پرونده ۱۴۰۳ آمریکای لاتین

هادی اعلمی فریمان، کارشناس مسائل آمریکای لاتین در تشریح مهمترین تحولات این حوزه در سال ۱۴۰۳ در گفت‌وگو با ایلنا عنوان کرد: تحولات سیاسی و انتخاباتی سال گذشته در آمریکای لاتین، چشم‌انداز این منطقه را، به‌ویژه در پرتو سیاست‌های احتمالی آتی ایالات متحده و رقابت فزاینده با نفوذ چین، دستخوش تغییرات مهمی کرده است. در السالوادور انتخاب مجدد نایب بوکله، که با موافقت دیوان عالی به دلیل عملکردش در مهار جرم و جنایت صورت گرفت، با رویکرد سختگیرانه امنیتی و ایجاد زندان‌های با امنیت بالا شناخته می‌شود. این سیاست‌ها توجه دونالد ترامپ را جلب کرده و السالوادور از نخستین کشورهایی بود که به درخواست‌های او پاسخ مثبت داد. گزارش‌ها حاکی از یک توافق مالی احتمالی برای پذیرش زندانیان (احتمالاً مهاجران اخراجی مرتبط با کارتل‌ها) در ازای کمک مالی آمریکا است. بازدید اخیر وزیر امنیت داخلی آمریکا از این زندان‌ها، گمانه تبدیل السالوادور به یک زندان نیابتی برای ایالات متحده را تقویت می‌کند؛ وضعیتی که اعتراض کشورهایی چون ونزوئلا را برانگیخته است. البته به رسمیت شناختن رمزارزها نیز از دیگر اقدام‌های شاخص دولت بوکله بود که سر و صدای زیادی به پا کرد.

وی ادامه داد: در پاناما هم انتخاب خوزه رائول مولینو در بحبوحه فشار فزاینده آمریکا برای چین زدایی از منطقه انجام شد. تأکید موکد ترامپ بر این موضوع و طرح‌های آمریکا برای کسب کنترل کامل کانال پاناما، این کشور را در موقعیتی خطیر قرار داده است. مقاومت پاناما در برابر این فشارها محدود به نظر می‌رسد و در صورت عدم مصالحه، احتمال اقدامات قهرآمیزتر آمریکا، حتی مداخله نظامی، برای تحقق اهداف ترامپ در این حوزه منتفی نیست. انتخاب مجدد لوئیس آبینادر، در جمهوری دومینیکن مرهون مدیریت اقتصادی، جذب سرمایه‌گذاری و به‌ویژه سیاست‌های سختگیرانه در قبال مهاجرت بود و همین سیاست مهاجرتی، نقطه همسویی بالقوه او با رویکردهای ترامپ به شمار می‌رود. انتخاب کلودیا شینبائوم به عنوان اولین رئیس‌جمهوری زن در مکزیک، همزمان با احتمال بازگشت ترامپ، چالش‌های جدی در روابط دوجانبه ایجاد کرد. مدیریت منازعات تعرفه‌ای با آمریکا اولویت اصلی او خواهد بود. تحول بسیار مهم، اقدام دولت ترامپ برای شناسایی کارتل‌های مواد مخدر به عنوان سازمان‌های تروریستی از طریق فرمان اجرایی است. این امر به آمریکا مجوز هدف قرار دادن این گروه‌ها حتی در خارج از مرزهای خود را می‌دهد و شرایط را برای دولت شینبائوم به شدت پیچیده خواهد کرد.

این تحلیلگر مسائل سیاسی تصریح کرد: در ونزوئلا انتخاب مجدد نیکلاس مادورو با نشانه‌های متناقضی در روابط با آمریکا همراه بود. آزادی چند زندانی آمریکایی و ابراز تمایل اولیه مادورو برای گشایش فصل جدید، با تعلیق مجدد مجوز شرکت شورون از سوی آمریکا کمرنگ شد. این امر نشان می‌دهد هدف اصلی آمریکا احتمالاً همچنان تغییر رژیم است و دستیابی به یک گشایش مثبت در روابط، بعید به نظر می‌رسد. از سوی دیگر، انتخاب نامزد چپ میانه از ائتلاف جبهه گسترده، اروگوئه را مجدداً به حلقه کشورهای چپگرای منطقه بازگرداند و انتظار می‌رود به تقویت این جناح در اتحادهای منطقه‌ای کمک کند. در پرو هم افتتاح بندر استراتژیک چانکای با سرمایه‌گذاری کلان چین و با حضور شخص شی جینپینگ، یک تحول ژئوپلیتیکی عمده است. این بندر به عنوان یک پل ارتباطی مستقیم بین آمریکای جنوبی و چین عمل خواهد کرد و به همین دلیل، حساسیت بالایی را از سوی ایالات متحده برانگیخته و احتمالاً بر روابط پرو و آمریکا سایه خواهد افکند.

وی در مورد تحولات آرژانتین گفت: خاویر میلی، به عنوان یک لیبرتارین راست افراطی، با جدیت سیاست‌های مقررات زدایی رادیکال را دنبال می‌کند. او در کاهش تورم، موفقیت‌هایی داشته، هرچند بیکاری افزایش یافته است. همسویی ایدئولوژیک عمیق او با چهره‌هایی مانند ایلان ماسک و دونالد ترامپ (که هدیه اره‌برقی نماد آن بود) بسیار قابل توجه است و انتظار می‌رود روابطی مستحکم میان آنها شکل بگیرد؛ چراکه میلی یک پدیده شگفت‌آور در صحنه سیاسی منطقه است. در مورد کوبا هم شاهد قطع برق گسترده در این کشور بودیم که ریشه آن، تحریم‌ها به حساب می‌آید و در این راستا سیاست ترامپ هم تقابل با این کشور خواهد بود.

اعلمی فریمان در پایان خاطرنشان کرد: شواهد حاکی از تجدید توجه ایالات متحده به آمریکای لاتین است؛ رویکردی که می‌توان آن را نوعی احیا یا بازتفسیر دکترین مونروئه برای قرن بیست و یکم دانست. برخلاف نسخه اولیه که بر ممانعت از دخالت قدرت‌های اروپایی تمرکز داشت، تفسیر جدید، چین را نیز به عنوان یک قدرت خارجی که نفوذش (به‌ویژه از طریق طرح‌هایی مانند کمربند و جاده) باید مهار یا حتی از منطقه اخراج شود، هدف قرار می‌دهد. در این راستا آمریکا در قبال منطقه آمریکای لاتین احتمالاً بر دو محور اصلی استوار خواهد بود؛ نخست کنترل شدید مرزها و مهار یا اخراج مهاجران خواهد بود و دوم، اعمال فشار در مسائل تعرفه‌ای و تجاری است. در این مسیر ایالات متحده احتمالاً از ابزار کمک‌های مالی مشروط به همکاری در این زمینه‌ها، به عنوان اهرم فشار استفاده خواهد کرد. سفرهای مقامات بلندپایه آمریکایی به منطقه نیز گواهی بر این توجه ویژه است. بنابراین، سال جدید احتمالاً شاهد تشدید رقابت آمریکا و چین در حیاط خلوت سنتی آمریکا و افزایش فشار واشنگتن بر کشورهای منطقه در حوزه‌های مهاجرت و تجارت خواهد بود.

https://www.ilna.ir/fa/tiny/news-1616550

جهان در سال ۲۰۲۴/پرونده هشتم: آمریکای لاتین

کارشناس مسائل آمریکای لاتین گفت: آمریکای لاتین در سال ۲۰۲۵ احتمالاً رشد اقتصادی چشمگیری را تجربه خواهد کرد و از سوی دیگر به دلیل توافق کشورهای این منطقه با اتحادیه اروپا ممکن است روابط آنها با قاره سبز گسترش پیدا کند.

هادی اعلمی فریمان، کارشناس مسائل آمریکای لاتین با اشاره به مهمترین تحولات این جغرافیا در سال ۲۰۲۴ در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا اظهار کرد: انتخاب کلودیا شینباوم به عنوان اولین رئیسجمهوری زن مکزیک، یکی از مهمترین اتفاقات آمریکای لاتین در سال گذشته میلادی بود. او یک چپگرای ضد فساد است که اخیراً هم به عنوان اولین رئیس جمهور زن مکزیک نسبت به مواضع تعرفه‌ای ترامپ موضع گرفت و عموماً سیاست وی تحکیم جنبش‌های مدنی و مبارزه با فساد در این کشور است. بسیاری از چپگراها در مکزیک به وی علاقه دارند و باید دید که در سال آینده چگونه کار می‌کند. تحول دیگر انتخاب نایب بوکله در السالوادور بود که سر و صدای زیادی به پا کرد. او بر دو مساله تمرکز کرده که نخست بحث رمز ارزها در این کشور بوده که به نوعی قطب رمز ارز در آمریکای لاتین به حساب می‌آید و مسئله دوم هم مقابله با جرم و جنایت در السالوادور بوده است. او تقابل با باندهای جنایتکار را کلید زد و به صورت کاملاً قاطع با این پدیده مقابله کرده است. این دو موضوع سبب شد تا نایب بوکله برای دومین دوره پنج ساله خود به عنوان رئیس جمهور السالوادور انتخاب شود و همین رویکرد موجب شده تا مردم این کشور به وی رای بدهند و اساساً یک الگوی با اهمیت برای مردم این کشور به حساب می‌آید.

وی ادامه داد: در برزیل هم لولا داسیلوا سعی میکند تا وزن کشورش را در بریکس از حیث اقتصادی سنگین‌تر کند. مضاف بر این، رئیس جمهوری برزیل سعی کرد تا برای دموکرات نشان دادن خود انتخابات ونزوئلا که نتایج آن با تاکید بر پیروزی نیکولاس مادورو نتایج اعلام شده بود را فاقد اعتبار و ارزش اعلام کند. او همچنین به همراه مقامات کلمبیا سعی کرد تا جنایات اسرائیل در غزه را محکوم کند. در شیلی هم مانند کشورهای مذکور به دلیل مشی چپ گرایانه اقدامات نتانیاهو علیه فلسطینی‌ها محکوم شد و این در حالیست که طیف نخبگان فلسطین در شیلی ساکن هستند. یکی از مهمترین تحولات در حوزه آمریکای لاتین طی سال گذشته را باید پیروزی خاویر میلی به عنوان یک لیبرتارین در آرژانتین بدانیم. او زمانی که اداره امور کشور را به دست گرفت، از سوی طیف‌های مختلفی در آرژانتین مورد انتقاد قرار گرفت؛ چراکه عملاً وزارتخانه‌ها و بودجه‌های ناکارآمد و زائد را حذف کرد و مخالف این روند بود و بر اصلاح آن تأکید داشت.

این تحلیلگر مسائل سیاسی تصریح کرد: خاویر میلی به صورت مشخص از ساختار و سیستم دولت حجیم و زیر شاخه‌های آن متنفر است و به دنبال مقررات زدایی و از بین بردن و حذف مقررات بیهوده است. در این راستا چیزی در حدود هزار و ۲۰۰ اصلاحیه برای کاهش قوانین و مقررات به مجلس آرژانتین ارجاع داده که بخشی از آن بر اساس طرح وی حذف شد. رشد اقتصادی آرژانتین هم در سال گذشته با اقدامات ضد دولتی رئیس جمهور این کشور تا حدودی آن هم در اوضاع و احوال نابسامان این کشور افزایش پیدا کرد و بر همین اساس باید گفت که خاویر میلی توانست تا حد زیادی اوضاع و احوال را مدیریت کند. در مورد ونزوئلا هم معافیت های فروش نفت این کشور از سوی ایالات متحده یکی از مهم‌ترین محورها بود و به نوعی باید گفت که جو بایدن در سال ۲۰۲۴ میلادی با نیکولاس مادورو مماشات کرد. این در حالیست که بحث تقلب در انتخابات ریاست جمهوری ونزوئلا همچنان مطرح است؛ چراکه مجدداً اپوزیسیون ونزوئلا فعال شده و احتمال دارد که طی سال جدید میلادی تحولات سیاسی مهمی در این کشور رخ دهد.

وی در پایان خاطرنشان کرد: آمریکای لاتین در سال ۲۰۲۵ احتمالاً رشد اقتصادی چشمگیری را تجربه خواهد کرد و از سوی دیگر به دلیل توافق کشورهای این منطقه با اتحادیه اروپا ممکن است روابط آنها با قاره سبز گسترش پیدا کند. بحث اساسی در این میان، ورود ترامپ به کاخ سفید و دخالت‌های احتمالی او در پرونده‌های مربوط به آمریکای لاتین است. ترامپ در فاز اول تامین منافع ملی بر اساس شعار اول آمریکا از سوی ترامپ دنبال خواهد شد که بحث توسعه ارضی هم در این راستا اهمیت پیدا می‌کند. به عنوان مثال او اخیراً در مورد کانال پاناما اظهار نظر کرده و به نظرم احتمال دارد که اقدامات عملی در مورد مالکیت این کریدور با اهمیت را اجرایی کند. همچنین بحث افزایش و اعمال تعرفه‌های مکزیک مطرح خواهد بود و در کل ترامپ به دنبال خشنودی مردم آمریکا و رأی‌دهندگان طرفدار وی است و بر همین اساس مسائلی مانند کنترل مهاجرت و مقابله با باندهای جنایتکار و قاچاق مواد مخدر از سوی کشورهای آمریکای لاتین را در دستور کار قرار خواهد داد یا حداقل آنها را تشدید می‌کند.https://www.ilna.ir/fa/tiny/news-1578025

چپ های حامی فلسطین در آمریکای لاتین

هادی اعلمی فریمان، کارشناس مسائل آمریکای لاتین در گفت‌وگو با «صبح نو» اظهارکرد: «آمریکای لاتین از دیرباز، از همان زمانی که مسأله اسرائیل و فلسطین در سال ۱۹۴۸ مطرح شد، یکی از مقاصد مهاجرتی مهم برای اعراب به‌ویژه فلسطینی‌ها، لبنانی‌ها و سوری‌ها بوده است.»
وی افزود: «از همان زمان که این مسأله در عرصه بین‌المللی مطرح شد، فلسطینی‌ها و لبنانی‌ها به آمریکای لاتین مهاجرت کردند. این مهاجران عمدتا از قشر ثروتمند و تجار بوده و به‌ویژه در کشورهایی مانند شیلی، برزیل و آرژانتین ساکن شدند. در این کشورها به ‌خصوص در شیلی، یک فرهنگ فلسطینی قوی شکل گرفته است، زیرا بسیاری از فلسطینی‌ها که بیشتر آن‌ها هنرمندان، تجار و بازرگانان بودند، به این کشور مهاجرت کرده‌اند. این مهاجرت‌ها سبب شد که هسته‌ای از بازرگانان و سیاستمداران با ریشه‌های عربی در این کشورها به وجود آید.»

تأثیر فرهنگی و ادبیات مقاومت
کارشناس مسائل آمریکای لاتین تصریح کرد: «برای مثال، در شیلی فرهنگ فلسطینی بسیار حاکم است و بسیاری از هنرمندان و تجار فلسطینی به این کشور سفر کرده و در آنجا ساکن شده‌اند. همچنین در کشورهایی مانند برزیل و آرژانتین، مهاجران عرب که اغلب از فلسطین، لبنان و سوریه آمده بودند، نقش بسزایی در تجارت و سیاست ایفا کردند و حتی نسل جدیدی از سیاستمداران، بانکداران و بازرگانان را به وجود آوردند.»
اعلمی فریمان اضافه کرد: «وقتی به سوابق برخی از سیاستمداران این کشورها نگاه می‌کنیم، متوجه می‌شویم که بسیاری از آن‌ها ریشه‌های عربی دارند؛ به‌ویژه در برزیل، بسیاری از سیاستمداران از خانواده‌هایی با ریشه‌های فلسطینی، سوری یا لبنانی هستند.» وی خاطرنشان کرد: «این مهاجران نه‌تنها به لحاظ اقتصادی و سیاسی تأثیرگذار بودند، بلکه فرهنگ و ادبیات فلسطینی را نیز به این کشورها معرفی کردند. در نتیجه، کانون‌های ادبیات و شعر مقاومت در این کشورها شکل گرفت که نقش مهمی در معرفی فرهنگ فلسطینی داشتند. این تأثیر فرهنگی هنوز هم در کشورهای آمریکای لاتین قابل مشاهده است.»
کارشناس مسائل آمریکای لاتین تأکید کرد: «یکی دیگر از مسائلی که در آمریکای لاتین مطرح است، حمایت گسترده از فلسطین به‌ویژه در میان کشورهای چپ‌گرای منطقه است. بسیاری از رهبران چپ‌گرای آمریکای لاتین مانند کلمبیا، شیلی، نیکاراگوئه و برزیل همواره از جریان فلسطین حمایت کرده و اقدامات دولت اسرائیل را به شدت محکوم می‌کنند.»

مواضع سران آمریکای لاتین در مجامع بین‌المللی
اعلمی فریمان گفت: «این رهبران معمولا رژیم اسرائیل را به‌خاطر کشتار بی‌گناهان و نقض حقوق بشر محکوم کرده و این اقدامات را به‌عنوان جنایات علیه بشریت معرفی می‌کنند. این مواضع بیشتر ناشی از ماهیت چپ‌گرای این دولت‌هاست که همواره از مظلومان و جنبش‌های آزادی‌بخش حمایت می‌کنند.»
وی تصریح کرد: «در کلمبیا که رئیس‌جمهور این کشور از ریشه‌های چپ‌گرای جنبش‌های مقاومت برخوردار است، همچنین در شیلی و برزیل، رهبران چپ‌گرا مانند لولا داسیلوا حمایت قوی از فلسطین دارند. داسیلوا، رئیس‌جمهور برزیل سال گذشته با موضع‌گیری‌های خود خشم اسرائیل را برانگیخت. در نیکاراگوئه نیز دانیل اورتگا که یک انقلابی قدیمی است، همواره در حمایت از مردم فلسطین موضع‌گیری کرده است.»
کارشناس مسائل آمریکای لاتین اظهارکرد: «این مواضع در مجامع بین‌المللی نیز مطرح می‌شود و کشورهای آمریکای لاتین در سازمان‌هایی مانند سازمان ملل همواره از فلسطین دفاع می‌کنند. به‌ویژه در رسانه‌های این کشورها، مظلومیت مردم غزه و کشتار غیرنظامیان، زنان و افراد آسیب‌پذیر به‌طور گسترده‌ای پوشش داده می‌شود و این اقدامات به‌عنوان بی‌عدالتی و جنایت علیه بشریت معرفی می‌شوند. دولت اسرائیل نیز به‌خاطر زیر پا گذاشتن کنوانسیون‌های بین‌المللی و ارتکاب جنایات علیه بشریت مورد انتقاد قرار می‌گیرد.»
وی افزود: «در نهایت، می‌توان گفت که حمایت از فلسطین در کشورهای آمریکای لاتین به‌ویژه در میان دولت‌های چپ‌گرا، همواره قوی بوده و این کشورها به‌طور مداوم از مردم فلسطین در مقابل اقدامات رژیم اسرائیل دفاع می‌کنند.»

روزنامه صبح نو.۲۹مهرماه۱۴۰۳

حیاط خلوتی که از دست رفت.

-کارشناس آمریکای‌لاتین .آمریکایی‌ها نسبت به منطقه آمریکای لاتین بی‌تفاوت شده‌اند. از سویی کشورهای آمریکای لاتین نیز از این بی‌تفاوتی کمال استفاده را برده‌اند و تا حد بسیار زیادی حضور و کنش آمریکا را در حوزه کشورهای لاتین کمرنگ کرده‌اند. البته این تحولات همگی بعد از فروپاشی اتحادیه جماهیر شوروی اتفاق افتاد. غفلت تاریخی ایالات‌متحده از آمریکای لاتین موجب شد تا کشورهای این حوزه متحدهای جدیدی ازجمله چین، ایران و روسیه پیدا و از این اتحاد به نحو احسن برای مقابله با هژمونی آمریکا استفاده کنند. چینی‌ها تقریبا بهترین تعامل را با کشورهای آمریکای لاتین داشته و از این طریق قصد کمرنگ کردن حضور آمریکا را دارند. کشور برزیل نیز به‌عنوان یکی از اعضای سازمان بریک، اقدامات جدی‌ای برای دلارزدایی و مقابله با سلطه ایالات متحده انجام داده است. برزیل بیشتر به همکاری‌های جنوب- جنوب با کشورها روی آورده است و در این مسیر با کلمبیا، ونزوئلا، نیکاراگوئه و... وارد همکاری شده است. بنابراین کشورهای حوزه آمریکای لاتین با تشکیل یک اتحاد قوی و همکاری با کشورهایی مثل چین و ایران تلاش می‌کنند تا با استفاده از غفلت آمریکا، نقش این کشور را در آمریکای جنوبی به حداقل برسانند. آمریکایی‌ها چندین سال است که در برخی از کشورهای حوزه لاتین مثل برزیل سفیری ندارند که این موضوع خود نشان‌دهنده نقش بسیار ضعیف این کشور در آمریکای لاتین است.

https://newspaper.hamshahrionline.ir/id/192284/%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D9%84%D8%A7%D9%84-%D9%87%DA%98%D9%85%D9%88%D9%86%DB%8C-%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7.html

موج چپ‌گرایی جدید در آمریکای لاتین آغاز شده است

اعلمی فریمان در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا، با مرور و تحلیل مهمترین تحولات سیاسی آمریکای لاتین در سال ۲۰۲۲ و چالش‌هایی که کشورهای آمریکای مرکزی و جنوبی در سال ۲۰۲۳ با آن‌ها مواجه خواهند بود، گفت: ما دو مسأله مهم را در این بخش از جهان داریم که یکی پایان پاندمی کووید- ۱۹ است که بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین به ویژه برزیل را تحت تأثیر قرار داد چرا رئیس جمهورش اساسا اعتقادی به قرنطینه نداشت و خیلی مخالفت می‌کرد. همچنین این پاندمی رشد اقتصادی را به تعویق انداخت و بسیاری از کشورها فشارهای زیادی را تحمل کردند. مسأله بعدی نیز موج چ‌پگرایی جدیدی است که در برخی کشورهای آمریکای لاتین به وقوع پیوسته است. در هندوراس، شیلی، کلمبیا و برزیل در سال‌های ۲۰۲۱ و ۲۰۲۲ انتخابات برگزار و موجب شد تا رؤسای جمهور چپگرایی در این کشورها بر سر کار بیایند که محور اصلی آن نیز مباحث تقسیم ثروت و عدالت است.

وی ادامه داد: همچنین در ماه‌های پایانی سال تحولات جدیدی در کشور ونزوئلا اتفاق افتاده که ناشی از بحران اوکراین است. تقریبا دو سال است که بعد از جریانات مرتبط با شناسایی خوان گوایدو ما این بحث را داشتیم که ۴۵ کشور وی را به رسمیت شناختند و این امر موجب بروز مشکلاتی در این کشور و البته گسترده‌‌تر شدن تحریم‌های آمریکا شد. پس از این تحول شاهد این بودیم دولت مادورو که ابتدا تفاهم نامه‌ای را با اپوزیسیون بست و مذاکراتی را با میانجیگری نروژ آغاز کردند که در ابتدا شکست خورد و مجددا در اوایل ماه می و آوریل به این سمت شروع شد و آمریکایی‌ها هم به دلیل اینکه موضوع انرژی را به شدت دنبال می‌کردند ترجیح دادند با ونزوئلا وارد بحث شوند و ظاهرا مذاکرات محرمانه‌ای آغاز شد و در جریان این مذاکرات تعدادی زندانی مبادله شدند و آمریکا یک فرصت شش ماهه‌ را به شرکت نفتی «شورون» داد و شرکت نفتی «رپسول» نیز تمایل داشت که بدهی‌های خود را صاف کند و این فرصت موجب شد تا برای دولت مادورو فرصت تنفسی ایجاد شود و به نظر می‌رسد که این مساله دورنمای روشنی نیز داشته باشد.

این تحلیلگر مسائل آمریکای لاتین در خصوص چالش‌های پیش روی رهبران چپگرای آمریکای لاتین در سال ۲۰۲۳ گفت: ما یک مدل رهبرانی را در آمریکای لاتین به ویژه در شیلی و کلمبیا داریم که رهبران جوان چپ هستند که دیدگاه‌های به مراتب مدرن‌تری را نسبت به رهبران قدیمی دارند. شیلی در سال‌های ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹ شاهد برگزاری تظاهرات‌ها و اعتراضات سنگینی بود و جنبش سراسری که می‌توان آن را شبه‌انقلاب نامید در واکنش به وضع موجود و سیاست راست گرایان شکل گرفت که در نهایت موجب شد تا در انتخابات سال ۲۰۲۱ میلادی، گابریل بوریک به ریاست‌جمهوری برسد و یک جنبش مدنی سراسری در کشور ایجاد کند که خیلی مورد استقبال نسل جوان قرار گرفت چرا که سیاست‌هایی را دنبال می‌کند که در حوزه چپ‌گرایی مدرن است. معتقدم این تحول مهم و قابل تأملی در شیلی بود هرچند بعدا با چالش‌هایی مواجه شد و مردم از تغییر قانون اساسی بصورت رادیکال استقبال نکردند و این به معنای پایان داستان چپگرایی جدید نیست و این چپ جدید احتمالا تحول زیادی را در این کشور رقم خواهند زد.

وی افزود: یک بحثی هم در این راستا در کلمبیا داریم که گوستاوو پترو یک تغییر استراتژیک در جابه‌جایی قدرت است که با این عنوان که کلمبیا سال‌ها پایگاه سنتی جناح راست بوده و آمریکا در آنجا پایگاه‌های نظامی متعددی داشته خیلی تحول جدی در این کشور ایجاد کرده است. بحثی هم در برزیل داریم که لولا داسیلوا مجددا روی کار خواهد آمد که مردم به لحاظ اینکه یک نوستالژی خوبی از دوران وی در حوزه فقرزدایی دارند، بسیار نسبت به آینده امیدوار هستند.

https://www.ilna.ir/fa/tiny/news-1313795

چپ نو: صلح و خشونت

با برگزاری همه‌پرسی در شیلی بر سر تصویب تغییرات فراگیر در قانون اساسی جدید، مردم این کشور علیه این قانون اساسی پیشنهادی، رای منفی دادند.

به این ترتیب قانون اساسی فعلی که از دوران آگوستو پینوشه به ارث رسیده است، حفظ خواهد شد. در این زمینه تحلیلگر ارشد حوزه آمریکای لاتین، معتقد است بخشی از این رای منفی در واقع رد برنامه سوسیالیستی گابریل بوریچ بود. مردم شیلی احساس می‌کردند با تصویب این قانون ممکن است همان راهی که هوگو چاوز رفته طی شود و کشور وارد یکسری مشکلات جدید شود. در ادامه مشروح گفت‌وگوی اعلمی فریمان با هفته نامه تجارت فردا را می‌خوانید:

-- از تاریخ شیلی آغاز می‌کنیم. برخی از تحلیلگران سیاسی معتقدند سالوادور آلنده به نحوی دموکراتیک قدرت را در دست گرفت، اما عملاً کمر به قتل دموکراسی بست. آلنده در زمانه‌ای رشد کرد که جهان تحت سیطره دوران جنگ سرد بود؛ دوره‌ای که ایده‌های عوام‌فریبانه و توده‌گرایانه بسیار کارکرد داشت. آلنده با بهره‌گیری از همین ایده‌ها توانست در انتخابات پیروز شود؛ به‌طوری که بسیاری او را نماینده پوپولیسم در شیلی می‌دانند. نظر شما در این رابطه چیست؟ آیا آلنده در شکل‌گیری پوپولیسم و رشد آن در شیلی نقش داشت یا اینکه فقط از زمینه‌های موجود برای پیشبرد اهدافش کمک می‌گرفت؟

تحولات تاریخ شیلی را باید در بستر جهان دوقطبی مورد بررسی قرار داد. در جهان دوقطبی ما شاهد این بودیم که ایالات متحده حساسیت خاصی نسبت به کشورهای آمریکای لاتین داشت. نگرانی آمریکا این بود که کشورهای آمریکای لاتین در دام شوروی نیفتند. به همین خاطر باید تحولات تاریخی شیلی را در قالب دوران جنگ سرد بررسی کنیم. سالوادور آلنده قدرت را در رقابت انتخاباتی به دست گرفت اما بعد از مدتی آگوستو پینوشه با کودتا قدرت را به دست آورد. زمینه کودتا همیشه در کشورهای آمریکای لاتین فراهم بوده است. دلیل این امر هم نیرومند بودن ارتش در این کشورهاست. درواقع ارتش در آمریکای لاتین همیشه حافظ منافع سرمایه‌داری بوده که البته این امر هم متاثر از رقابت استراتژیک قدرت‌ها در این منطقه بوده است. با توجه به بحث‌های تاریخی دیدگاه‌های متفاوتی در این زمینه وجود دارد. عده‌ای معتقدند اگر کودتا رخ نمی‌داد آینده نامعلومی در انتظار کشور بود و در واقع این کودتا زمینه‌ای برای توسعه اقتصادی شیلی شد. درواقع با نهادینه شدن مکتب پسران شیکاگو در شیلی زمینه توسعه فراهم شد و کشور به سمت دموکراسی گفت‌وگو پیش رفت. عده‌ای دیگر مخالف کودتا هستند و می‌گویند این کودتا باعث عقبگرد تاریخی در شیلی شد. به هر حال دیدگاه‌های متفاوتی در این زمینه وجود دارد که برخی رادیکال و برخی دیگر معتدل است.

با روی کار آمدن سالوادور آلنده در شیلی و فیدل کاسترو در کوبای دهه ۷۰ میلادی، جریان‌های دست چپی در جهان از جمله در ایران به این ‌رویداد به عنوان یک پیروزی بزرگ جریان کمونیست نگاه می‌کردند. فکر می‌کنید، جریان‌های چپ وطنی در تبیین منظرشان نسبت به توسعه چقدر تحت تاثیر این اتفاق‌ها بودند؟

به گمان من مردم در آن زمان به دنبال اسطوره‌سازی از جریان‌های چپ بودند. اگر بخواهیم واقعیت امر را مورد بررسی قرار دهیم به این نتیجه می‌رسیم که تجربه کشورهایی که بر مبنای ایده‌های کمونیستی شکل گرفتند بسیار تلخ است. یک نمونه از این کشورها کوباست. اگرچه این کشور در برخی از شاخص‌ها مانند بهداشت و آموزش موفق بوده اما در بسیاری از حوزه‌ها دچار مشکلات عدیده‌ای است. در آن زمان چپ‌های ایرانی برداشت درستی از تحولات نداشته و به جای آنکه افکارشان مبتنی بر واقعیت باشد مبتنی بر هیجان و احساس بوده است. البته باید این نکته را هم عرض کنم که دیدگاه‌های احساسی به‌طور کلی بر جامعه آن زمان ایران حاکم بوده است. اسطوره‌سازی‌هایی که از شخصیت‌های چپ مانند فیدل کاسترو در ایران صورت می‌گرفت نشان‌دهنده همین امر بود. این اشخاص در ایران به عنوان نماد آزادی و مبارزه شناخته می‌شدند در حالی که در کشورهای خود به عنوان دیکتاتور مورد نقد قرار می‌گرفتند. دیکتاتورهایی که سال‌ها کشورشان را در یک فضای استبدادی اداره می‌کردند. بنابراین واقعیت شکل دیگری دارد که چپ‌ها از آن غافل ماندند.اگر تاریخ کشورهای آمریکای لاتین را در نظر بگیریم متوجه می‌شویم که این کشورها شرایط مشابهی را تجربه کرده‌اند: تشکیل احزاب قدرتمند-کودتای نظامیان-ناتوانی نظامیان در اداره کشور-رفتن به سمت صندوق‌های رای. درواقع این فرمولی بوده که این کشورها به شکلی آن را طی کرده‌اند. منتها جامعه چپ ایرانی در آن زمان تحت تاثیر احساسات و عواطف خاص کشورهای سوسیالیستی قرار گرفته بود و سعی می‌کرد به هر شکلی از این کشورها تقلید کند. اما آن چیزی که اهمیت دارد نتیجه است. نتیجه‌ای که می‌بینیم: فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، دیکتاتوری ورشکسته کره شمالی، اقتصاد بسته کوبا، تورم بالای ونزوئلا و مدل آزمون و خطای مکرر نیکاراگوئه است.

آیا آن‌گونه که جریان چپ می‌گوید، آلنده به دلیل استعمار آمریکایی سقوط کرد یا اینکه به دلیل ایده‌های کمونیستی و به رسمیت نشناختن آزادی‌های سیاسی و اقتصادی شکست خورد؟

نمی‌توان سقوط آلنده را به یک مولفه تقلیل داد. ببینید جامعه شیلی بعد از به قدرت رسیدن آلنده وارد یک فضای برنامه سوسیالیستی شد. دولت آلنده سعی داشت این برنامه سوسیالیستی را با جامعه شیلی تطبیق دهد. با اینکه آلنده فردی متفکر و مترقی بود نتوانست موفق شود. یکی از دلایل سقوط آلنده ناتوانی دولت او در ایجاد امنیت بود. همین امر باعث شد که نظامیان به بهانه تامین امنیت وارد عمل شوند. دلیل دیگر مداخله ایالات متحده در شیلی بود؛ در واقع آمریکا تمایل نداشت آلنده بر سر قدرت بماند.به گمان من تا زمانی که در یک کشور زمینه کودتا که شامل نارضایتی‌های داخلی می‌شود؛ وجود نداشته باشد، مداخله خارجی به نتیجه مطلوب نمی‌رسد. بدون شک در جامعه هرج‌ومرج‌زده آن زمان قطعاً نارضایتی گسترده‌ای از سیاست‌های آلنده وجود داشته که موجب شده مداخله خارجی هم صورت بگیرد.

شاید بتوان پینوشه را بیشتر از هر کسی به رضاخان در ایران شبیه دانست، دیکتاتوری که با یک کودتا به قدرت رسید و در تلاش بود اصلاحات اقتصادی در کشور خود ایجاد کند. پینوشه دانش اقتصادی زیادی نداشت از این‌رو در تلاش بود برای ساماندهی اقتصاد کشور، از متخصصان آمریکایی استفاده کند. به‌طوری که او در سال ۱۹۷۵ با میلتون فریدمن، اقتصاددان برنده جایزه نوبل و استاد دانشگاه شیکاگو، دیدار داشت. او در این دیدار به دنبال راه‌حلی بود که از طریق آن بتواند اقتصاد در معرض سقوط شیلی را نجات دهد. منتها چنین شناختی از پینوشه در افکار عمومی خیلی کمرنگ است. دلیل این امر چیست؟

تجربه تاریخی کشورهای آمریکای لاتین نشان داده اکثر کسانی که با کودتا وارد عرصه سیاست شدند و قدرت را به دست گرفتند؛ بعد از مدت کوتاهی قدرت را واگذار کردند. اما این امر در مورد کودتای پینوشه صدق نمی‌کند. به گمان من پینوشه از زیرکی خاصی برخوردار بود. او در عین حال که با خودکامگی و اختناق کشورش را اداره می‌کرد به سمت اصلاحات اقتصادی نیز پیش می‌رفت تا بتواند رضایت مردم را به دست آورد. پینوشه سعی کرد از همان ابتدا با نسخه‌ای که پسران شیکاگو (میلتون فریدمن) برای شیلی پیچیدند، پیش برود. او توانست با برنامه تجویزی سرمایه‌داری جهانی، کشور را به مسیر درستی هدایت کند. همین امر موجب شد وضعیت شاخص‌های اقتصادی در شیلی بهبود پیدا کند. بنابراین نسخه‌ای که پیچیده شد نسخه‌ای عجیب و شگفت‌انگیز بود که تا آن زمان در کمتر کشوری اتفاق افتاده بود. همان‌طور که در ابتدا هم عرض کردم اکثر کودتاچیان و نظامیان در آمریکای لاتین کمی بعد از کودتا قدرت را واگذار می‌کردند اما این اتفاق در شیلی رخ نداد. شیلی سیستم اقتصاد آزاد بر مبنای سرمایه‌داری جهانی را تجربه کرد؛ سیستمی منحصربه‌فرد که باعث ارتقای جایگاه اقتصادی شیلی در منطقه و حتی در جهان شد. به همین خاطر هم شیلی را یک تجربه موفق از سرمایه‌داری می‌دانند.

رای‌دهندگان در شیلی با شرکت در همه‌پرسی این کشور، با اکثریت قاطع، قانون اساسی پیشنهادی جدید را رد کردند. این در حالی است که بازنویسی قانون اساسی، یکی از خواسته‌های اصلی معترضان در تظاهرات ضددولتی در سال ۲۰۱۹ بود. چه اتفاقی افتاد که نظر مردم تغییر کرد؟

گمان می‌کنم چهار مساله باعث تغییر نظر مردم شیلی شد. مساله اول، تجربه تلخ مردم شیلی از کودتای پینوشه بود. در واقع ترسی تاریخی از همان زمان بین مردم شیلی ایجاد شد؛ که با تبلیغات اخیر احزاب مخالف به این ترس دامن زده شد. مساله دوم، تجربه دولت‌های سوسیالیستی شکست‌خورده در آمریکای لاتین است. نمونه این دولت‌ها ونزوئلا، نیکاراگوئه و کوبا هستند.به گمان من تجربه شکست‌خورده این سه کشور ترسی عمیق را در مردم شیلی ایجاد کرده است. به همین خاطر هم زمانی که گابریل بوریچ برنامه‌های تغییر قانون اساسی را مطرح کرد مردم احساس کردند این برنامه رادیکال است و ممکن است شیلی را به برنامه سوسیالیستی سه کشور شکست‌خورده ونزوئلا، نیکاراگوئه و کوبا ربط دهد. شاید به خاطر داشته باشید زمانی که گابریل بوریچ وارد عرصه سیاست شد به خاطر عقایدی که داشت به عنوان هوگو چاوز جدید آمریکای لاتین شناخته شد. مساله سوم، تبلیغات و کمپین‌هایی بود که احزاب چپ میانه، راست میانه و راست رادیکال علیه قانون اساسی جدید به راه انداخته بودند. مساله چهارم، جوانی بوریچ بود. او نتوانست اطمینان مردم را برای اتخاذ سیاست‌های جدید جلب کند. همه این موارد باعث شد مردم تمایلی نداشته باشند که قانون اساسی جدید را تصویب کنند.

قانون اساسی پیشنهادی از حمایت گابریل بوریچ رئیس‌جمهور چپگرای شیلی برخوردار بود. با این اوصاف آیا می‌توان رای منفی مردم به قانون اساسی را به عنوان رای منفی به کمونیسم تعبیر کرد؟

بله، بخشی از این رای منفی درواقع رد برنامه سوسیالیستی گابریل بوریچ بود. مردم شیلی احساس می‌کردند با تصویب این قانون ممکن است همان راهی که هوگو چاوز رفته طی شود و کشور وارد یکسری مشکلات جدید شود. البته قرار است پیش‌نویس جدیدی نوشته شود تا همه در آن اجماع داشته باشند. به هر حال باید این مساله را در نظر بگیریم که ۴۴ درصد مردم به رهبر راستگرایان افراطی خوزه آنتونیو کاست رای دادند؛ و این رقم قابل توجهی است.

این همه‌پرسی چه درسی برای جریان چپ در شیلی دارد؟

جریان چپ باید خود را با مسائل جدید وفق دهد. در دنیای امروز ماهیت مسائل تغییر کرده است. در حال حاضر برای مردم جهان اتخاذ الگویی مثل کره شمالی و کوبا معنایی ندارد. اگر اندیشه چپ بتواند دیدگاه مترقی را در پیش بگیرد می‌تواند به حیات خود ادامه دهد. شما دیدگاه پترو در کلمبیا را بررسی کنید، متوجه می‌شوید که مرتب از صلح صحبت می‌کند. صلح در برنامه‌های سوسیالیستی و کمونیستی پدیده جدیدی است. ما همیشه سوسیالیسم و کمونیسم را به عنوان یک کشمکش و منازعه تاریخی مشاهده کرده‌ایم که طبقه‌ای علیه طبقه دیگر شورش می‌کند و آن طبقه را سرنگون می‌کند و در نهایت تا جایی پیش می‌رود که جامعه بی‌طبقه ایجاد می‌شود. به عبارت دیگر همیشه در اندیشه‌های چپ یک منازعه تاریخی در جریان است. بنابراین دیدگاه صلح پترو در کلمبیا قطعاً چرخشی در دیدگاه‌های سوسیالیستی است. به گمان من آن چیزی که در حال حاضر مورد نیاز جوامع بشری است همین دیدگاه‌های صلح‌طلبانه‌ای است که مبتنی بر انرژی‌های سبز، کمک به قومیت‌ها، کمک به بازیابی زنان سرکوب‌شده در جهان و پیشگیری از خشونت است. اینها مسائلی است که چپ باید آن را بررسی کند تا بتواند راه خودش را به سوی آینده باز کند.

*منتشر شده در هفته نامه تجارت فردا

https://www.tejaratefarda.com/fa/tiny/news-42325

جهان در سال ۱۴۰۰/ پرونده چهارم: آمریکای‌لاتین

هادی اعلمی‌فریمان» کارشناس مسائل آمریکای‌لاتین در تشریح مهمترین وقایع آمریکای لاتین در سال ۱۴۰۰ در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا اظهار کرد: فضای عمومی آمریکای لاتین در سال گذشته، تورم ناشی از تاثیر کرونا بر اقتصاد را شاهد بود؛ چراکه کشورهای این جغرافیا اساساً بدهکار هستند و از سوی دیگر شاهد خروج سرمایه از این کشورها بودیم. بر این اساس، کوبا یکی از کشورهایی بود که در سال گذشته با مشکلات زیادی روبه‌رو شد. این کشور سیاست ورود به اقتصاد بازارهای آزاد را در دستور کار قرار داد و خصوصی‌سازی‌هایی در این میان انجام شد اما بحث اصلی درگیری سیاسی هاوانا با ایالات متحده است. ما در سال گذشته طی دو مرحله شاهد برگزاری تظاهرات عمومی در کوبا بودیم که به سرکوب و دستگیری معترضان ختم شد. دولت این کشور به نوعی جامعه مدنی کوبا را حذف کرد و در این میان گروهی از کنگره آمریکا هم پیشنهاد دادند که باید اعمال تحریم و فشارها علیه هاوانا افزایش پیدا کند اما فعلاً مذاکره میان آمریکا و کوبا در دوران بایدن مطرح نشده است.

شیلی

وی ادامه داد: در شیلی هم «گابریل بوریچ» که صرفاً ۳۵ سال دارد و رهبر جنبش دانشجویی این کشور به حساب می‌آید به روی کار آمد. دلیل اینکه این شخص توانست زمام امور را به دست بگیرد، مسائل مالی و اقتصادی بود که یک بحران جدی به وجود آورد و در نهایت شاهد آن بودیم که مردم به گابریل بوریچِ چپ‌گرا رأی دادند. بوریچ با شعارهای تند و ساختارشکنانه وارد میدان شد و یکی از دلایل رأی آوردنش حمله به سیستم نولیبرالی شیلی بود. او معتقد است باید اصلاحات ساختاری در این کشور به وجود بیاید اما البته همچنان تجربه کافی سیاسی ندارد و فکر می‌کنم که در آینده‌ای نزدیک او هم با نگرشی که دارد، با مشکل روبه‌رو خواهد شد؛ چراکه کنگره شیلی همچنان در دست راست‌گرایان قرار دارد و او می‌گوید که باید شیلی را از سیستم اقتدارگرایی ونزوئلا و کوبا جدا کند.

پرو، هندوراس

این تحلیلگر مسائل سیاسی تصریح کرد: بدون شک آمریکای لاتین در سال ۱۴۰۰ با یک «موج صورتی» مواجه بود که همان طیف چپ‌گراها به حساب می‌آیند؛ به گونه‌ای که در کشور پرو، «پدرو کاستیو» به عنوان رئیس‌جمهوری این کشور انتخاب شد و به دلیل مواضع چپ‌گرایانه‌اش بحث تقویت روابط چین و روسیه را در دستور کار قرار داد که این مسأله باعث نگرانی آمریکا شده است. در هندوراس هم «سیومارا کاسترو» که اساساً چپ‌گرا به حساب می‌آید، به عنوان اولین رئیس‌جمهوری زن به روی کار آمد و همین مساله باز هم نگرانی ایالات متحده را دوچندان کرد؛ چراکه هندوراس 

اساساً پایگاه سنتی واشنگتن به حساب می‌آید و همین موضوع اعتراض‌هایی را از سوی جمهوری‌خواهان علیه بایدن مطرح کرده است.

نیکاراگوئه و برزیل

وی افزود: در نیکاراگوئه هم شاهد آن بودیم که «دانیل اورته‌گا» مجدداً پیروز انتخابات شد و توانست قدرت خود را تثبیت کنند. او همانند همتایان خود در شیلی، هندوراس و پرو از مشی چپ‌گرایانه تبعیت می‌کند و به چین نزدیک شده است؛ تا جایی که اعلام کرده نیکاراگوئه به هیچ وجه تایوان را به عنوان یک کشور مستقل نخواهد پذیرفت. در برزیل هم اوضاع همانند گذشته برای ژائیر بولسونارو، رئیس‌جمهوری این کشور بحرانی است؛ چراکه همچنان کرونا در این کشور بیداد می‌کند و از سوی دیگر اقتصاد برزیل در این میان با مشکلات جدی روبه‌رو شده است. او نتوانسته افکار عمومی را به نفع خود اقناع کند و احتمالاً در انتخابات بعدی، لولا داسیلو، رئیس‌جمهوری سابق برزیل او را کنار خواهد زد؛ چراکه کارنامه بولسونارو همچنان بحرانی و فاقد دستاورد است. از سوی دیگر باید دانست که بولسونارو اخیراً در مورد بحران اوکراین مواضع ضدغربی اتخاد کرده و به نوعی با سکوتش در مورد اقدام روسیه، اعتراض و انتقاد مقام‌های آمریکا را متوجه خود کرده است.

ونزوئلا

اعلمی فریمان گفت: در ونزوئلا هم بحران اقتصادی همچنان دامن «نیکلاس مادورو» را گرفته بود و انتقادها از سوی غرب به وی ادامه داشت. از سوی دیگر یک انتخابات کم‌حاشیه با محوریت شوراهای محلی در این کشور انجام شد که کسی نتوانست بحث تقلب را مطرح کند. این در حالی است که دادگاه عالی انگلستان همچنان حکمی مبنی بر عودت طلا به ونزوئلا صادر نکرده و تحریم‌ها همچنان از سوی آمریکا ادامه دارد، اما اتفاقی که چندی پیش در ونزوئلا با محوریت اوکراین رخ داد تا حدودی بسیاری از موضوعات در ونزوئلا را دستخوش تغییر کرد. ورود هیأت سیاسی آمریکا به کاراکاس نشان داد که نفت ونزوئلا در بحران اوکراین و به خصوص تاثیرات برآمده از آن در حوزه انرژی اهمیت بالایی برای تیم بایدن دارد. آمریکایی‌ها معتقدند که ونزوئلا در شرایط فعلی می‌تواند نیاز اروپا به انرژی را جبران کنند اما در این میان چندین مسأله وجود دارد. موضوع نخست این است که نظام سیاسی ونزوئلا که حالا نیکلاس مادورو آن را رهبری می‌کند، برآمده‌ از یک ساختار سوسیالیست است. اگر مادورو بخواهد دست به چنین کاری بزند، اساساً از آمریکا می‌خواهد که خط قرمزهای خودش و حزب سوسیالیست را قبول کنند و حتی به آنها می‌گویند که باید مشروعیت حکومتش در کاراکاس را مورد تأیید قرار دهند و اگر درخواست وی مورد تأیید قرار نگیرد ممکن است آمریکا به سمت کشور دیگری برود.

وی در پایان خاطرنشان کرد: بر اساس گزارش‌های منتشر شده، چین تا سال ۲۰۳۵ مناسبات و مبادلات تجاری خود با جغرافیای آمریکای لاتین را به ۷۰۰ میلیارد دلار افزایش خواهد داد و طی دو سال اخیر این کشور به یک قدرت بزرگ در آمریکای لاتین تبدیل شده است. همین موضوع نشان می‌دهد که این جغرافیا دیگر به عنوان حیات خلوت ایالات متحده شناخته نمی‌شود و نفوذ آمریکایی‌ها در آنجا کاهش پیدا کرده است. بر همین اساس به نظر می‌رسد که دولت بایدن هم هیچ برنامه خاصی جز روابط دیپلماتیک معمول با آمریکای لاتین ندارد و این موضوع نشان می‌دهد که در سال ۱۴۰۱ احتمالاً این جغرافیا بیش از سال گذشته مورد نظر قرار بگیرد.

https://www.ilna.news/fa/tiny/news-1210833

جهان در سال ۲۰۲۱/ پرونده نهم: آمریکای لاتین

کارشناس مسائل آمریکای لاتین گفت: فتح یک به یک کشورهای آمریکای لاتین توسط جریان‌های چپگرا نشان از باخت آمریکا دارد، حال اگر کلمبیا در سال ۲۰۲۲ به دست همین طیف بیفتد، واشنگتن باید بیش از پیش نگران باشد.

«هادی اعلمی فریمان» کارشناس مسائل آمریکای لاتین در تشریح مهمترین وقایع آمریکای لاتین در سال ۲۰۲۱ در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا اظهار کرد: فضای عمومی آمریکای لاتین در سال ۲۰۲۱، تورم ناشی از تاثیر کرونا بر اقتصاد را شاهد بود؛ چراکه کشورهای این جغرافیا اساساً بدهکار هستند و از سوی دیگر شاهد خروج سرمایه از این کشورها بودیم. بر این اساس کوبا یکی از کشورهایی بود که در سال ۲۰۲۱ با مشکلات زیادی روبه‌رو شد. این کشور سیاست ورود به اقتصاد بازارهای آزاد را در دستور کار قرار داد و خصوصی‌سازی‌هایی در این میان انجام شد اما بحث اصلی این است که هاوانا همچنان با ایالات متحده درگیر است. بر همین اساس طی دو مرحله شاهد برگزاری تظاهرات عمومی در کوبا بودیم که به سرکوب و دستگیری معترضان ختم شد. دولت این کشور به نوعی جامعه مدنی کوبا را حذف کرد و در این میان گروهی از کنگره آمریکا هم پیشنهاد دادند که باید اعمال تحریم و فشارها علیه هاوانا افزایش پیدا کند اما فعلاً مذاکره میان آمریکا و کوبا در دوران بایدن مطرح نشده است.

پرو، هندوراس

وی ادامه داد: واقعیت این است که در سال ۲۰۲۱ در آمریکای لاتین با به وجود آمدن یک «موج صورتی» مواجه بودیم که همان طیف چپ‌گراها به حساب می‌آیند؛ به گونه‌ای که در کشور پرو، «پدرو کاستیو» به عنوان رئیس‌جمهوری این کشور انتخاب شد و به دلیل مواضع چپ‌گرایانه‌اش بحث تقویت روابط چین و روسیه را در دستور کار قرار داد که این مسئله باعث نگرانی آمریکا شده است. در هندوراس هم «سیومارا کاسترو» که اساساً چپ‌گرا به حساب می‌آید، به عنوان اولین رئیس جمهور زن به روی کار آمد و همین مسأله باز هم نگرانی ایالات متحده را دوچندان کرد؛ چرا که هندوراس اساساً پایگاه سنتی واشنگتن به حساب می‌آید و همین مسأله اعتراض‌هایی را از سوی جمهوری‌خواهان علیه بایدن مطرح کرده است.

شیلی

این تحلیلگر مسائل سیاسی تصریح کرد: در شیلی هم «گابریل بوریچ» که صرفاً ۳۵ سال دارد و رهبر جنبش دانشجویی این کشور به حساب می‌آید به روی کار آمد. دلیل اینکه این شخص توانست زمام امور را به دست بگیرد، مسائل مالی و اقتصادی بود که بر پیکره شیلی بار شد و یک بحران جدی به وجود آورد و در نهایت شاهد آن بودیم که مردم به گابریل بوریچ که اتفاقاً او هم چپ‌گرا به حساب می‌آید، رأی دادند. بوریچ با شعارهای تند و ساختارشکنانه وارد میدان شد و یکی از دلایل رأی آوردنش حمله به سیستم نولیبرالی شیلی بود. او معتقد است باید اصلاحات ساختاری در این کشور به وجود بیاید اما البته همچنان تجربه کافی سیاسی ندارد و فکر می‌کنم که در آینده‌ای نزدیک او هم با نگرشی که دارد، با مشکل روبه‌رو خواهد شد؛ چراکه کنگره شیلی همچنان در دست راست‌گرایان قرار دارد و او معتقد است که باید شیلی را از سیستم اقتدارگرایی ونزوئلا و کوبا جدا کند. از سوی دیگر او برای حل و فصل مشکلات با بومیان جنوب شیلی وارد مذاکره شده و به نظرم مدل چپ‌گرایی که او به دنیا و مردمش معرفی می‌کند با سایر مناطق تفاوت دارد.

نیکاراگوئه و برزیل

وی افزود: در نیکاراگوئه هم شاهد آن بودیم که «دانیل اورته‌گا» مجدداً پیروز انتخابات شد و توانست قدرت خود را تثبیت کنند. او همانند همتایان خود در شیلی، هندوراس و پرو از مشی چپ‌گرایانه تبعیت می‌کند و به چین نزدیک شده است؛ تا جایی که اخیراً اعلام کرده نیکاراگوئه به هیچ وجه تایوان را به عنوان یک کشور مستقل نخواهد پذیرفت. در برزیل هم اوضاع همانند گذشته برای ژائیر بولسونارو، رئیس‌جمهوری این کشور بحرانی است؛ چراکه همچنان کرونا در این کشور بیداد می‌کند و از سوی دیگر اقتصاد برزیل در این میان با مشکلات جدی روبه‌رو شده است. او نتوانسته افکار عمومی را به نفع خود اغناء کند و احتمالاً در انتخابات بعدی، لولا داسیلو، رئیس‌جمهوری سابق برزیل او را کنار خواهد زد؛ چراکه کارنامه بولسونارو همچنان بحرانی و فاقد دستاورد است.

ونزوئلا

اعلمی فریمان گفت: در ونزوئلا هم بحران اقتصادی همچنان دامن «نیکولاس مادورو» را گرفته بود و انتقادها از سوی غرب به وی ادامه داشت. از سوی دیگر یک انتخابات کم‌حاشیه با محوریت شوراهای محلی در این کشور انجام شد که کسی نتوانست بحث تقلب را مطرح کند. این در حالی است که دادگاه عالی انگلستان همچنان حکمی مبنی بر عودت طلا به ونزوئلا صادر نکرده و تحریم‌ها همچنان از سوی آمریکا ادامه دارد. از سوی دیگر تمام این مؤلفه‌ها نشان می‌دهد که اوضاع در کاراکاس به نفع «چاویسم‌ها» رقم خورده است. نکته‌ای که در مورد آمریکای لاتین باید مورد نظر قرار بگیرد و به احتمال زیاد در سال ۲۰۲۲ هم شاهد تعمیق آن خواهیم بود، بحث نفوذ چین در این جغرافیا است.

وی در پایان خاطرنشان کرد: براساس گزارش‌های منتشر شده، چین تا سال ۲۰۳۵ مناسبات و مبادلات تجاری خود با جغرافیای آمریکای لاتین را به ۷۰۰ میلیارد دلار افزایش خواهد داد و در سال ۲۰۲۰ و ۲۰۲۱ این کشور به یک قدرت بزرگ در آمریکای لاتین تبدیل شده است. همین موضوع نشان می‌دهد که این جغرافیا دیگر به عنوان حیات خلوت ایالات متحده شناخته نمی‌شود و نفوذ آمریکایی‌ها در آنجا کاهش پیدا کرده است. بر همین اساس به نظر می‌رسد که دولت بایدن هم هیچ برنامه خاصی جز روابط دیپلماتیک معمول با آمریکای لاتین ندارد و اگر کلمبیا هم در سال ۲۰۲۲ به دست چپ‌گراها بیفتد بدون شک اوضاع برای واشنگتن بسیار سخت خواهد بود.

https://www.ilna.news/fa/tiny/news-1176537

اصلاحات در شیلی و کوبا/ اعزام نفت‌کش‌های ایران همزمان با تحریم مجدد ونزوئلا/

«هادی اعلمی فریمان» کارشناس مسائل آمریکای لاتین در تشریح مهمترین وقایع آمریکای لاتین در سال ۲۰۲۰ در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا اظهار کرد: تحولات آمریکای لاتین در سال ۲۰۲۰ میلادی متاثر از پاندمی کرونا و شیوع این ویروس مرگبار بود. کووید- ۱۹ به صورت بسیار عمیقی تأثیر خود را بر جامعه، سیاست و اقتصاد آمریکای لاتین گذاشت و ما شاهد کشتار هزاران انسان در مکزیک، برزیل و آ‌رژانتین بودیم. این سه کشور به دلیل ضعیف‌ بودن ساختار و زیرساخت‌های بهداشتی و اقتصادی خود نتوانست آن‌گونه که باید با پاندمی کرونا مقابله کند و بر این اساس اخبارِ هر سه کشور در رأس خبرهای سال گذشته قرار گرفت.

شیلی

وی ادامه داد: از منظر سیاسی اگر بخواهیم به مهمترین تحولات آ‌مریکای لاتین اشاره کنیم باید مستقیماً به سراغ شیلی برویم. در شیلی بحث اصلاح قانون اساسی یکی از مهمترین اقدامات سال گذشته میلادی جغرافیای آمریکای لاتین به شمار می‌رود. مردم این کشور بارها در اعتراض به اقتصاد و ساختار آموزشی شیلی به خیابان‌ ها آمدند و حتی در ماه‌های گذشته درگیری‌های بسیار زیادی میان آنها و نیروهای امنیتی این کشور رخ داد. در نهایت ۷۸ درصد از مردم به اصلاح قانون اساسی شیلی رأی دادند و باید این خبر را یکی از مهمترین تحولات آمریکای لاتین دانست. توجه داشته باشید که اقتصاد شیلی با بسیاری از کشورهای همجوار خود قابل مقایسه نیست و در همین راستا از وضعیت بهتری در حوزه اقتصاد و بهداشت برخوردار است.

کوبا

این تحلیلگر مسائل سیاسی تصریح کرد: در کوبا هم شاهد اعمال تحریم‌های مجدد از سوی ایالات متحده علیه این کشور بودیم اما مهمتر از آن بحث بازنگری دولت هاوانا در محور اقتصاد این کشور است. بر اساس مستندات و اظهارات مقام‌های کوبا، این کشور تمایل دارد از کالبد اقتصاد سوسیالیستی خارج شود و به سمت سرمایه‌داری پیش برود که این نکته بسیار مهمی به حساب می‌آید. در این راستا تک نرخی کردن دلار به ما می‌فهماند که کوبا در مسیر اصلاحات اقتصادی قرار گرفته است؛ چراکه تک نرخی کردن دلار در این کشور از فسادهای زیادی جلوگیری می‌کند و باید این اقدام‌ها را دگرگونی در ساختار اقتصاد سوسیالیستی این کشور بدانیم. به همین جهت کوبا هم تحول مهمی را در سال گذشته تجربه کرد.

ونزوئلا

وی افزود: ونزوئلا یکی از کشورهای دیگری بود که در سال ۲۰۲۰ تحولات متنوعی در آن رخ داد. در سال گذشته همچنان تقابل میان «نیکلاس مادورو» و «خوان گوایدو» ادامه داشت و اساساً یک بحران سیاسی بر پایه شکل‌گیری دوقطبی عمیق را شاهد بودیم. در این میان بسیاری بر این عقیده بودند که با نمایش ترامپ در کنگره آمریکا و معرفی گوایدو به عنوان جایگزین مادورو همه چیز به نفع اپوزیسیون ونزئولا تمام خواهد شد که این تحلیل عملیاتی نشد. بارها شاهد بودیم که آمریکایی‌ها سعی کردند ونزوئلا را با اعمال تحریم‌های گسترده تا سر حد سقوط پیش ببرند اما میدان‌داری روسیه و چین موجب شد تا این توازن در کاراکاس به هم بریزد. حتی شاهد آن بودیم که بخشی از دارایی‌های بلوکه شده ونزوئلا در بانک‌های بریتانیا و آمریکا به حساب اپوزیسیون این کشور واریز شد، اما باز هم اوضاع آنگونه که واشنگتن طرح‌ریزی کرده بود پیش نرفت. در این راستا اعزام نفت‌کش‌های ایران به ونزونلا را شاهد بودیم که یکی از بحث برانگیزترین تحولات سال گذشته در جغرافیای آمریکای لاتین به حساب می‌آید. در نهایت برگزاری انتخابات پارلمانی در ونزوئلا تا حدودی اوضاع را آرام کرد و جو سیاسی را به نفع مادورو رقم زد.

بولیوی و برزیل

اعلمی فریمان گفت: در بولیوی اتفاقات زیادی طی سال گذشته میلادی رخ داد و ما شاهد تقابل جبهه‌های مختلف سیاسی در این کشور بودیم. فرار «اوو مورالس» و همچنین مانور سیاسی او علیه مخالفانش و بالعکس از مهمترین وقایع بولیوی در سال گذشته میلادی بود. مضاف بر اینکه مقام‌های فعلی بولیوی اعلام کردند مورالس می‌تواند به کشور بازگردد اما صرفاً می‌تواند فعالیت حزبی داشته باشد. برزیل هم یکی از کشورهای دیگری بود که در سال ۲۰۲۰ تا حدود زیادی کانون توجه رسانه‌ها قرار گرفت. دلیل این امر، کشتار بی‌رحمانه به دلیل پاندمی کرونا در این کشور بود. ساختار ضعیف بهداشتی و اقتصادی برزیل باعث شد تا انتقادهای زیادی از دولت این کشور به رهبری «ژائیر بولسونارو» رخ دهد. این در حالی است که بولسونارو طی سال‌های گذشته سعی کرده تا یک ساختار تک‌حزبی را در برزیل به راه بیاندازد که موفق نشد و حالا ما شاهد ائتلاف مخالفان علیه او هستیم.

آرژانتین و مکزیک

وی عنوان کرد: در حوزه حقوق زنان یک اتفاق بسیار مهم در آمریکای لاتین رخ داد که مرکزیت آن در آرژانتین بود. در این کشور ما شاهد تصویب قانون سقط جنین بودیم که بازتاب جهانی داشت. دلیل آن هم این است که زنان آرژانتین سال‌های سال برای احقاق این حقوق خود با مقامات، سیاستمداران و حقوق‌دانان جنگیدند و سال ۲۰۲۰ شاهد بودیم که این قانون تصویب شد. در مکزیک هم بحث بازنویسی قرارداد نفتا را شاهد بودیم. این قرارداد از زمانی که دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۶ وارد کاخ سفید شد به یکی از محورهای حمله کاخ سفید به این کشور تبدیل شده بود اما در نهایت او توانست در سال گذشته میلادی مکزیک را مجبور به بازبینی و بازنویسی این قرارداد کند. ترامپ معتقد است که ساختار نفتا به ضرر واشنگتن بود؛ چراکه کارخانه‌ها و نیروی کار در مکزیک تمرکز داشتند. حالا ایالات متحده با بازنویسی این قرارداد باعث شد تا این کارخانه‌ها به جنوب آمریکا منتقل شوند و کارگران سفیدپوست در آ‌ن مشغول به کار شوند. از سوی دیگر توجه داشته باشید که ترامپ تعرفه‌های مندرج در این قرارداد را به نفع آمریکا تغییر داد و کنگره هم به مدت چهار سال قرارداد جدید را مورد تأیید قرار داده است. بنابراین فکر نمی‌کنم که اگر دموکرات‌ها بخواهند آن را تغییر دهند، موفق شوند.

چشم‌انداز ۲۰۲۱

این پژوهشگر مسائل آمریکای لاتین در پایان خاطرنشان کرد: در سال ۲۰۲۱ بحث تقابل جبهه چپگراها و راست‌گراها در آ‌مریکای لاتین ادامه خواهد داشت و مجدداً ما شاهد ادامه پاندمی کرونا در این جغرافیا خواهیم بود. تحولات این بلوک بدون تردید متاثر از کرونا خواهد بود که در رأس آن مسائل اقتصادی و اجتماعی قرار خواهد داشت. نکته دیگر این است که با روی کار آمدن دموکرات‌ها در کاخ‌سفید احتمالاً بحث مهاجران و فرامین اجرایی در حوزه آمریکای لاتین دستخوش تغییر خواهد شد؛ چراکه تیم «جو بایدن» اساساً راهبرد نیمکره‌ گرایی را در دستور کار قرار می‌دهد و به نظر می‌رسد در مورد کوبا تغییراتی صورت بگیرد اما در مورد ونزوئلا هنوز هیچ چیز مشخص نیست.

جهان در سال ۱۳۹۸/ نگاهی به تحولات آمریکای لاتین؛

شیلی، خصوصی‌سازی، اعتراض/ مادورو در محاصره ترامپ/ حذف مورالس از بولیوی/ کُرنش مکزیک در برابر کاخ‌ سفید

شیلی، خصوصی‌سازی، اعتراض/ مادورو در محاصره ترامپ/ حذف مورالس از بولیوی/ کُرنش مکزیک در برابر کاخ‌ سفید

کارشناس مسائل آمریکای لاتین گفت: رکود اقتصادی حاصل از ویروس کرونا، باعث می‌شود بحران سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در سال ۱۳۹۹ در این جغرافیا به بالاترین حد خود برسد.

«هادی اعلمی‌فریمان» کارشناس مسائل آمریکای لاتین با اشاره به مهمترین تحولات آمریکای لاتین در سال ۱۳۹۸ در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا اظهار کرد: شکی وجود ندارد که جغرافیای آمریکای لاتین در سال گذشته یکی از نقاط پر حادثه به حساب می‌آید. نخستین تحول این منطقه مربوط به ونزوئلا بود که البته از بدو ورود ترامپ به کاخ سفید این کشور به عنوان یکی از اهداف اصلی ایالات متحده در حوزه سیاست خارجی به شمار رفت. به یاد داریم که دولت اوباما در مورد ونزوئلا با سیاست کاملاً خنثی جلو آمد و مدلی از یک خویشتن‌داری مسلم را در قبال کاراکاس شاهد بودیم. دولت اوباما بارها پیشنهاد مذاکره را به ونزوئلا داده بود ولی این موضوع انجام نشد تا اینکه دولت ترامپ در سال ۲۰۱۷ میلادی تشکیل شد. در اینجا و با آمدن ترامپ شاهد آن هستیم که تنش میان کاراکاس و واشنگتن به بالاترین حد خود رسید و تا  به امروز همین روند به وقت ادامه دارد که هزینه‌های سنگینی برای ونزوئلا به ارمغان آورده است.

جدال اپوزیسیون و دولت در کاراکاس

وی ادامه داد: زمانی که «جان بولتون» به عنوان مشاور امنیت ملی در کاخ‌ سفید حضور داشت، پروژه براندازی در ونزوئلا از سوی او مطرح شده بود اما هیچگاه اجرا نشد. به موازات این بحث شاهد آن بودیم که «خوان گوایدو» به عنوان رهبر اپوزیسیون ونزوئلا انتخاب شد و در درون این کشور شاهد صف‌بندی خیابانی بودیم که نتیجه آن تا به این لحظه مبهم است، اما به هر ترتیب باید متوجه این بحث باشیم که گوایدو به عنوان یک اهرم فشار علیه مادورو در ساختار سیاسی ونزوئلا روی کار آمده است و بدون تردید در آینده این کشور هم نقش خواهد داشت. تا جایی که ما در سال ۹۸ دیدیم که ترامپ در سخنرانی سالانه خود در کنگره آمریکا، از خوان گوایدو به عنوان میهمان ویژه دعوت به عمل آورد که نشان می‌دهد رویکرد ایالات متحده در قبال ونزوئلا در سال گذشته، استمرار فشار برای براندازی در این کشور بوده است. چراکه در این میان سیل مهاجران ونزوئلا به مرزهای جنوبی این کشور باعث شد تا صدای کشورهای آمریکای لاتین درآید که بخش اعظمی از آنها به برزیل سفر کردند.

گناره‌گیری بدون خونریزی مورالس

این تحلیلگر مسائل سیاسی با اشاره به تحولات بولیوی در سال گذشته، گفت: کناره‌گیری «اوو مورالس» از قدرت در سال ۹۸ یکی دیگر از مسائل بسیار مهم بود. باید توجه داشته باشیم که اساساً کشور بولیوی به دو قطب جنوب (فقرا) و شمال (ثروتمندان) تبدیل شده بود و اعتراض‌های زیادی در مورد مسائل اجتماعی و اقتصادی متوجه مورالس بود. او از سال ۲۰۰۶ در قدرت قرار داشت ولی اصلاً قرار نبود که تا این زمان بر سر قدرت باقی بماند. اختلافات داخلی میان او و قوای قانونگذار که تا حد زیادی به سوی ایالات متحده متمایل بودند باعث شد بولیوی به عرصه کشمکش تبدیل شود و  در نهایت مورالس برای اینکه خونریزی رخ ندهد اقدام به کناره‌گیری از قدرت کرد. به هر ترتیب او یکی از حامیان پر و پا قرض کاستروها، چاوز و مادورو به شمار می‌رفت و کناره‌گیری او در این مقطع زمانی بسیار مهم بود. در این میان مشخص نیست که سوسیالیست‌های بولیوی در کجای مدار تغییرات قرار دارند اما به هر ترتیب آنچه معلوم خواهد بود این است که غرب‌گراها تا حد زیادی در بولیوی جان گرفتند و به دنبال آن هستند تا ساختار سیاسی این کشور پس از مورالس را تغییر دهند.

شیلی، آبستن اعتراض

اعلمی فریمان افزود: در برزیل هم اتفاق خاصی رخ نداد و رئیس‌جمهوری غربگرای این کشور تا حدودی از سیاست‌های تند خود کوتاه آمده ولی آنچه در سال ۹۸ بیش از هر چیز دیگر جغرافیای آمریکای لاتین را مهم جلوه داد، وقایع مربوط به شیلی بود. باید متوجه باشیم که برزیل و شیلی دو کشوری هستند که نسبت به سایر کشورهای آمریکای لاتین از اقتصاد نسبتاً خوبی برخوردار هستند اما به هر ترتیب جراحیِ اقتصادی و خصوصی‌سازی در شیلی باعث شد تا مردم این کشور از وضعیت موجود ناراحت و عصبانی شوند و در نهایت شاهد آن بودیم که اعتراض‌ها شروع شد. در این میان «سباستین پینیه‌را»، رئیس‌جمهوری شیلی برای آرام کردن مردم دست به برگزاری همه‌پرسی بازنگری قانون اساسی در این کشور زد تا بتواند از خونریزی در این کشور جلوگیری کند که تا حدودی هم موفق بود اما درگیری‌ها و کشته شدن مردم تاثیر بسیار منفی بر اذهان عمومی و همچنین وضعیت فعلی این کشور گذاشت. به هر ترتیب این روند در کنار تعمیق نفوذ چین در آمریکای لاتین طی سال‌های اخیر باعث شده تا این جغرافیا با مسائل و رویدادهای مختلف همراه باشد که نشان از اهمیت این نقطه از جهان دارد.

مکزیک، زیر بارِ نفتا

وی در پایان خاطرنشان کرد: آنچه درباره آمریکای لاتین باید مورد توجه قرار بگیرد، این است نزاع میان پکن و روسیه با واشنگتن تا حد زیادی افزایش پیدا کرده است و در سال ۹۸ چند نمونه از آن را به چشم دیدیم. در این میان باید توجه داشت که کوبا یا مکزیک تا حد زیادی آرام بودند اما بحث اینجاست که سیاست‌های مهاجرتی آمریکا در قبال آمریکای لاتین (خصوصاً مکزیک و گواتمالا) در سال گذشته بسیار تند و زننده شد. در این میان دولت ترامپ اقدام به کشیدن دیوار در مرز مشترک با مکزیک کرد و در مورد گواتمالا هم بحث احداث پایگاه‌های متعدد را در دستور کار قرار داد ولی دولت فعلی آمریکا بازنویسی قرارداد نفتا میان ایالات متحده، کانادا و مکزیک را همانگونه که گفته بود، انجام داد. اگر رکود اقتصادی حاصل از ویروس کرونا در به بالاترین سطح برسد، بدون تردید مشکلاتی برای کشورهای آمریکای لاتین در سال ۱۳۹۹ به وجود خواهد آمد که بحران سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در این جغرافیا را به بالاترین حد خود خواهد رساند.

https://www.ilna.news/fa/tiny/news-889834 

کار خوب در شیلی

مردم کشورهای مختلف آمریکای لاتین در 2019 کماکان پیگیر مطالبات عدالت جویانه و اقتصادی خود بودند.

گاهی اقتدارگرایان با سرکوب پیروز شدند و به سیکل مکرر فقر و نابرابری  دامن زدند و یا با فشار بر مردم مهاجرت با دیگر نقاط را سرعت دادند و در برخی موارد افرادی مانند مورالس در بولیوی به هر دلیل و یا برای پیشگیری از خونریزی قدرت را واگذار کردند. دربرخی جاها مانند آرژانتین و اکوادور مردم با استناد به صندوق رای، گرایش به چپ گرایی و یا راست گرایی را پذیرفتند. بخشی دیگر از رهبران آمریکای لاتین کاری بسیار برجسته تر کردند که به توسعه کشورشان شتاب بخشیدند و اگر قرار باشد ارزیابی از این منطقه در سال 2019 داشته باشم، بدون نگاه به مناقشه ی تاریخی پژوهشگران درباره ی  آلنده،پینوشه،مکتب شیکاگو و توسعه و دموکراسی ،کاری که اکنون سباستین پینیرا رئیس جمهور شیلی برای بازنگری در تغییر قانون اساسی در آخرین روزهای دسامبر پذیرفت، شایسته ستایش است. اگرچه دیر و با دادن هزینه انسانی و مادی انجام شد و نیزآمال نهایی معترضان نیست، اما گره ها را باز خواهد کرد و گام اساسی رو به جلو است. فرمانروایان خوب، مردم خود را بدون استثنا و به عنوان شهروند دوست دارند و در مواجهه با مطالبات تلاش می کنندبا انعطاف پذیری مشکلات را با هدف تامین نظر ملتشان به شایستگی و با مشورت نخبگان مدیریت کنند. بازنگری در قانون های اساسی کهنه و فاقد شرایط زیست فعلی و پذیرش روندهای گذار به شکل مسالمت آمیز است که کشورها را شایسته ی استمرار در توسعه می کند. آینده ی آمریکای لاتین از این منظر که باوجود برخی کاستی ها در کشورهایی خاص رو به پیشرفت بوده و شرایط اقتصادی بهتری را در 2020رقم خواهد زد.

312 3103

کد خبر 1342263

سقوط دولت مورالس به واسطه ناکارآمدی و فساد بود، نه کودتا

جنبش های آمریکای لاتین در چارچوب اعتراضات عراق، لبنان و فرانسه جای دارد.سقوط دولت مورالس به واسطه ناکارآمدی و فساد بود، نه کودتا. ۲۳ آبان ۱۳۹۸ | ۱۲:۰۰ کد : ۱۹۸۷۵۰۱ اخبار اصلی آمریکا

هادی اعلمی فریمان در گفت و گو با دیپلماسی ایرانی بر این نکته تاکید دارد: شرایط جدیدی، نه در آمریکای لاتین، بلکه در کل جهان شکل گرفته که مبنای همه تحلیل ها را تغییر داده است. لذا نمی توان شرایط را تنها به مسئله تقابل جریان چپ و راست در آمریکای جنوبی محدود کرد. اکنون جریان ها و جنبش های اعتراضی در کل جهان که خواهان تغییر و بهبود شرایط هستند منشاء تحولات جدی را شکل داده‌اند و در این رابطه ما در اروپا شاهد اعتراض یک ساله جلیقه زردها ضد فساد، تبعیض و ناکارآمدی دولت مکرون هستیم. در کنار آن تحولات جاری در عراق، لبنان و نظایر آن صورت گرفته است. پس تحولات جاری در آمریکای لاتین از شیلی تا بولیوی هم در همین راستا قابل تعبیر و تفسیر است و نمی‌توان به واسطه تحلیل تقابل جریان چپ و راست به بررسی شرایط در آمریکای لاتین پرداخت.

سقوط دولت مورالس به واسطه ناکارآمدی و فساد بود، نه کودتا

گفت وگو از عبدالرحمن فتح الهی، عضو تحریریه دیپلماسی ایرانی 

دیپلماسی ایرانی – با تحولاتی که در بولیوی شکل گرفت و در نهایت سقوط دولت ایوو مورالس را شکل داد، برخی معتقدند که آمریکای لاتین و به خصوص کشورهایی با گرایش های چپ باید خود را مهیای سرنوشتی مانند آنچه در بولیوی گذشت، کنند. این در حالی است که ما در مقابل شاهد اعتراضات گسترده ای در شیلی ضد دولت راستگرای آقای پینیه را هستیم که جایگاه او را به شدت متزلزل کرده است. با این تفاسیر و در یک نگاه کلی مجموعه تحولات آمریکای لاتین خبر از تقویت جریان چپ گرا دارد و یا تضعیف آن؟ دیپلماسی ایرانی برای بررسی شرایط کنونی بولیوی و در کل سمت وسوی تحولات در آمریکای جنوبی، گفت و گویی را با هادی اعلمی فریمان، کارشناس و پژوهشگر مسائل آمریکای لاتین پی گرفته است که در ادامه می خوانید:

بسیاری از کارشناسان معتقد بودند که با پیروزی چپ گرایان در آرژانتین و بولیوی مثلث جریان مخالف لیبرال ها در آمریکای لاتین که متشکل از کوبا، ونزوئلا و نیکاراگوئه بود به یک پنج ضلعی بدل شده است و با این وصف شاهد قدرت گیری چپ ها در آمریکای لاتین و به تبع آن محدودتر شدن دایره عمل و نفوذ کشورهای دیگر به ویژه ایالات متحده آمریکا خواهیم بود. اما با تحولات چند روز اخیر که در نهایت به سقوط دولت اوو مورالس در بولیوی منجر شد، اکنون این تحلیل زیر سوال رفته است. در کنار آن شاهد اعتراضات گسترده ای در شیلی ضد دولت راستگرای آقای پینیه را هستیم که جایگاه او را به شدت متزلزل کرده است. با این تفاسیر و در یک نگاه کلی مجموعه تحولات آمریکای لاتین خبر از تقویت جریان چپ گرا دارد و یا تضعیف آن؟

نکته مهمی که در این میان نباید نادیده گرفت این است که نمی توان در یک نگاه کلی مجموعه تحولات آمریکای لاتین را مورد بررسی قرار داد. چون هیچ کدام از کشورهای آمریکای جنوبی علیرغم برخی قرابت ها هیچ گونه تجانسی با همدیگر ندارند. لذا نمی توان در یک دسته بندی همه تحولات در همه کشورها را با هم بررسی کرد. بلکه باید به صورت تک به تک تحولات هر کشوری را مورد نقد و بررسی قرار داد. باید این اصل را پذیرفت که هر کشوری دارای سیاست، برنامه و دولت خاص خود است، لذا اقتضائات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و دیپلماتیک هر کشوری با کشور دیگر متفاوت است. در این راستا چنان که اشاره کردید در کشوری مانند آرژانتین شاهد بازگشت مجدد پرونیست ها (جریان نزدیک به تفکر خوان دومینگو پرون، رئیس جمهوری اسبق این کشور با اندیشه های پوپولیستی) هستیم، اما بر خلاف آن ما در بولیوی شاهد سقوط چپ گرای دولت مورالس هستیم. به موازات آن مردم در شیلی ضد دولت راست گرا آقای پینیه را دست به شورش و اعتراض زده اند. لذا نمی توان همه کشورها را با هم در یک تحلیل گنجاند و با یک نسخه واحد دست به بررسی امور و تحولات در آمریکای لاتین زد. به هر حال اصل دموکراسی و انتخابات در آمریکای جنوبی یک اصل پذیرفته شده است، لذا گاه از دل صندوق آراء شخص و جریانی متمایل به چپ به مسند قدرت می رسد و گاهی هم افرادی از جریان راست گرا. اما این را هم باید در نظر داشت که مجموعه تحولات آمریکای لاتین ریشه در ناکارآمدی دولت ها در برآروده کردن نیازها و مطالبات مردم آن کشورها دارد و این مخرج مشترک تحولات در آمریکای لاتین از بولیوی تا شیلی است.

در راستای نکته پایانی شما برخی معتقدند که سقوط دولت تازه روی کار آمده اوو مورالس در بولیوی به واسطه انجام کودتا در این کشور صورت گرفته است و برخی هم فرسایش قدرت در دولت مورالس را به واسطه حضور نزدیک به 13 سال در مسند ریاست جمهوری این کشور را عامل ناکارمدی و اعتراض و در نهایت برکناری و فرار مورلس می دانند. از نگاه شما آیا اتفاقی که برای مورالس روی داد کودتا بود و یا اعتراض مردمی به واسطه ناکارمدی خود او؟

علیرغم وجود برخی پارمتراهای داخلی، منطقه ای و بین المللی من بر این باورم که نقش و سهم عوامل داخلی به خصوص تمایل مردم بولیوی به تغییر ساختار سیاسی و بهبود وضعیت در کشورشان بیش از همه در به وجود آمدن شرایط کنونی موثر بوده است. چون همان گونه که اشاره کردید با حضور طولانی مدت شخصی چون مورالس در جایگاه ریاست جمهوری بولیوی عملا همان فرسایش قدرت و ظهور فساد و قبض و بسط قدرت سیاسی شکل گرفته است که می تواند بستر را برای شورش های اجتماعی شکل دهد.  

اما سوال اینجا است که اگر مردم در بولیوی به دنبال تغییر ساختار سیاسی بوده اند چرا دوباره مورالس را به عنوان رئیس جمهوری این کشور برگزدیدند. آیا این تحولات و اعتراضات به فاصله کوتاهی از انتخاب مجدد مورالس نمی تواند شائبه کودتا و بازیگری کشوری مانند ایالات متحده را پررنگ تر کند؟

ببینید واقعیت امر این است که ما نزدیک به نیم قرن است که شاهد سلطه سوسیالیسم و جریان چپ در کشوری مانند کوبا هستیم. در کنار آن شخصی مانند هوگو چاوز نیز از سال 1998 تا زمان مرگش مسند امور ونزوئلا را در دست داشت و بعد از وی هم جریان چپ هنوز در این کشور قدرت را در قبضه خود دارد. اما در طول این سال ها ایالات متحده نتوانسته برای پایان دادن به حیات سیاسی چپ در این کشورهای آمریکای جنوبی کاری صورت دهد مگر آن که تحولی در داخل خود این کشورها صورت گرفته باشد و خود جریان چپ به واسطه فساد و ناکارآمدیش زمینه پایان حیات خود را رقم زده باشد. لذا نمی توان همواره با نگاه به بیرون همه مسائل آمریکای لاتین و اتفاقی که در بولیوی روی داد را مورد نقد و بررسی قرار داد. به هر حال نقش و سهم عوامل داخلی بیش از دیگر پارامترهای منطقه ای و بین المللی است. به هر حال آقای مورالس با یک جنبش اجتماعی در بولیوی با محوریت حرکت به سمت سوسیالیسم از سال 2006 تا به اکنون قدرت را در اختیار داشته است، اما در طول این سال ها ایالات متحده در این کشور نتوانست کاری صورت دهد. پس نمی توان گفت که چون اکنون مردم بولیوی اعتمادی به مورالس ندارند و با اعتراضشان او را از قدرت کنار زدند، آن را به کودتا و دخالت کاخ سفید محدود کرد. این آدرس غلط دادن است. ما باید شرایط داخلی در بولیوی را هم مد نظر قرار دهیم. لذا نهایت نقشی که آمریکایی ها در برکناری مورالس ایفا کرده اند حمایت و تقویت جریان اپوزیسیون در بولیوی بوده است. پس باید اذعان کرد که واشنگتن تنها استاد استفاده از فرصت هاست. مطمئن باشید اگر مورالس از جانب مردم بولیوی مورد پذیرش بود مانند 13 سال گذشته ایالات متحده با آن کنار می آمد، اما به محض آن که اعتراضاتی ضد دولت مورالس صورت گرفت، کاخ سفید نهایت بهره برداری خود را کرد. پس آمریکا چالشی در بولیوی ایجاد نکرده، بلکه از چالش ایجاد شده به واسطه اعتراضات مردمی در این کشور استفاده کرده است. این بدان معنا است که آمریکایی ها توانایی این را ندارند که یک موج و جریان اعتراضی را به منظور سرنگونی دولتی مانند دولت مورالس در بولیوی درست کنند، بلکه آنها استاد ربودن فرصت ها هستند. یعنی به محض شروع اعتراضات در بولیوی ضد دولت مورالس، آمریکا با شعار حمایت از دموکراسی و آزادی حمایت خود را از اپوزیسیون در بولیوی آغاز کرد. پس کودتا و یا نقش آفرینی آمریکا در اینجا مطرح نیست. چگونه است که برخی برای اعتراضات مردمی در بولیوی و سقوط دولت مورالس می توانند از بازیگری ایالات متحده و کودتا سخن بگویند، اما در خصوص تحولات در شیلی و اعتراضات ضد دولت پینیه را هیچ کدام از این تحلیل ها کاربردی ندارد. پس باید واقعیت ها را دید. همان گونه که مردم در بولیوی ضد فساد و ناکارآمدی موالس به پا خواستند، در شیلی هم مردم این کشور علیه پینیه رای راست گرای متمایل به ایالات متحده دست به شورش و اعتراض زده اند. 

باز هم در تقابل با نگاه و تحلیل شما برخی معتقدند با حضور دونالد ترامپ در جایگاه رئیس جمهوری امریکا و به خصوص با روی کار آمدن جان بولتون به عنوان مشاور امنیت ملی کاخ سفید بستر و زمینه برای احیای دکترین مونرو در آمریکای لاتین به شدت مهیا شد. آیا همین پیگیری دکترین مونرو موجب بروز برخی تحولات در آمریکای لاتین نبوده است؟ آیا همه تحولات در کشورهایی مانند بولیوی باید در چارچوب مسائل داخلی آن کشور بررسی شود؟

من قبل تر هم عرض کردم نمی توانیم منکر نقش آفرینی برخی عوامل و پارامترهای منطقه ای و بین المللی بود، اما باید دید که سهم و وزن آنها در شکل گیری، تدوام و تشدید تحولات تا چه میزان است؟ لذا نقش آمریکا در تحولات کشوری مانند بولیوی و در کل تحولات آمریکای لاتین بخش کوچکی را به خود اختصاص می دهد. به هر حال از زمان روی کار امدن دولت ترامپ بیشتر بحث ها به سمت تحریم اقتصادی کشورها و نهایتا مذاکره با جریان اپوزیسون در برخی کشورها رفته است، نه بیشتر.
بله در مقاطعی ایالات متحده آمریکا، هم از جانب حزب جمهوری خواه و هم از سوی دموکرات ها دکترین مونرو را در خصوص آمریکای لاتین پی گرفتند منتها در دوره اوباما شرایط متفاوت شد. در این رابطه من معتقدم باراک اوباما واقعاً به دنبال تغییر سیاست و نگاه ایالات متحده نسبت به آمریکای جنوبی بود. شما شاهد بودید که بعد از گذشت پنجاه سال تخاصم به واسطه تلاش های اوباما افزایش مناسبات دیپلماتیک میان ایالات متحده آمریکا و کوبا صورت گرفت. اگر چه این دست اقدامات با واکنش منفی کنگره روبه‌رو شد و بیشتر جمهوری خواهان طرح های باراک اوباما در خصوص بحث های مهاجرتی و مرزی را رد کردند و در بحث پیمان آزاد با کشورهای آمریکای لاتین رئیس جمهوری وقت (اوباما) را محدود کردند، اما در نهایت باراک اوباما تغییر مد نظر خود را ایجاد کرد، به‌گونه‌ای که ایالات متحده آمریکا در قبال کشوری مانند ونزوئلا هم دست به تغییر سیاست‌های خود زد که نهایتا وضعیت را میان واشنگتن و کاراکاس در یک نوسان با بسامد کم نگه داشت که شرایط، نه به سمت برقراری روابط دوستانه پیش رفته و نه به سمت تنش و تخاصم پررنگ، بلکه کاخ سفید در نهایت چند تحریم را علیه ونزوئلا اعمال کرد. اما با روی کار آمدن دولت جدید، دونالد ترامپ تمام دستاوردها و برنامه‌های دولت باراک اوباما را در همه زمینه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، دیپلماتیک و حتی درمانی از بین برد که شامل دستاوردهای دولت اوباما در رابطه با آمریکای لاتین هم می شد. 
در این راستا دونالد ترامپ اگر چه دوباره به سمت فعال کردن دکترین مونرو پیش رفت. منتها نکته مهم اینجاست که اکنون ما در یک دوران جدید و متفاوت زیست می‌کنیم که دیگر این دکترین پاسخگوی نیازها و مطالبات کاخ سفید در آمریکای لاتین نیست. چون اکنون، هم کشورهای اروپایی، هم روسیه و هم چین به شدت نقش نفوذ خود را از همه جوانب اقتصادی، سیاسی و دیپلماتیک در آمریکای لاتین افزایش داده‌اند. لذا دکترین مونرو در این شرایط تنها بستر کوچکی را برای موج سواری ایالات متحده در آمریکای لاتین را شکل می دهد. بنابراین نقش و نفوذ ایالات متحده در آمریکای لاتین حتی به واسطه فعال شدن دکترین مونرو آنقدر نیست که بتواند جریان سازی های جدی را در برخی کشورها مانند بولیوی شکل دهد، بلکه تحولات داخلی این کشورها و اعتراض مردم نسبت به ناکارآمدی دولت ها، فساد، ظلم و تبعیض است که می‌تواند باعث برکناری یک رئیس جمهور از قدرت شود.

پس آیا به واسطه سقوط دولت مورالس و ناکامی جریان چپ در بولیوی می‌توان این تعبیر را داشت که اکنون این کشور به عنوان نقطه آغاز دومینوی سقوط سوسیالیسم و جریان چپ در آمریکای لاتین عمل کند، به خصوص که اکنون دولت چپ گرا در ونزوئلا هم وضعیت شکننده و نامطلوبی دارد؟

در پاسخ به این سوال شما من معتقدم که شرایط جدیدی، نه در آمریکای لاتین، بلکه در کل جهان شکل گرفته که مبنای همه تحلیل ها را تغییر داده است. لذا نمی توان شرایط را تنها به مسئله تقابل جریان چپ و راست در آمریکای جنوبی محدود کرد.

اما ذیل نکته شما پیرامون جنبش های اعتراضی جهانی برخی معتقدند که اکنون تلاش هایی برای سقوط دولت های نزدیک به ایران در کشورهایی نظیر عراق، لبنان، بولیوی، ونزوئلا و نظایر آن وجود دارد؟

خیر این گونه نیست. من در خصوص خاورمیانه اظهارنظری نمی کنم. اما تحولات در فرانسه و شیلی هم با همین نگاه قابل تفسیر است. آنها که قرابتی با ما ندارند. لذا باید پذیرفت اکنون جریان ها و جنبش های اعتراضی در کل جهان که خواهان تغییر و بهبود شرایط هستند، منشاء تحولات جدی را شکل داده‌اند که بدون رهبری خاصی از جانب حزب، گروه، جریان سیاسی و یا کشوری خاص رهبری و اداره می شود. در این رابطه ما در اروپا شاهد اعتراض یک ساله جلیقه زردها ضد فساد، تبعیض و ناکارآمدی دولت مکرون هستیم. در کنار آن تحولات جاری در عراق، لبنان و نظایر آن صورت گرفته است. پس تحولات جاری در آمریکای لاتین از شیلی تا بولیوی هم در همین راستا قابل تعبیر و تفسیر است و نمی‌توان به واسطه تحلیل تقابل جریان چپ و راست به بررسی شرایط در آمریکای پرداخت. باید مطالبات و مولفه های جدیدی برای پی بردن به ریشه تحولات در جهان مد نظر قرار گیرد. چرا که اکنون یک آگاهی و بلوغ اجتماعی در کل جهان شکل گرفته است که جریان ها و تحولات به واسطه آن باید مورد بررسی قرار گیرد. در این راستا هر دولت، نظام و ساختار سیاسی که بتواند در خصوص بهبود شرایط اقتصادی و معیشتی و برآورده کردن مطالبات مردم خود موفق تر عمل کند بیشتر مورد استقبال مردم قرار می‌گیرد، کما این که برعکس آن هم وجود دارد واین مسئله ارتباطی به این ندارد که ساختار سیاسی در بولیوی، شیلی، عراق، فرانسه و یا دیگر کشورها از جریان‌های لیبرالیستی باشد یا جریان چپ و سوسیالیستی؛ به هر حال در هر کشوری که ظلم، فساد، تبعیض، ناکارآمدی و نظایر آن وجود داشته باشد مردم اعتراض خود را برای نابودی ساختار سیاسی نشان خواهند داد.
پیرو این نکات ظهور مورالس در بولیوی به واسطه جنبش های اجتماعی بود که با پشتوانه کوکا کاران در این کشور شکل گرفت که در نهایت باعث ایجاد ائتلاف سیاسی قدرتمندی شد، به گونه ای که قانون اساسی بولیوی در سال ۲۰۰۹ را تغییر داد و مجلس نمایندگان و مجلس سنای این کشور را به یک تشتت قومی کشاند. منتها محصول نهایی این تغییرات ایجاد یک ساختار تبعیض آمیز در کشور بولیوی بود و موجب شد که دوباره نابرابری در این کشور تداوم پیدا کند و قومیت ها همچنان مورد تبعیض قرار گیرند و بولیوی کماکان به عنوان یکی از عقب مانده ترین و فقیرترین کشورهای آمریکای لاتین مطرح باشد. در این رابطه طبق آمار نزدیک به ۵۳ درصد کشور بولیوی زیر خط فقر هستند، اما در مقابل یک نخبه کوچک ثروتمند در ایالت هایی مانند سانتاکروز بستر را برای ایجاد یک الیگارشی سیاسی و اقتصادی شکل دادند. پس با این کارنامه 13 ساله دولت مورالس، وجهه و اعتبار وی نزد مردم بولیوی به شدت زیر سوال رفت و این به معنای شکست سوسیالیسمی است که کوکاران شکل دادند. البته در این خصوص جنبش تغییر به سمت سوسیالیسم که باعث قدرت گیری مورالس شد، به واسطه نداشتن نقشه راه توسعه و پیشرفت بولیوی در چارچوب نگاه چپ به این شرایط رسید، به گونه ای که به اعتراف خود مورالس نداشتن الگوی سیاسی - اجتماعی برای رونق تولید و اقتصاد در بولیوی به عنوان حلقه مفقوده جنبش تغییر به سوسیالیسم نهایتا شکست مورالس را رقم زد.