییر قاعده‌ی بازی

فارغ از این مباحث می‌توان هدف های بزرگتری از این قرارداد‌ها استخراج کرد و آن این که پس از سالیان درازی که آمریکایی‌ها ونزوئلا و گاهی ایران و چین را در فهرست «دولت‌های سرکش» و نیز «دولت‌های مطرود» قرار داده‌اند، اگر این دولت ها بر طبق «قرارداد 25 ساله ایران و چین»، «قرارداد 20 ساله ایران و روسیه»، «قرارداد راهبردی ایران و هند» و حالا «قرارداد 20 ساله ایران و وئزوئلا» بتوانند با وحدت اقتصادی از طریق افزایش تولید و خرید نفت، افزایش صادرات و واردات، پیمان های پولی جدید و... با تحریم های شدید مقابله کنند، سیاست فشار حداکثری آمریکا در سطح جهانی اعتبار خود را از دست خواهد داد و قواعد بازی جهانی از انحصار آمریکا خارج و به نفع این کشور‌ها تغییر خواهد کرد.

مائده منصوری- کارشناس ارشد اقتصاد

چه کنیم پیمان شانگهای،برجام نشود!

مهمترین وجه و شرط حضور ایران در سازمان همکاری شانگهای کسب منافع اقتصادی و بهره مندی مردم از فواید این سازمان و یا سازمان های مشابه است، اگر قرار باشد مردم از حضور در ساختار و مزایای ناشی از تبادل اقتصادی گسترده و گردشگری ناشی ازآن بهره مند نشوند، ارزش چندانی نخواهد داشت.

عضویت ایران در پیمان شانگهای در اخبار و در سایه تحولات سیاسی انتخاب دولت جدید تقریبا گم و کم فروغ شد. در حالی که ایران به عنوان ناظر قریب چندین سال تقاضای عضویت در آن را ارائه داده بود و بنابراین عضویت را باید تصمیم کلان کشور در مقطع درازمدت تلقی کرد. ما باید از حضور ایران در هر ساختار منطقه ای که بتواند به هرشکل ممکن از منافع ملی کشور دفاع کند، با شرط مهمی استقبال کنیم. پیمان شانگهای از زمان تولد از درون ترتیبات مرزی ۱۹۹۷ شاهد انتقادهای جدی از سمت غرب و یا منتقدان داخلی بوده است. امتیاز حسین استاد روابط بین الملل دانشگاه مکزیکوسیتی در مقاله ای پژوهشی با عنوان ساختار شانگهای و حکمرانی آسیای مرکزی معتقد است :"منافع دولتی یا رهیافت میان دولتی انگیزه اصلی پشت پرده رشد و توسعه سازمان شانگهای بوده است و ممکن است سازمان شانگهای به خانه پوشالی و آماده ریزش تبدیل شود، مگر آنکه نهادهای سازمان بتوانند در مقابل چین و روسیه قد علم کنند، سازمان شانگهای بر اساس سه تهدید عمده گسترش ناتو به سمت شرق و حضور ایالات متحده در سرتاسر آسیای مرکزی، احیای اتحاد امنیتی ایالات متحده و ژاپن تهدیدات فراملی ناشی از رقابت قومیت، تروریسم و بنیادگرایی، قاچاق مواد مخدر و پولشویی بنا نهاده شود که در سازمان از تروریسم،افراط گرایی و جدایی طلبی تحت عنوان سه اهریمن نام برده می شود .اصول فکری شانگهای بر مشارکت و نه اتحاد، اعتماد، ارتباط، همکاری، همزیستی، منافع مشترک، احترام به تمدن های مختلف و تبعیت از منشور سازمان ملل در تعبیرضدتروریسم و ایجاد ساختار منطقه‌ای ضد تروریسم، عدم مداخله، منطقه‌گرایی و چندجانبه‌گرایی مبتنی است، بر این مبنا غربی ها از پیمان شانگهای به عنوان ناتوی شرق، وحشی شرق، نگهبان محله در یک منطقه ی ناامن محلی ،سازمان روسیه و امنیت همکاری در اروپا بر مبنای اتحاد اقتدارگرایان در ساختار کلان ضدآمریکایی تعریف می کنند."

البته بدیهی است دیدگاه این پژوهشگر و یا سایر دیدگاه های منتشر شده در دانشگاه های آمریکا، اروپا و یا رسانه ها ناشی از رویکرد تقابل گرایانه و یا ضدشرق ناشی از رقابت های قدرت های جهانی است.اما چند نکته برای کشور ما باید مورد توجه جدی باشد:

۱- همانگونه که روند برجام، روحی بر مبنای کاهش تخاصم و منازعه تاریخی و پذیرش صلح در روابط ایران داشت که باید از همه طرف ها رعایت می شد، پیمان شانگهای با وجود میان دولتی بودن و گسترش روزافزون رقابت های جهانی بین چین و روسیه با ایالات متحده، روحی بر مبنای اعتماد و عدم مداخله در امور کشورها دارد که کشورهای دارای روابط خوب در آسیای مرکزی با ایالات متحده را کنار روسیه و چین می نشاند.

۲- برای ورود به هر ساختار منطقه ای، ناچاریم برخی تغییرات در جهت گیری های داخلی را برای انطباق با این نوع سازمان ها بپذیریم.به عنوان پیمان شانگهای تعبیر رایج سازمان ملل درباره ضدتروریسم را پذیرفته است.

۳- سازمان شانگهای از زمان تشکیل به عنوان سازمان امنیتی، اکنون به سمت مشارکت های اقتصادی در حال پیشرفت است، لازم است تاکید کشور بیش از اینکه بر استفاده ابزاری در رقابت قدرت های جهانی به عنوان ماهیت ناتوگونه این سازمان باشد، بیشتر بر منافع اقتصادی متمرکز شود.

۴- لازمه و مقدمه حضور قدرتمند ایران، حل مشکلات مختلف با ایالات متحده و اروپا در حوزه های مختلف است، بدون مدیریت منازعات تاریخی قدرت مانور ایران دراین سازمان و یا سازمان های مشابه تاثیرگذار نخواهد بود.

۵- آنچه من از تمایل و عضویت ایران در این سازمان برداشت میکنم، تمایل به حضور در ساختار است، برای حضور و با قدرت عمل کردن در ساختار، ما باید برخی قواعد ساختار را پذیرفته و به آن عمل کنیم. در شرایطی که بیشتر کشورهای توسعه یافته و یا در حال توسعه در حال مشارکت و کارگروهی با یکدیگر برای تامین منافع اقتصادی و زیست بهتر شهروندان هستند، تکروی، بی اعتنایی و بی توجهی به کار گروهی با دولت های مستقر، معنایی جز انزوا و فقر بیشتر ندارد. کارگروهی و منطقه گرایی نیاز به اعتمادسازی در رفتار دارد. ما نیاز به اعلام پارادیم صلح به جهان داریم. (در یک استدلال ساده ،حتی ما اگر ادعای پیشرفت در امت و تمدن اسلامی هم داشته باشیم، باید مشکلات و اختلافات خود را با کشورهای مسلمان، فارغ از مذهب گرایی، حل و فصل کنیم.)

۶- مهمترین وجه و شرط حضور در این سازمان کسب منافع اقتصادی و بهره مندی مردم از فواید این سازمان و یا سازمان های مشابه است، اگر قرار باشد مردم از حضور در ساختار و مزایای ناشی از تبادل اقتصادی گسترده و گردشگری ناشی ازآن بهره مند نشوند، ارزش چندانی نخواهد داشت.

۷- در خاتمه امیدواریم این پیمان نقطه عطفی برای تولد منطقه گرایی اقتصادی و فرهنگی قدرتمندی بر مبنای اعتماد بین کشورهای این منطقه شود. پیش روی ما تاریخ تولد منطقه گرایی های قدرتمندی در اروپا، آمریکا و آمریکای لاتین است که از تجربیات آن ها بیاموزیم.

 

حلقه دوستان

نظرسنجی همشهری از کارشناسان درباره وضعیت پیچیده رابطه آمریکا با دوستان ایران
مائده امینی- لیلا شریف ـ روزنامه‌نگار
خصومت کهنه‌ای که از بعد از ماجرای سفارت آمریکا در ایران در سال‌های نخست بعد از انقلاب، ریشه‌هایش قوی و قوی‌تر شد و در نهایت تبدیل به سدی بزرگ شد که حتی برجام هم نتوانست پایه‌های آن را سست کند و حالا دیگر تنش‌ها بین ایران و آمریکا اگرچه هنوز به جنگ فیزیکی ختم نشده اما جنگ اقتصادی بزرگی به پا کرده که دود آن به چشم مردم ایران رفته و می‌رود. در میانه سیاهه بلندبالای تحریم‌ها و تنش‌ها، ایران هنوز حلقه‌ای – هرچند کوچک- از دوستان را برای خود نگه داشته که یا با آنها تجارت‌های جسته گریخته می‌کند یا به دنبال قراردادهای راهبردی طولانی مدت است. کارشناسان در رابطه با روابط آمریکا با دوستان ایران امروز توضیحاتی داده‌‌اند و نقش ایران در پایداری یا تخریب روابط بین دوستان با دشمنانش را تبیین کرده‌اند.
سیاست‌های چند‌ وجهی ترکیه در قبال آمریکا
سیامک کاکایی ـ پژوهشگر مسائل ترکیه 

وقتی به تحلیل مسائل ترکیه و آمریکا می‌پردازیم، باید چارچوبی ترسیم شود که در آن چند دهه مورد بررسی قرار بگیرد. نزدیک به 100سال از تاسیس جمهوری ترکیه می‌گذرد. ترکیه در گذشته متحد آمریکا بوده و در عین حال امروز عضو ناتو است و سیاست‌های آمریکا در مقاطع مختلف تاریخی همسو، هم‌راستا با ترکیه در منطقه خاورمیانه بوده است اما این به این معنا نیست که همچنان این روابط بسیار عمیق است و باید برای تحلیل درست رابطه آمریکا و ترکیه به مقاطع مختلف تاریخی، به‌طور جداگانه و به‌صورت استراتژیک پرداخت. در سال‌های اخیر یک‌سری اتفاقات منجر به تیره شدن روابط ترکیه با آمریکا شده است. در ابتدا باید گفت که ترکیه تلاش کرده است که سیاست‌های نسبتا مستقلی را به‌خصوص در دوران حزب عدالت و توسعه، اتخاذ کند و دیگر تمام و کمال به غرب وابستگی نداشته باشد. همچنین نباید فراموش کنیم که دلخوری‌های جدی بین آمریکا و ترکیه بعد از کودتای 2016 شکل گرفت که این واقعه را می‌توان به حوادث بعدی‌ای که در منطقه رخ می‌دهد، مرتبط کرد. به‌خصوص حضور آمریکا در سوریه و سیاست‌هایی که این کشور در سوریه دنبال می‌کند که عموما هم‌راستا با منافع ترکیه تلقی نمی‌شود و منجر به بلند شدن صدای اعتراض مقامات ترکیه شده است. همچنین نقطه عطفی در این میان وجود دارد که باید حتما مورد بررسی قرار بگیرد؛ گرایش ترکیه به سمت تعمیق روابط با روسیه برای رسیدن به تفاهمی استراتژیک، بیشتر شده است که این روند منجر به بروز مخالفت‌های ناتو شد.
آمریکا کم‌کم با ادامه این روند، شروع به وضع تحریم‌هایی علیه ترکیه کرد و همین منجر به بروز تنش‌های تازه‌ای بین آمریکا و ترکیه شد اما واقعیت این است که با وجود همه این بالا و پایین‌ها، همچنان ترکیه و آمریکا را نمی‌توان دو دشمن تلقی کرد و بخشی از روابط این دو کشور هنوز به قوت خود باقی است و حتی به نوعی این کشور می‌تواند متحد آمریکا به شمار برود حتی با وجود اینکه در نوع نگرش این دو کشور به مسائل خاورمیانه، تفاوت‌های جدی وجود دارد. به‌تازگی آمریکایی‌ها تلاش دارند که در دولت بایدن به سمت عمیق‌تر کردن بیشتر روابط بین آمریکا و ترکیه حرکت کنند و این رابطه را در عرصه مسائل امنیتی و نظامی تقویت کنند. آمریکایی‌ها تلاش می‌کنند که ترکیه را در افغانستان به شکلی درگیر کنند تا ترکیه نیروهای نظامی خود را به فرودگاه کابل اعزام کند که این خود ماجراهای سیاسی و نظامی پیچیده‌ای را رقم خواهد زد.
رابطه ایران و ترکیه اما ویژگی‌های دیگری دارد. ایران و ترکیه دو همسایه‌ای هستند که حداقل در 4 قرن اخیر، روابط پایدار و دوستانه‌ای داشته‌اند. از اواسط قرن 17به بعد عملا تنش خاصی بین این دو کشور نبوده و عموما به سمت مراودات همسایگی، پیش رفته و پیشرفت‌هایی را هم در این مسیر در دهه‌های اخیر تجربه کرده که باید گفت این اقتضای همسایگی در حزب عدالت و توسعه بهتر هم درک شده و گسترش پیدا کرده است. از منظر اقتصادی و تجاری، ایران و ترکیه روزهای نسبتا خوبی را تجربه می‌کنند و از منظر سیاسی هم می‌توان گفت که این دو بازیگر مهم خاورمیانه درباره مسائل این خطه از جهان، دارای علایق مشترک و منافع متضاد در روابط خود هستند. در واقع ترکیه و ایران، فارغ از آنچه میان آمریکا و ترکیه می‌گذرد؛ برای یکدیگر هم دوستند، هم رقیب.
روابط پرفراز و نشیب ونزوئلا و کوبا با آمریکا
هادی اعلمی ـ کارشناس آمریکای لاتین

ماهیت و نوع دشمنی ایران و آمریکا با رابطه کشورهای آمریکای لاتین و ایالات متحده آمریکا متفاوت است. ماهیت ضد‌امپریالیستی‌ای که در ایران پس از انقلاب اسلامی تعریف می‌شود، مربوط به اتخاذ دیدگاه‌های جماهیر شوروی و چپ تندرو سوسیالیستی بوده است. این نگاه شرایطی بی‌سابقه در دنیا ایجاد کرد و بر این اساس باید گفت که هیچ کشوری در جهان مانند ایران نیست. ما می‌توانیم این مدل را به‌عنوان الگوی دفاعی انزواگرایانه که بیشتر ناشی از دفاع در برابر براندازی و در مواقع خاص بوده است، تعریف کنیم. با توجه به کودتای سال 1332 تصور ما ایرانی‌ها به این سمت رفت که آمریکا همواره به‌دنبال مداخله و براندازی در کشور ماست. این حالت در ایران ظرفیتی را ایجاد کرد تا ما به الگوی دفاعی انزواگرایانه در مقابل آمریکا برسیم، بنابراین در ابتدای بحث باید بدانیم که ماهیت دشمنی ایران و آمریکا در دنیا بی‌سابقه است.
اما مدل رفتاری حوزه آمریکای لاتین نسبت به ایالات متحده بیشتر مبتنی بر تخاصم ناشی از تقابل فقیر و غنی است و این نگاه موجب شده است تا اصطلاح کشورهای شمال و جنوب در این مناطق شکل بگیرد. این دیدگاه تحقیرآمیز مبتنی بر مداخله نظامی آمریکا در برهه‌هایی از تاریخ این کشورها و همچنین نگاه بالا به پایین ایالات متحده به این کشورهاست. شاید بیراه نباشد که بگویم این احتمال بسیار پررنگ است که بیش از 50درصد مردم در حوزه آمریکای لاتین فرهنگ آمریکایی را پذیرفته‌اند و تنها بخشی از نخبگان به تخاصم میان 2کشور دامن می‌زنند. ناگفته نماند که این دشمنی در آمریکای لاتین بیشتر در مسائل اقتصادی مطرح است، تئوری‌های ساختار پیرامون، این نگاه را مطرح می‌کنند که شرکت‌های ایالات متحده در حال بهره‌کشی از مردم آمریکای لاتین هستند.
یک‌سری کشورهای شاخص در حوزه آمریکای‌لاتین مانند مکزیک، شیلی، کلمبیا و پرو وجود دارند و این کشورها روابط عمیق و مستحکمی را با آمریکا شکل داده‌اند و این روابط حسنه در تمام تاریخ وجود داشته است. در مقابل این کشورها باید از کشورهایی مانند آرژانتین نام برد. این کشور رابطه‌ای آونگی با ایالات متحده داشته و این رابطه فاقد خشونت است و بسیاری از مناقشات دوکشور با تکیه بر مذاکره حل و فصل می‌شود. برزیل نیز رابطه فنی مستحکمی با آمریکا دارد اما در بحث‌های سیاست خارجی، همواره شاهد رقابت میان این دو‌کشور هستیم. البته دو‌کشور وضعیت خاصی در تعامل با آمریکا دارند؛ کوبا و ونزوئلا جزو کشورهای دوست جمهوری اسلامی ایران شناخته می‌شوند اما برخلاف دیگر کشورهای آمریکای لاتین رابطه خوشایندی با آمریکا ندارند. مدل دشمنی کوبا تا حدودی شبیه ایران است چرا که بحث‌های براندازی همواره در این کشور وجود داشته و آمریکا دیدگاهی تخاصم‌محور را در این کشور پیگیری می‌کند. در واقع باید گفت که حزب کمونیست کوبا و همچنین آمریکایی‌ها همواره با دیدگاه منفی به تحلیل رفتار یکدیگر می‌پردازند. در این میان ونزوئلا وضعیت متفاوتی دارد. این کشور با وجود اینکه پس از ریاست‌جمهوری ترامپ، تنش گسترده‌ای را تجربه کرد، همواره به بهبود رابطه با آمریکا تمایل نشان می‌دهد اما ایالات متحده به‌دلیل مسائل حقوق بشر تن به این رابطه مسالمت‌آمیز نمی‌دهد. در این میان نباید فراموش کرد که رابطه دوستانه ایران با کوبا، رابطه‌ای پایدار است اما این موضوع در رابطه با ونزوئلا صدق نمی‌کند و با توجه به ساختار خاص ونزوئلا، سردمداران این کشور به محض اینکه احساس کنند، در چانه‌زنی‌ها قادر به دریافت امتیازاتی هستند یا اینکه امکان مذاکره با آمریکا ایجاد شود، ممکن است به‌سرعت در دیدگاه‌هایشان چرخشی ایجاد کنند و رابطه با آمریکا را از حالت تخاصم به دوستی تغییر دهند.
برای بررسی دقیق‌تر رابطه این دو کشور باید به سال‌های 1998 بازگردیم. پس از سال 1998 که سوسیالیست‌ها به قدرت می‌رسند و چاوز قدرت اصلی را به‌دست می‌آورد، این اختلافات با آمریکایی‌ها وارد مرحله تنش می‌شود، چون آمریکایی‌ها مخالف به قدرت رسیدن چاوز بودند. آمریکا سیستمی را در ونزوئلا پیگیری کرد که در گذر زمان این نگاه ایجاد شد که ونزوئلا پمپ بنزین ایالات متحده است؛ این رابطه اقتصاد نفتی یک رابطه دوجانبه عمیق بود که موجب ایجاد ساختار حزبی دوگانه در ونزوئلا شد. این ساختار از مبادلات نفتی آمریکا و ونزوئلا حمایت می‌کرد اما پس از به قدرت رسیدن چاوز، وضعیت دگرگون شد. چاوز دیدگاه‌های سوسیالیستی داشت و در چند برهه که آمریکا دست به مداخلات امنیتی و محرمانه زد، این روابط دچار تنش شد. به‌مرور شاهد بودیم که رابطه ونزوئلا با آمریکا تیره و تار شد و این کشور به سمت کشورهای چین، روسیه، کره‌شمالی و کشورهای مخالف آمریکا کشیده شد. فاصله گرفتن ونزوئلا از آمریکا موجب شد تا آن حوزه سیاسی و امنیتی دچار تغییراتی شود؛ به‌عنوان مثال زمانی که جمهوری اسلامی با آمریکا وارد مذاکره هسته‌ای شدند، رابطه آمریکا و ونزوئلا نیز دچار تغییر شد و آنها هم اولویت خود را در تعامل با ایران از دست دادند. همچنین هر زمانی که موضوعی امنیتی مانند گسترش قاچاق مواد‌مخدر ایجاد می‌شد، ونزوئلا از برقراری تعامل خودداری می‌کرد و ایالات متحده و ونزوئلا در مسیر روابط تنش‌زا قرار می‌گرفتند.
آمریکا و چین هرگز متحد نمی‌شوند 
سید محمدحسین ملائک ـ سفیر اسبق ایران در سوئیس و چین

امروز چین تهدیدی غیرقابل انکار برای آمریکاست. ماجرای رابطه آمریکا با چین به تعارضی ژئوپلیتیکی بین آمریکا و شوروی برمی‌گردد. آمریکا تصمیم گرفت در این میان چین را وارد فضای همکاری با خودش کند تا معادله به ضرر اتحاد جماهیر شوروی تمام شود و اینجا نقطه مبدا تاریخی شکل‌گیری رابطه آمریکا و چین بود که سود آن بیش از آنکه در دراز‌مدت به آمریکا برسد به چین رسید؛ چرا که قوی‌تر شدن تفاهمات اقتصادی منجر به توسعه چین شد و اقتصاد این کشور را در چند مرحله پرورش داد. با ادامه این روند، اتحاد جماهیر شوروی سقوط کرد و البته معادلات آمریکا هم به هم خورد چرا که با بزرگ‌ شدن چین، قطبیت بلامنازع آمریکا زیر سؤال رفت.
از بزرگ‌ترین تهدیدهایی که با قدرت گرفتن چین به آمریکا وارد شد، خالی شدن بازار آمریکا از قدرت تولید و انتقال بخش‌های تولید تکنولوژیک و ابداعات و اختراعات از آمریکا به چین بود و این روند تا جایی پیش رفت که کم‌کم چین تبدیل به تهدید اصلی آمریکا در میدان قدرت جهانی شد. از سوی دیگر کشور چین زمانی که در سال 1999 به سازمان تجارت جهانی پیوست، قدرت گرفتن چین در این عرصه شتاب گرفت و ذخایر ارزی مانند یک پدیده زیاد شد. تا سال 2004 و 2005 چینی‌ها چندان جایگاه مهمی در جهان نداشتند اما در سال‌های 2013 چین جای خود را کم‌کم پیدا کرد و به ردیف اول قدرت‌های جهانی پیوست. امروز آنچه می‌بینیم تبعات تحقق قدرت اقتصادی و سیاسی چین است که آمریکا همچنان برای محدود کردن آن تلاش می‌کند. بهترین تعریفی که از رابطه آمریکا و چین تا‌کنون ارائه شده به عقیده بنده همان است که آقای بلینکن ارائه کرده است: رابطه ما با چین در عین دشمنی، به رقابت لحظه‌ای دچار است.
 یکی از راهکارهای آمریکا برای مواجهه با چین قدرتمند، تقویت قوای نظامی این کشور در دریای جنوبی چین است. همچنین افزایش همکاری‌های نظامی با تایوان و افزایش همکاری‌های نظامی و غیرنظامی با کشورهای همسایه چین یا کشورهای همسایه دریای جنوبی چین مثل فیلیپین، مالزی، تایلند و... از دیگر اقدامات آمریکا برای موازنه قدرت با چین است. همچنین از آنجا که این مجموعه اقدامات چندان به قدرت چین نمی‌چربید، آمریکا دست به اقدام دیگری هم زد و سعی کرد هندی‌ها را وارد موازنه نظامی علیه چین کند و این رویه منجر به شکل‌گیری دو درگیری در تبت بین هند و چین شد که آمریکا از آن نهایت بهره را برده است. در این شرایط رقم خوردن هر تنشی بین چین و آمریکا دور از ذهن نیست اما متحد شدن این دو قدرت در آینده، به‌نظر من کاملا منتفی است.
اما اگر بخواهیم وضعیت ایران در این معادلات پیچیده را تبیین کنیم، باید در ابتدا بگوییم که همیشه آمریکا ناظر به روابط بین چین و ایران بوده است. زمانی ایران درگیر جنگ و انقلاب بود و نمی‌توانست وارد فضای منطقه شود اما حالا ماجرا فرق کرده است. ایران بعد از جنگ شروع به توسعه سیاست‌های کشور در منطقه می‌کند و حساسیت آمریکا و اسرائیل را برمی‌انگیزد و از اینجا نقش ایران در بین روابط بین آمریکا و چین بسیار ملموس‌تر و حساس‌تر می‌شود که منجر به محدود شدن روابط چین و ایران هم می‌شود.
 از حوالی سال 2010تا 2013 که چینی‌ها مجبور بودند از تجارت با آمریکا صرف‌نظر کنند و سراغ سرمایه‌گذاری در سطح بین‌المللی بروند، ایران دوباره به این میدان برمی‌گردد که این روند تحریم‌های آمریکا علیه ایران را تشدید می‌کند. ممکن است این سؤال به‌وجود بیاید که وضعیت تصویر شده آیا می‌تواند به روابط بین ایران و چین صدمات بیشتری وارد کند؟ حتما پاسخ به این سؤال به مفهوم کمّی مثبت است اما به مفهوم کیفی لزوما نه. چرا که چین در هنجارهای بین‌المللی کار، تجارت و سرمایه‌گذاری می‌کند و در مقابل ایران کشوری است که  تلاش می‌کندنظم مورد نظر خـودش را رعایت کند.
گاهی دوست، گاهی دشمن
پیرمحمد ملازهی ـ کارشناس مسائل افغانستان

آمریکا در ارتباط با افغانستان با چند موضوع مهم روبه‌روست؛ اول اینکه ما شاهد رقابت بین‌المللی میان روسیه، چین، اروپا و آمریکا و همچنین رقابت میان کشورهای منطقه شامل پاکستان، هند و... بر سر افغانستان هستیم. بنابراین افغانستان جغرافیایی آسان برای آمریکا نیست و این کشور نمی‌تواند به‌راحتی سیاست‌های خود را براساس منافع مورد نظرش در افغانستان پیش ببرد. در همین راستا آمریکا پس از حادثه یازده سپتامبر در افغانستان حضور پررنگی از خود نشان داد و توانست افغانستان را تحت تصرف خود دربیاورد اما نتوانست به اهداف مدنظر خود دست پیدا کند. علت این اتفاق نیز به ‌وجود رقابت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی میان کشورها نسبت به افغانستان بازمی‌گشت. هم‌اکنون نیز شاهد هستیم که آمریکا حضور نظامی‌اش در افغانستان را به‌دلیل هزینه‌های بالای انسانی و مالی‌ای که در این 20سال تقبل کرده ‌بود، تغییر داد و در حال خروج نیروهایش از افغانستان است. در واقع آمریکا به شکل ظاهری به حضور خود در افغانستان پایان داد اما شکل پنهانی حضور آمریکا در افغانستان با توجه به رقابت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی ادامه خواهد داشت.
نیم‌نگاهی به روند تاریخی رابطه افغانستان و آمریکا نکات مهمی از فراز و نشیب‌های رابطه این دو کشور را گوشزد می‌کند و اگر تاریخ معاصر این کشور را مرور کنیم، متوجه می‌شویم در 10سال پایانی حکومت ظاهرشاه، توافق نانوشته‌ای میان قدرت‌های بزرگ وجود داشت و افغانستان را به‌عنوان کشوری بی‌طرف پذیرفته بودند. در دوران جنگ سرد و تا پایان حکومت ظاهرشاه این جایگاه برای افغانستان حفظ شده بود و هیچ‌یک از قدرت‌ها تلاش نمی‌کردند تا به شکل مستقیم در افغانستان دست به دخالت بزنند. ظاهرشاه نیز از این فرصت استفاده کرده بود و با آمریکا، شوروی و اروپا ارتباطات نزدیکی را به شکل همزمان ایجاد کرده بود و از کمک‌های این کشورها برای توسعه افغانستان بهره‌برد. در گذر زمان داماد ظاهرشاه دست به کودتا زد و نظام جمهوری را بنا نهاد. این نظام جمهوری چپ ناسیونالیستی موجب شد تا افغانستان از جایگاه بی‌طرفی خارج شود و با توجه به نفوذ احزاب چپ که با چین و روسیه در ارتباط بودند، آن توازن قدرت از بین رفت و افغانستان به سمت روسیه تمایل پیدا کرد.
این اتفاق موجب شد تا آمریکا از طریق ایران زمان شاه و پاکستان دست به دخالت در افغانستان بزند و به این شکل افغانستان تبدیل به میدان رقابت دو بلوک قدرت شد. این رقابت‌ها، شرایط را برای ظهور افغانستان فعلی رقم زد و اکنون ما شاهد جنگ‌های داخلی و خارجی در این کشور هستیم. در واقع رقابت قدرت‌های خارجی به اشغال خارجی افغانستان منجر شد.
در نهایت اگر به‌طور خلاصه بخواهیم به دسته‌بندی رابطه افغانستان و آمریکا بپردازیم، باید بگوییم که آمریکا به‌طور کامل افغانستان را رها نمی‌کند، چون در این صورت میدان را به رقبای سیاسی خود باخته است و همینطور باید قبول کنیم که نمی‌توان توصیفی خطی در مورد رابطه این دو کشور ارائه کرد؛ چرا که در گذر زمان شاهد روابط دوستانه و خصمانه میان افغانستان و آمریکا بوده‌ایم.

https://newspaper.hamshahrionline.ir/id/136657/%D8%AD%D9%84%D9%82%D9%87-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86.html 

چرا سند همکاری ایران و چین با حاشیه‌های بسیار همراه شد؟

محرمانه و پرهیاهو

چرا سند همکاری ایران و چین با حاشیه‌های بسیار همراه شد؟

 

لیلا شریف- روزنامه‌نگار
هفتم فروردین‌ماه بود که خبر امضای سند همکاری جامع ۲۵ساله بین ایران و چین رسانه‌ای شد؛ سندی که از مدت‌ها قبل با اما و اگرهای بسیاری همراه بود و امضای آن بدون انتشار جزئیات نیز موجب شد تا هیاهوی بسیاری پیرامون آن شکل بگیرد. وزارت خارجه، یک روز پس از امضای این سند همکاری بین وزرای خارجه ایران و چین دست به انتشار توضیحاتی در رابطه با روند پیگیری مذاکرات مربوط به این تفاهمنامه زد، با وجود این، باز هم خبری از جزئیات این سند همکاری 25ساله نبود و ادامه اعتراض‌ها موجب شد تا برخی مانند ابوالفضل علمایی‌فر، مدیر میز چین در وزارت امور خارجه توضیح دادند: « نیاز به این نیست که تمام جزئیات همکاری را ارائه کرد و موضوعی که کشورهای غربی هم بسیار روی آن تأکید دارند و حساسیت‌زایی می‌کنند از مبنا با تناقض‌هایی همراه است. بسیاری از این کشورها خودشان هم قراردادهای بسیار زیادی با کشورهای دیگر منعقد کرده‌اند که جزئیات آن را فاش نمی‌کنند.» برخی نیز مانند علی ربیعی، سخنگوی دولت از درخواست چین برای محرمانه‌ماندن سند صحبت کردند: «دولت ایران از ابتدا هیچ مشکلی برای انتشار کامل این سند نداشته و طرف مقابل احتمالا به لحاظ برخی ملاحظات مربوط به‌خود مایل به انتشار نبوده است.» در این میان افرادی جسته و گریخته با تکیه بر شنیده‌هایشان به طرح جزئیاتی از این سند می‌پردازند، مانند سیدمحمود نبویان، رئیس کمیسیون اصل 90مجلس که در گفت‌وگویی از تعهد چین برای خرید نفت، همکاری توسعه میادین نفتی، پالایشگاه و پتروشیمی‌ها، تسهیل روابط بانکی، ایجاد نیروگاه‌های برق، همکاری در زمینه نظامی و دفاعی و... به‌عنوان بخشی از جزئیات این سند همکاری صحبت کرد. با توجه به اهمیت این موضوع و برای بررسی این سند همکاری، نظر دو نفر از کارشناسان حوزه بین‌الملل را جویا شدیم:

الزامی به انتشار جزئیات نیست
حسن هانی‌زاده- کارشناس مسائل بین‌الملل


سند راهبردی همکاری ایران و چین به سود 2کشور است، چنین اقدامی نشان‌دهنده این واقعیت است که ایران برای برون‌رفت از فشارهای آمریکا و غرب ناچار است که یک بلوک مشترک اقتصادی با حضور کشورهای تأثیر‌گذار منطقه و جهان ایجاد کند.
چین و ایران در طول سال‌های گذشته همواره مورد تهاجم رسانه‌های غربی و آمریکا قرار گرفته‌اند و هر دو کشور تحریم‌های ظالمانه‌ای را از جانب آمریکا تجربه کرده‌اند، بنابراین تشکیل یک بلوک اقتصادی می‌تواند سنگر مهمی در برابر تهاجم‌های اقتصادی و امنیتی آمریکا ایجاد کند.
براساس این توافقنامه دو کشور به‌تدریج می‌توانند حوزه نفوذ اقتصادی خود را گسترش دهند و در آینده نیز کشورهای دیگری مانند روسیه، عراق، سوریه و... به این توافقنامه خواهند پیوست و به جای دلار یک ارز جدید، وارد تعاملات جهانی و بازارهای جهانی و منطقه‌ای خواهد شد.
بدون شک چنین اتفاقی چندان خوشایند آمریکا نخواهد بود و بر همین اساس شاهد هستیم که آمریکا و کشورهای غربی دست به جریان‌سازی‌ گسترده علیه این تفاهمنامه زدند، درحالی‌که این توافقنامه حاصل نشست‌های طولانی مدت کارشناسان خبره ایران و چین است. قرار نیست که زیر سایه این تفاهمنامه خدشه‌ای به استقلال ایران و چین وارد شود.
براساس اطلاعات به‌دست آمده، چین در یک فرایند زمانی 10ساله نزدیک به 19میلیارد دلار در ایران سرمایه‌گذاری خواهد کرد؛ اتفاقی که زمینه رونق اقتصادی ایران را مهیا می‌کند. بنابراین سند راهبردی همکاری ایران و چین که با مخالفت‌های تند آمریکا و غرب مواجه شده است، می‌تواند به یک اهرم فشار علیه آمریکا و ابزاری برای امتیاز‌گیری از سوی ایران بدل شود.
این تفاهمنامه به‌دلیل اهمیت و حساسیتی که ایجاد کرد، با موافقان و مخالفان بسیاری همراه شد و در این میان نباید فراموش کرد که کشورهایی همچون آمریکا در راستای مانع‌تراشی‌، بسیار تلاش می‌کنند. در رابطه با جزئیات این تفاهم - براساس اطلاعاتی که از کارشناسان حوزه و منابع رسمی و همچنین گمانه‌زنی به‌دست آمده است- باید بگویم که کاهش تدریجی دلار در کشورهای شرق و غرب آسیا پیش‌بینی شده است و همچنین سرمایه‌گذاری چین در حوزه‌های مختلف، احیا و بازسازی جاده ابریشم بخشی از این تفاهمنامه است. این تفاهمنامه آثار منفی‌ای بر اقتصاد و جایگاه سیاسی آمریکا خواهد گذاشت.
در رابطه با انتشار جزئیات نیز نقدهای بسیاری شکل گرفته است و باید بدانیم که با توجه به اهمیت وجوه مختلف تفاهمنامه، چینی‌ها در خواست کردند تا جزئیات آن منتشر نشود. در پایان ناگفته نماند که هیچ کشوری موظف به انتشار مفاد تفاهمنامه‌هایش نیست و بنا به دلایل امنیتی، بخش مهم این تفاهمنامه سری خواهد ماند.

ایجاد تفاهمنامه زیر سایه استراتژی «توسعه مسالمت‌آمیز» چین
هادی اعلمی- کارشناس مسائل بین‌الملل


سیاست کشور چین برمبنای یک استراتژی کلان براساس آیین کنفوسیوس و نئوکنفوسیوس‌ها شکل گرفته و عنوان آن  تیان شیا  و این است: «آسمان و آنچه زیر سقف آن است.» در واقع براساس این نگاه، آنها معتقدند که هر آنچه زیر سقف آسمان و در زمین است، به نوعی به امپراتوری چین مربوط است و حتی اگر حاکمیت‌هایی خارج از قلمرو چین بر این داشته‌ها حکومت داشته باشند، به نحو سلسله مراتبی به امپراتوری چین مرتبط است.
چینی‌ها از دوره مائو به بعد استراتژی‌ای را به نام «قد‌برافراشتن چین» تدوین کردند اما در گذر زمان پژوهشگران چین احساس کردند که این تعبیر نگاه منفی‌ای نسبت به توسعه‌طلبی چینی‌ها ایجاد می‌کند، بر همین اساس این استراتژی را به «توسعه مسالمت‌آمیز» تغیر دادند. چین هم‌اکنون در حال پیگیری استراتژی توسعه مسالمت‌آمیز در تمام دنیا است اما بیشتر ابعاد اقتصادی این استراتژی برایشان اهمیت دارد و اکنون نیز شاهد هستیم که تفاهمنامه‌ای میان ایران و چین در همین راستا امضا شده است.
این تفاهمنامه ابعاد مختلفی دارد اما به‌نظر می‌رسد ابعاد سیاسی آن از اهمیت بیشتری برخوردار است؛ چرا که بسیاری از تحلیل‌ها به ما می‌گویند که چین تا سال 2040 به قدرت برتر جهان بدل خواهد شد، بنابراین جمهوری اسلامی با یک برداشت چند‌جانبه به‌منظور بیمه‌کردن منافع خود در حوزه‌های مختلف و مخالفت ایدئولوژیک با ایالات متحده آمریکا به سمت این تفاهمنامه رفته است.
نبود شفافیت در این تفاهمنامه نکته‌ای بود که از ابتدا با اعتراض بسیاری از کارشناسان و مردم عادی همراه شد و از وزارت امورخارجه انتظار می‌رفت که در زمینه شفاف‌سازی‌ به درستی عمل می‌کرد.
از نظر بنده، چنین تفاهمنامه‌‌ای نیز موجب نمی‌شود که چین در بزنگاه‌های سیاسی و اقتصادی در مواجهه ایران و آمریکا، دست به حمایت از ایران بزند؛ به‌عبارت دیگر چین به این سمت نخواهد رفت که روابط استراتژیک خود را با روسیه و آمریکا تحت‌تأثیر یک سند همکاری قرار دهد و بدون شک در شرایط خاص منافع چین بر این تفاهمنامه اولویت خواهد داشت.
کشور چین برای تصمیم‌گیری به کل دنیا می‌نگرد و در نقشه جغرافیا تمرکز خود را بر یک کشور نمی‌گذارد؛ در واقع اگر هر کدام از کشورها را در ارتباط با چین بررسی کنیم، متوجه می‌شویم که کشورهای اروپایی، آمریکای لاتین، آمریکا شمالی و... به‌نحوی متأثر از برنامه‌های چین هستند.
در نهایت به‌نظر می‌رسد  که چنین تفاهمنامه‌ای به این دلیل از جانب مسئولان ایران پیگیری شد که برخلاف گذشته، نگاهشان بیشتر به شرق و چین است. در مقابل چین هم با بسیاری از کشورهای دنیا دست به امضای چنین تفاهمنامه‌هایی می‌زند تا حاشیه امنیتی پیرامونی خود را گسترش دهد.
اگر بخواهیم واقع‌بینانه به این موضوع نگاه کنیم باید بگوییم تا زمانی که دلار به‌عنوان منبع اصلی مبادلات جهانی شناخته می‌شود و با توجه به مناسبات فعلی قدرت‌های جهانی، بعید به‌نظر می‌رسد که چنین تفاهمنامه‌هایی شرایط اقتصادی و سیاسی ایران را با تغییرات چشمگیری مواجه کند.

https://newspaper.hamshahrionline.ir/id/128539/%D9%85%D8%AD%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%BE%D8%B1%D9%87%DB%8C%D8%A7%D9%87%D9%88.html

عوامل موثر در تشدید اعتراضات اخیر در عراق

شورای راهبردی آنلاین – یادداشت: نارضایتی آمریکا از سیاست خارجی عادل عبدالمهدی در گرایش به چین و روسیه و مساله مقاومت از جمله عوامل تشدید اعتراضات اخیر در عراق است.
هادی اعلمی‌فریمان – کارشناس سیاست خارجی

تظاهرات در بغداد و برخی استان‌های دیگر عراق از روز سه‌شنبه نهم مهر ماه در اعتراض به فساد و بیکاری آغاز شد، اما به سرعت با خروج از مسیر مطالبات اصلی، وارد فاز سیاسی و فرقه‌ای شد و به درگیری میان تظاهرات کنندگان با نیروهای امنیتی انجامید. به دنبال این تحولات، دولت عراق به درخواست ملت عراق و مرجعیت عالی دینی که خواهان رسیدگی فوری به مطالبات برحق تظاهرکنندگان مسالمت آمیز بود، بسته‌های اجرایی فوری را در چارچوب انتظارات مرجعیت عالی دینی و مطالبات مردمی اعلام کرد و به این ترتیب فعلا شاهد فروکش کردن این اعتراضات هستیم. البته تداوم این وضعیت به چگونگی انجام اصلاحات و استمرار آن بستگی دارد.

درواقع در روزهای اخیر با توجه به تعهد و قول اصلاحات از سوی دولت عادل عبدالمهدی و برخی دستگیری‌ها، تظاهرات فروکش کرده است، اما نکته مهم این است که عدم انجام اصلاحات ساختاری موجب خواهد شد مطالبات به صورت آتش زیر خاکستر باقی بماند که هر لحظه امکان برافروختن آن وجود خواهد داشت. همچنین باید توجه شود که عراق دارای هویت و ساختاری موزاییکی است و به نظر می رسد راه حل نهایی عبور این کشور از بحران امروز را می‌توان از دموکراسی انجمنی اقتباس کرد؛ نوعی از دموکراسی که مختص جوامع غیرمتجانس یا چند فرهنگی است. درواقع تنها راهی که عراقی‌ها می‌توانند برای برون رفت از بحران‌ها در پیش گیرند، افزایش مشارکت سیاسی است. از سوی دیگر، اگر ویژگی‌های حکمرانی خوب را در نظر بگیریم، زنان، جوانان و همه اقشار مردم هنگامی که به یک حکومت می‌نگرند و آن را مورد بررسی قرار می دهند، به کارآمدی آن توجه ویژه دارند.

لذا دولت عراق باید چند نکته را برای جلب رضایت ملت خود مدنظر داشته باشد؛ نخست مسئله شفافیت است که در دولت‌های نفتی باید به بالاترین وجه اعمال شود. دیگری، موضوع پاسخگویی است. همچنین مسئله مبارزه با فساد و به کارگیری عناصر پاکدست و دارای سابقه خوب در مبارزه با فساد نیز از جمله مواردی است که دولت عراق باید به آن توجه جدی معطوف دارد.

علاوه براین باید توجه داشت که همواره در چنین شرایط اعتراضی، گروه‌های فرصت‌طلب و انتقام‌جوی دارای کینه‌های سیاسی و امنیتی به سرعت گسل‌های غیرفعال را فعال می‌کنند؛ گروه‌هایی که طیف‌های مختلفی را دربر‌می‌گیرند. از جمله می‌توان به بعثی‌های بازمانده از دوره صدام، عناصر داعش یا وفاداران آنها و قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی مانند آمریکا یا رژیم اسرائیل اشاره کرد که برای اجرای اهداف خاص خود به این اعتراضات دامن می‌زنند و بر شدت آن می‌افزایند. بنابراین دخالت خارجی در وضعیت اعتراض به مسائل داخلی در هر کشوری، همواره وجود داشته و متصور است. از سوی دیگر برخی بر این باورند که قدرت‌های جهانی و نیز برخی قدرت‌های منطقه‌ای در رقابت هستند تا دولت عراق را سرنگون کنند و این دولت با یک توطئه خارجی مواجه شده است. در این بین می‌توان به نارضایتی آمریکا از سیاست خارجی عادل عبدالمهدی در گرایش به چین و روسیه و یا مساله مقاومت اشاره کرد. این نکته با توجه به رقابت‌های استراتژیک قدرت‌های خارجی قابل تبیین است. عراق همواره در دوره صدام و ماقبل او صحنه رقابت‌‌های منبعث از جنگ سرد بین شوروی سابق و ایالات متحده بوده است و این رقابت‌ها بیشتر به دلیل منابع غنی نفت، ماهیتی خشونت‌بار یافته است. اکنون در داخل عراق احتمالا به دلیل ورود روسیه و چین به عنوان بازیگری موثر در این کشور، این واکنش‌ها طبیعی خواهد بود؛ زیرا چین در دکترین امنیت ملی ایالات متحده اکنون بازیگری کانونی به شمار می‌رود و آمریکایی‌ها در همه جای دنیا در رصد و تعقیب چین فعال هستند. به هر حال برای بررسی تحولات دقیق عراق به مجموعه‌ای از مولفه‌های گوناگون داخلی، خارجی و منطقه‌ای نیاز است تا بتوان درک مناسبی را به دست آورد.